کتاب من هنوز آلیس هستم
معرفی کتاب من هنوز آلیس هستم
کتاب من هنوز آلیس هستم نوشتهٔ لیسا جنوا و ترجمهٔ لیلا خادم الحسینی است. انتشارات طلوع ققنوس این رمان را روانهٔ بازار کرده است. این اثر درمورد زنی است که زندگی او بهطور ناگهانی دگرگون میشود.
درباره کتاب من هنوز آلیس هستم
کتاب من هنوز آلیس هستم، رمانی است که در چند فصل نوشته شده است. رمان از فصل «سپتامبر ۲۰۰۳» آغاز شده و به فصلی به نام «سپتامبر ۲۰۰۵» انجامیده است؛ ماهها و سالهای دیگر در میانه قرار گرفتهاند. در این رمان، «آلیس هاولند»، استاد زبانشناسی در دانشگاه کلمبیا است. او پنجاهمین سالگرد تولد خود را همراه با همسر پزشکش «جان» و ۳ فرزند بزرگسالشان جشن میگیرد. پس از این و در طول یک سخنرانیْ کلمهای را فراموش میکند و همینطور در حین دویدن در محوطهٔ دانشگاه گم میشود. پزشک آلیس تشخیص میدهد که او مبتلا به بیماری آلزایمر خانوادگی زودرس است.
در این رمان، با احساسات و افکار این بیمار، چالشها و نحوهٔ گذر از این ضربهٔ ناگهانی همراه میشوید. یک فیلم سینمایی بر اساس این کتاب در سال ۲۰۱۴ میلادی ساخته شده است.
خواندن کتاب من هنوز آلیس هستم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب من هنوز آلیس هستم
«"ژوئن ۲۰۰۵"
آلیس پشت رایانهاش نشسته بود و منتظر بالا آمدن صفحهنمایش بود. کتی بهتازگی زنگزده بود و نگران بود. او گفته بود که آلیس مدتی است که ایمیلهایش را پاسخ نداده است و هفتهها بود که به اتاق گفتگوی زوال عقل نرفته بود و اینکه دیروز دوباره گروه پشتیبانی را ازدستداده بود. وقتی که کتی درمورد گروه پشتیبانی صحبت کرد، آلیس متوجه شد که کتی نگران کیست. کتی گفت که دو نفر جدید به گروه حمایتی آنها ملحق شدهاند، افرادی که در سخنرانی مراقبت از بیماران مبتلا به زوال عقل شرکت کرده بودند و سخنرانی آلیس را شنیده بودند. آلیس به او گفت که خبر فوقالعادهای است. او از کتی بهخاطر نگران کردنش عذرخواهی کرد و به او گفت که به همه بفهماند که حالش خوب است. اما راستش این بود که از «خوببودن» خیلی فاصله گرفته بود. هنوز میتوانست متون کمی را بخواند و درک کند، اما صفحهکلید رایانه برایش به ترکیبی از حروف غیر قابل کشف تبدیل شده بود. در حقیقت! او توانایی نوشتن کلمات از حروف الفبای روی کلیدها را ازدستداده بود. تواناییاش در استفاده از زبان، چیزی که بیشتر انسانها را از حیوانات جدا میکند، در حال تحلیل خودش بود که با ازدستدادن توانایی زبانی، کمتر و کمتر احساس انسان بودن میکرد. چند وقت پیش، با گریه از «خوببودن» خداحافظی کرده بود. روی صندوق پست خود کلیک کرد. هفتاد و سه ایمیل جدید. غرق و ناتوان از پاسخگویی، برنامه ایمیل خود را بدون باز کردن چیزی بست. به صفحهنمایشی که بیشتر زندگی حرفهای خود را در مقابل آن گذرانده بود، خیره شد. سه پوشه روی دسکتاپ قرار داشتند که در یک ردیف عمودی چیده شده بودند: «هارددیسک»، «آلیس»، «پروانه». روی پوشه «آلیس» کلیک کرد.
در داخل پوشههای بیشتری با عناوین مختلف وجود داشت: «چکیدهها»، «اداری»، «کلاسها»، «سخنرانیها»، «شکلها»، «پیشنهادهای کمکهزینه»، «خانه»، «جان»، «بچهها»، «سمینارهای ناهار»، «مولکولهایی برای ذهن»، «مقالهها»، «بیانیهها»، «دانشجویان». تمام زندگی او به شکل کوچکی از نمادهای منظم سازماندهی شده بود. طاقت نگاهکردن به درون آن را نداشت؛ میترسید تمام زندگیاش را بهخاطر نیاورد یا درک نکند. بهجای آن روی «پروانه» کلیک کرد.»
حجم
۲۳۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۳۲ صفحه
حجم
۲۳۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۳۲ صفحه