دانلود و خرید کتاب اتاق فرار مگان گلدین ترجمه زهرا آرنواز
تصویر جلد کتاب اتاق فرار

کتاب اتاق فرار

نویسنده:مگان گلدین
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۱۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب اتاق فرار

کتاب اتاق فرار رمانی پرهیجان نوشتهٔ مگان گلدین است و با ترجمهٔ زهرا آرنواز در انتشارات کتاب کوله پشتی منتشر شده است.

درباره کتاب اتاق فرار 

کتاب اتاق فرار داستان ۴ همکار با نام‌های وینسنت، جولز، سیلوی و سم است. این همکاران به‌شدت با هم رقابت دارند و هرکدام در کارشان بسیار موفق هستند. آن‌ها که برای شرکت در چالش اتاق فرار به‌عنوان یک تمرین تیمی دعوت شده‌اند، مشتاق هستند خودشان را اثبات کنند. آن‌ها داخل آسانسور یک ساختمان بلند می‌شوند. وقتی چراغ‌ها خاموش می‌شوند و درها بسته می‌شود، خیلی زود می‌فهمند که این یک رقابت معمولی نیست. آن‌ها در یک بازی خطرناک برای زنده‌ماندن گرفتار شده‌اند.

همکارانی که در تاریکی اسیر شده‌اند، باید رقابت‌های خود را کنار بگذارند و با همکاری سرنخ‌های مرموز رهایی را پیدا کنند. اما زمانی که بازی شروع به فاش‌کردن تاریک‌ترین رازهای تیم می‌کند، آن‌ها متوجه می‌شوند که برای کارهای وحشتناکی که در بالارفتن بی‌رحمانه‌شان از نردبان شرکت مرتکب شده‌اند، باید بهای سنگینی پرداخت کنند. لحظه‌به‌لحظه معماها سخت‌تر می‌شود و مرگ به آن‌ها نزدیک می‌شود. آیا کسی زنده می‌ماند؟

خواندن کتاب اتاق فرار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به رمان‌های جنایی و هیجان‌انگیز پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب اتاق فرار

«وینسنت در حال تماشای آنها طول لابی را طی می‌کرد. سال‌ها می‌شد که این چهار نفر بیشتر زمانشان را باهم می‌گذراندند. وینسنت آنها را تقریباً بهتر از خودش می‌شناخت، رازها و دروغ‌هایشان را می‌دانست. گاهی پیش می‌آمد که می‌توانست بگوید در دنیا از هیچ‌کس به‌اندازهٔ این افراد بدش نمی‌آید و معتقد بود که آنها هم همین نظر را دارند. بااین‌حال به یکدیگر نیاز داشتند. سرنوشتشان از خیلی قبل‌تر به هم گره خورده بود.

سیلوی همان حالت خنثای همیشگی را روی صورتش داشت. با ظاهری شبیه عکس دختران روی مجلات و با آن موهای بلوند تیرهٔ جمع‌شده بالای سرش، نظرها را به چشمان سبزش معطوف می‌کرد، به‌مانندِ سیلوی نوجوان که در کار مدلینگ بود. اینکه به‌جای بستن چمدانش برای سفر به پاریس، در انتظار جلسهٔ برنامه‌ریزی‌نشده‌ای بود بسیار آزرده‌اش می‌کرد، اما اجازه نمی‌داد این حس در صورتش نمایان شود. به‌زحمت لبخند محوی داشت. این لبخند نتیجهٔ تمرین در طول سال‌ها فعالیت در شغلی مردمحور بود. مردان می‌توانند غر بزنند یا عصبانی باشند، اما زنان صرف‌نظر از مشکلات و محرک‌ها، باید همیشه لبخند به لب داشته باشند.

سم با پیراهنی سفید، کراواتی سیاه و کُت‌شلواری زغالی‌رنگ، سمت راست سیلوی ایستاده بود. ته‌ریشش به موهای بلوند خیلی کوتاهش می‌آمد. آرواره‌هایش از شدت اضطراب سفت شده بودند. از بعد از تماس همسرش، کیم، که در راه به او تلفن کرده بود، در سراسر بدنش احساس درد داشت. کیم از این احتمال که نتواند به پرواز آنتیگا برسد، آن‌هم به دلیل جلسه‌ای یکهویی، به‌شدت عصبانی بود. درواقع از اینکه کار مهم‌تر از او و دخترانش باشد متنفر بود.

جولز تقریباً با فاصله از آن دو ایستاده بود و برای از بین بردن بوی الکل، آب‌نبات نعناعی مک می‌زد. کراوات ابریشمی شیک شرابی و سرمه‌ای‌رنگی پوشیده بود که عمق چشمان تیله‌ای‌اش را دوچندان می‌کرد. موهای مشکی‌اش را به سبک ستارگان دههٔ پنجاه به عقب شانه کرده بود. معمولاً ودکا می‌نوشید، زیرا بی‌بو بود و صورتش را قرمز نمی‌کرد. اما این بار گونه‌هایش به‌وضوح یاقوتی بود که نشانه‌ای از نوشیدن بود. مینی‌بار ماشینش ودکا نداشت، به همین دلیل در مسیر ویسکی نوشید. بطری‌های خالی در کیفش این‌سو و آن‌سو می‌رفتند.

وقتی منتظر شروع جلسه بودند، همگی این ترس را داشتند که برای اخراج شدن به دفتر مرکزی احضار شده‌اند؛ چراکه ممکن بود بی‌سروصدا و به‌دور از شایعات دفتر اصلی، به‌راحتی از سِمتشان عزل شوند.

