کتاب شوپنهاور
معرفی کتاب شوپنهاور
کتاب شوپنهاور نوشتهٔ مایکی تنر و ترجمهٔ اکبر معصوم بیگی است و انتشارات آگه آن را منتشر کرده است. این کتاب از مجموعه فیلسوفان بزرگ نشر آگه است.
درباره کتاب شوپنهاور
آرتور شوپنهاور که در میان فیلسوفان آلمانی به نثر خوش و شاعرانه شهرت دارد، کاروبار فلسفی خود را در بیرون از جریان غالب فلسفهٔ دانشگاهی انجام داد و بیشترِ آثارش را در نیمهٔ نخست سدهٔ نوزدهم به قلم آورد: در سال ۱۸۱۸ ویراست نخست جهان همچون اراده و بازنمود و سپس در ۱۸۴۴ ویراست دوم آن را در دو جلد منتشر ساخت. ولی اندیشههای او تازه در نیمهٔ دوم این سده، از ۱۸۵۰ به این سو، وسیعاً شناخته شد.
شوپنهاور، ژرفترین و بیرحمترین بدبینِ فلسفهٔ غرب، سرود شوربختیهای هستی آدمی را با اندوهی سر داد که اندک چیزی از تغزل کم داشت؛ و با این همه، خود از زیباییهای موسیقی و هنر به وجد میآمد.
ولی چگونه چنین حزنانگیزی و چنان شور و خلجان والایی در یک انسان و یک ذهن یکجا گرد آمد؟ تنها با تطبیق این دو سویهٔ اندیشهٔ شوپنهاور است که بهراستی میتوانیم امیدوار باشیم که ناسازهوارترین و چه بسا کژروترینِ همهٔ اندیشهوران تاریخ تفکر را دریابیم. تنها از رهگذر تأمل در اندیشههای شوپنهاور در باب زیبایی است که میتوانیم نگرش او را به حقیقت درک کنیم.
ولی دریغ است که ناکامی فیلسوفان بعدی، در طی نسلهای پیاپی، برای حل این تناقضهای ظاهری، مورخان اندیشه را بر آن داشته است که رأی شوپنهاور را بهنحوی نامنصفانه حاشیهای و فلسفهٔ او را تهیمایه بیابند. درآمد جذاب مایکل تَنِر گره از بسیاری از پیچیدگیها و ناسازهها برمیگشاید تا انسجام وجدآور نهفتهٔ این اندیشهها را آشکار سازد. تنها از رهگذر حل این ابهامهاست که یکی از بزرگترین فیلسوفان سنت غرب که گاه در محاق فراموشی افتاده، از نو کشف میشود.
فلسفهٔ شوپنهاور که از کنارهگزینی، بیهودگی زندگی، دستکشیدن از «شرّ اراده»، زنستیزی و دوری جستن از لذت و نیز عرفان خاص شرقی، بهویژه اندیشهٔ بودایی، فارغ نیست، چنان که انتظار میرفت، پس از گذشت سلسله انقلابهای ۱۸۴۸ اروپا رواجی تمام یافت و او را از اقبال همگانی برخوردار ساخت. شوپنهاور بر آن است که همهٔ شرّ و شوربختیهای بشر از بردگی اراده و گردننهادن بر ارادهٔ زیستن سرچشمه میگیرد و راه رهایی از این بردگی را ژرفاندیشی هنری و پارسامنشی میشمرد.
شوپنهاور خود را پیرو کانت میشمرد و این تأثیر در دفاع شوپنهاور از ایدئالیسم و بسیاری از اندیشههای محوری او (ازجمله نظریهٔ زیباییشناسانهاش) نیک نمایان است. با این همه، در بسیاری از مواضع از بیخ از کانت جدا میشود. زبدهٔ اندیشهٔ شوپنهاور بر اراده استوار است. چنان که گذشت، شوپنهاور مدعی است که جهان سراسر اراده است، و آن عبارت از کوشندگی، تکاپو و نیرویی است عمدتاً ناآگاهانه همراه با کثیری از تجلیات. انسانها، به عنوان بخشی از جهان، اساساً موجوداتی ارادهورزند که رفتارشان را ارادهای گزیننشده برای زیستن شکل میدهد که خود را در همهٔ موجودات زنده جلوهگر میسازد. شرح شوپنهاور از کنش متقابل اراده و عقل الگوی نخستین نظریههای بعدی دربارهٔ ناخودآگاه بوده است.
گفتیم که شوپنهاور بدبین است. او بر آن است که سرشت ما موجودات ارادهورز چنان است که ناگزیر به رنج میانجامد و از نگاه او حیاتی که رنج در بر داشته باشد از نیستی بدتر است. این آرا، که به نثری فاخر عرضه میشوند که اغلب بسیار ژرف و انگیزندهاند، از تأثیرگذارترین نوشتههای او بهشمار میآیند.
تجربهٔ زیباییشناسی، که موضوع کتاب حاضر است، در کار شوپنهاور حائز کمال اهمیت است. بنا به رأی او، تجربهٔ زیباییشناسی نوعی دریافت بیاراده است که در آن شخص بستگیهای خود را به اشیای جهان به حال تعلیق درمیآورد، از عذاب ارادهورزی (میل و رنج) رها میشود، و بدینگونه سرشت چیزها را بهنحو عینیتر درمییابد. نابغهٔ هنری کسی است که به نحو نابههنجار و غیرعادی صاحب قریحه و ذوق و واجد توانایی برای دریافت عینی و فارغ از ارادهای است که امکان تجربههای مشابه را در دیگران میسر میسازد. در اینجاست که شوپنهاور مفهوم ایدههای افلاطونی را میپذیرد، ایدههایی که آن را جنبههای موجودِ واقعیت میشمارد: نابغه این ایدهها را تمیز میدهد و تجربهٔ زیباییشناسی بهطور کلی میتواند ما را به فهم آنها یاری دهد. در اندیشهٔ شوپنهاور، موسیقی که در نظر هگل هنری پستتر از ادبیات شمرده میشد، جایگاهی خاص دارد. موسیقی، از نگاه او، مستقیماً سرشت ارادهای را جلوهگر میسازد که در بُن جهان جای دارد.
