کتاب از چشم انداز نیچه
معرفی کتاب از چشم انداز نیچه
از چشم انداز نیچه نوشته حامد حجتخواه مروری دارد بر اندیشههای فلسفی نیچه در کتاب چنین گفت زرتشت او.
درباره کتاب از چشمانداز نیچه
بسیاری از نیچهپژوهان، چنین گفت زرتشت او را به دلیل درآمیختگیاش با شعر، از قلمرو فلسفه جدا دانستهاند اما حامدحجتخواه در این کتاب میگوید عمیق ترین و بنیادیترین اندیشههایِ نیچه در بسترِ همین زبانِ ادبیفلسفی بالیده و به پدیدار شده است. او معتقد است راهیافتن به درونمایه و گوشههای پنهان کتاب چنین گفت زرتشت نیچه در گروِ شناختِ ساختارهاییست که بیانگر و برپادارندهیِ اینگونه از اندیشهورزی است.
حامد حجتخواه در کتاب از چشمانداز نیچه در سه فصل به بررسی ساختمان کتاب چنینگفت زرتشت و اندیشهها و دریافتهای نیچه در این اثر پرداخته است.
خواندن کتاب از چشمانداز نیچه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به فلسفه مدرن به ویژه نیچهپژوهان و دوستداران اندیشههای نیچه
بخشی از کتاب از چشمانداز نیچه
زرتشتِ نیچه در آستانهیِ جدایی از دوستان و بازگشت به خلوتِ کوهستانیاش، از گفتوگو با خاموشترین ساعتِ خود ــ که چون بانویی خشمگین و هراسانگیز بر او رخ نموده است ــ پرده برمیدارد. او آمادهیِ رفتن از جزایرِ شادکامان و تنها شدن است، «امّا خرس اینبار ناشاد به غارِ خویش بازمیگردد.» (نیچه، ۱۳۹۳: ۱۶۰) همانگونه که خرس از جهان کناره میگیرد و در غارِ خود به خوابِ زمستانی فرومیرود تا نیرویی دوباره بیابد، زرتشت نیز باید بر قدرتِ خود در تنهایی بیفزاید. زمستانِ زرتشت فرا رسیده و او باید یارانی را که برایِ خود آفریده است، بگذارد و برود. آموزههایِ او به حدِّ کمال رسیدهاند، امّا زرتشت هنوز کامل نیست. کاستی و کمبودِ اوست که او را به تَرکِ عزیزاناش ناگزیر میکند. ناشادیِ خرس ازینروست.
زرتشت از چه ناتوان است؟ کدام قدرت در او نیست که باید برود در تنهاییِ خویش بیندوزد و آنگاه برگردد؟ چرا او شایستهیِ یارانی نیست که خود پرورده است؟ زرتشت از فرمانبُرداری فراگذشته، امّا در فرمانروایی فرو مانده است. او هنوز نمیتواند آنچه را که آموزش میدهد، به فرمان درآوَرَد. هیچ کاری سختتر و گرانتر از فرماندهی نیست. با فرمان دادن، نه تنها سرنوشتِ خود که سرنوشتِ همگان را رقم باید زد و بارِ مسئولیّتی چنین سترگ را به دوش باید کشید. «موجودِ زنده هر بار که فرمان میدهد، خود را با این کار به خطر میافکنَد.» (نیچه، ۱۳۹۳: ۱۲۸) وانگهی، مردمانِ تباهیزدهیِ دورانِ مدرن در برابرِ آموزههایِ او خنده سر میدهند و بس، چه رسد به اینکه بخواهد فرمانروایانه سخن برانَد. زرتشت از فرمان دادن به کارهایِ بزرگ در میانِ مردمِ کوچک شرماش میآید. او یکبار در بازار، لودگی و سبُکسریِ مردم را آزموده است: «اینان میایستند و میخندند. اینان مرا درنمییابند. من دهانی بهرِ این گوشها نیستم.»
حجم
۲۰۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۳ صفحه
حجم
۲۰۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۳ صفحه
نظرات کاربران
یکی از بهترین ها