اگر خودشان جای مافوق‌ها بودند، دقیقاً همین کار را می‌کردند؛ در جلسهٔ جمعه‌شبی، در دفتری دورافتاده، با نامهٔ بازخرید و یک قرارداد محرمانهٔ مُهروموم‌شده.»

هنگامه محمدی
۱۴۰۲/۰۶/۱۴

خب اول بگم که رو حساب اینکه موضوعش مثل فیلمای اتاق فرار باشه شروع به خوندنش کردم ولی تا نیمه های اول واقعا برام کششی نداشت و خیلی سخت خوندمش و با وسوسه ی نیمه رها کردنش جنگیدم! اما از

- بیشتر
کاربر 5118308
۱۴۰۳/۰۸/۰۳

واقعا ارزش خوندنو داشت خط داستانی خیلی خوبیم داشت

کاربر ۳۵۶۶۰۹۳
۱۴۰۲/۱۲/۱۶

یکم آبکی تموم شد

LeNa
۱۴۰۲/۱۱/۱۲

داستان جذابی داشت. یک نفس خواندم

بهنوش
۱۴۰۲/۰۷/۲۱

خیلی داستان کلیشه ای و هندی بازی بود

بشر بندهٔ عادت است
n re
مادرم همیشه می‌گفت بهترین انتقام خوب زندگی کردن است. به‌شدت با او موافق بودم.
کاربر ۵۱۱۸۳۰۸
گذر زمان درد را درمان نمی‌کند. فقط به آن عادت می‌کنیم.
n re
یک‌بار به من گفت در این دنیا آن‌قدر چیزهای جالب برای یادگیری هست که فرصت نمی‌کند وقتش را با اهمیت دادن به حرف دیگران هدر بدهد.
n re
مادرم همیشه می‌گفت بهترین انتقام خوب زندگی کردن است. به‌شدت با او موافق بودم.
n re
«روزها می‌گذرد. می‌دانم جمله‌ای کلیشه‌ای است، اما واقعاً فقط می‌گذرد. مانند راه رفتن که نمی‌دانی چطور، اما به خودت می‌آیی و می‌بینی که پا جلوی پا می‌گذاری و راه می‌روی. بدون مقصد مشخص فقط پیش می‌روی. شرح‌حال این روزهای من است.»
n re
دست از حمله به دیگران بردار! شاید بهتر باشد به خودت هم نگاهی بیندازی!
n re
آن موقع فهمیدم که چرا شرکت آن‌همه حقوق و مزایا برای ما در نظر گرفته بود. برای از بین بردن وجدانمان بود که در صورت لزوم بدون تردید بی‌رحم باشیم.
n re
خداحافظی با خانواده‌ام از سخت‌ترین کارها بود.
n re
کودکی من عجین شده بود با قناعت، پس‌انداز کردن و سختی کشیدن
n re
مردان می‌توانند غر بزنند یا عصبانی باشند، اما زنان صرف‌نظر از مشکلات و محرک‌ها، باید همیشه لبخند به لب داشته باشند.
n re
«روزها می‌گذرد. می‌دانم جمله‌ای کلیشه‌ای است، اما واقعاً فقط می‌گذرد. مانند راه رفتن که نمی‌دانی چطور، اما به خودت می‌آیی و می‌بینی که پا جلوی پا می‌گذاری و راه می‌روی. بدون مقصد مشخص فقط پیش می‌روی. شرح‌حال این روزهای من است.»
Aerwyna
برخلاف نارضایتی‌ای که داشتم، معتاد زرق‌وبرق شغلم شده بودم. آب‌میوه‌های طبیعی رنگارنگ در یخچال، عضویت رایگان باشگاه، بلیت ماساژی که وقت‌وبی‌وقت روی میزم ظاهر می‌شد، بلیت نمایش‌های برادوِی یا بازی‌های ورزشی و مهم‌تر از همه، پولی که دریافت می‌کردیم. همهٔ اینها باعث فراموشی یا خاموش شدن وجدان و حتی چشم بستن عمدی روی حقایق می‌شد. اینکه زندگی افراد بی‌نام در میشیگان یا هزاران شرکت دیگر را نابود کرده بودیم، به همین سادگی؛ هرچه سود بیشتر، زندگی افراد بی‌ارزش‌تر.
Aerwyna
در دنیا دو دسته آدم هست، برنده و بازنده. برنده‌ها همان یک درصدی هستند که می‌توانند رؤیاهایشان را زندگی کنند. بازنده‌ها هم بقیهٔ آدم‌ها هستند.
Aerwyna
دانستن حقیقت آن روی انسان را آشکار می‌کند و به حیوانات درنده تبدیل می‌شویم.
Aerwyna
«یوز سفید کور به دنیا می‌آید. خیلی جالب است. کورند، اما با گذشت زمان بینا می‌شوند و حالا انسان که اشرف مخلوقات است بینایی دارد، ولی آرام‌آرام کور می‌شود. این‌طور می‌شود برداشت کرد که ما یاد می‌گیریم چیزهایی را که نمی‌خواهیم ببینیم حذف کنیم.»
Aerwyna
ما بانکی‌ها به دین اعتقاد نداریم. نیازی نیست منتظر زندگی بعدی باشیم تا از بهشت لذت ببریم. با پولی که داریم، همین‌جا در بهشت زندگی می‌کنیم.
Aerwyna
دانستن حقیقت آن روی انسان را آشکار می‌کند و به حیوانات درنده تبدیل می‌شویم.
LeNa
نبودِ اتحاد شکننده‌تر می‌شدند و کار من آسان‌تر می‌شد.
n re
چون هیچ‌وقت به خونی که می‌ریختند دست نمی‌زدند.
n re

حجم

۲۹۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۲۹۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۵۹,۵۰۰
۴۱,۶۵۰
۳۰%
تومان