تأثیر شوپنهاور را میتوان در بسیاری از هنرمندان بزرگ این دوره، بهویژه واگنر آهنگساز بلندآوازهٔ آلمانی، و نیز در پارهای از مضمونهای روانکاوی مشاهده کرد. نیچه سخت از او اثر پذیرفت و سپس با بسیاری از آرای او از در مخالفت درآمد.
شوپنهاور؛ متافیزیک و هنر، بیستوچهارمین کتاب از سلسله کتابهای «فیلسوفان بزرگ» انتشارات راتلج است. مایکل تَنِر، نویسندهٔ کتاب، در نیروی هوایی بریتانیا (RAF) و در کیمبریج تحصیل کرد و هم در اینجا تا سال ۱۹۹۷ مدرس فلسفه بود. او دستیار آموزشی کالج کورپوس کریستی در کیمبریج و نویسندهٔ کتاب نیچه و واگنر است
خواندن کتاب شوپنهاور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران رشتهٔ فلسفه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شوپنهاور
«در میان فیلسوفان سنت فلسفی غرب آرتور شوپنهاور (۱۷۸۸-۱۸۶۰) از این لحاظ متمایز است که دربارهی زندگی دارای آرای بهشدت بدبینانه است و در توصیف ساختار ذهنی انسان، به بهای عقل، بر اراده تأکید میورزد. در واقع، دومین رأی از این دو رأی است که او را به رأی نخست رهنمون میشود، زیرا چنان که خواهیم دید، شوپنهاور اراده را ذاتا شرّ میشمارد. و به سبب اعتقاد به این دو رأی است که، در تصویر جامع خود از زندگی، چنین جایگاه مهمی برای هنرها و بهویژه موسیقی قائل است. اگر کار شوپنهاور به معجون غریبی از عقاید میماند، مقصود این کتاب کوچک این است که روشن سازد شوپنهاور چگونه میکوشد این آرا را به هم بیامیزد.
چنان که شوپنهاور در شاهکار خود جهان همچون اراده و بازنمود میگوید آغازگاه فلسفهی او فلسفهی انتقادی کانت است آنگونه که در سنجش خرد ناب طرح شده است. اگرچه شوپنهاور با مقدار زیادی از آنچه کانت نوشت ــ حتی در کتاب یادشده و مسلماً در کتابهایی که کانت بعدتر نوشت ــ موافقت نداشت، از برخی از آرای اصلی آن حمایت کرد، و از این رو برای آن که ببینیم شوپنهاور چگونه از این آرا حرکت کرد و به موضع بهشدت غیرمتعارف خود رسید لازم است این آرا را دریابیم. شوپنهاور در افزودهای بر ویراست نخست جهان همچون اراده و بازنمود (از این پس به صورت اختصاری جاب) فلسفهی کانت را، گرچه به معیارهای خود، در معرض نقدی دقیق و مؤدبانه قرار میدهد. آنچه از این نقد، مطابق مجموعهی جاب، برمیآید این است که شوپنهاور بسیاری از موضعهای بنیادی کانت را میپذیرد، ولی ــ مانند بیشتر فیلسوفان بعدی ــ از ساختمان معمارانهی دقیق و درواقع قاطع و دندانشکن آن آزرده است، ساختمانی که بدینسان در آن همه چیز به سهها و چهارها تقسیم شده و مقولهها و مفهومها صرفاً برای آن ابداع شدهاند تا نیاز کانت را به تقارن برآورند.
آغازگاه فلسفهی پختهی کانت پرسشی است که سبب طرح آن نتیجهگیریهای شکآورانهی دیوید هیوم است که، در آن عبارت مشهور کانت، او را از خواب جزمی بیدار کرد. پرسش این است که «گزارههای تألیفی پیشینی چگونه ممکناند؟» آنچه از این حکم برمیآید این است که گزارههایی که ما، بنا بر تجربه و مشاهده، دربارهی خودمان اظهار میکنیم بهطور کلّی پسینیاند؛ به سخن دیگر، تنها با مشاهدهی چگونگی چیزهاست که میتوان این گزارهها را اظهار کرد، یا صحتوسقم آن را آزمود. برعکس، صدق گزارههای پیشینی را میتوان پیش از تجربه یا مستقل از آن ثابت کرد. چنین گزارههایی از این دستاند که «اگر مردی عزب است، پس ازدواج نکرده است» که بر حسب معنای حدود مُقوّم خود، یعنی بنا به تعریف، صادق است. بسیاری از فیلسوفان برآناند که گزارههای ریاضیات محض نیز، که بیگمان پیشینیاند، به سبب معنای واژهها، عددها و غیرهای که مُقوّم و برسازندهی آنهاست صادقاند. کانت طور دیگری میاندیشید. او گزارهی «۱۲ = ۵ + ۷» را تألیفی میشمرد و نیز گزارههایی چون «هر رویدادی را علّتی است». گرچه صدق این گزارهها را بدون ارجاع به تجربه ثابت میکنم ــ درمییابیم که این گزارهها باید صادق باشند ــ با این همه، این گزارهها اطلاعات دست اول به ما میدهند، و نه فقط دربارهی حدّها یا نمادهایی که گزارهها از آنها تشکیل یافتهاند. این کار چگونه میسر است؟»
حجم
۶۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۳ صفحه
حجم
۶۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۳ صفحه