
بریدههایی از کتاب حال و روز خانوادهی اُبراین
۳٫۸
(۱۲)
افکار فقط وقتی ترسناکاند که به آنها اجازه دهیم ما را بترسانند. کیفیت تجربیات زندگی ما کاملاً به افکاری که انتخاب میکنیم بستگی دارد. واقعیت همان چیزی است که به آن اهمیت میدهیم.
یك رهگذر
«امید با بالهای گشودهاش بر روح مینشیند
و نغمهای بیکلام میخواند
و هیچگاه متوقف نمیشود.»
- امیلی دیکنسون
Fatima
او هنوز هم رؤیای زندگی کردن در جایی پشت رنگینکمان، با کدپستی متفاوت و هوایی برای تنفس و ساختن آن نوع زندگی که آرزویش را دارد در سر میپروراند؛ نه آن نوع زندگیای که پدر و مادرش و یا حتی پدربزرگ و مادربزرگش به آن عادت کردهاند، بلکه زندگیای که خودش انتخاب کرده است و آزادانه هرطور که بخواهد آن را تعریف میکند نه اینکه از والدینش به ارث برده باشد. بله، بالاخره یکی از همین روزها به این آرزویش میرسد.
Moti
کیتی میگوید: «وقتی بچه بودم و بازی حقیقت یا جرئت رو بازی میکردیم، من همیشه جرئت رو انتخاب میکردم.»
«پس آدم ریسکپذیری هستی.»
«نه، اتفاقاً اصلاً. فقط به نظرم اون انتخاب بهتری بود. بهتر از این بود که بخوام حقیقت شرمآوری رو دربارهٔ خودم افشا کنم.»
Moti
ساکنین بالای تپه هم ممکن بود بهاندازهٔ گداگشنههای پایین تپه فقیر باشند که در بیشتر مواقع هم اینگونه بود اما تصور عمومی این بود که آنها از ما بهترانند. مردم اینجا هنوز هم همینطور فکر میکنند.
یك رهگذر
مردم به این آسانیها چیزی را فراموش نمیکنند و اینکه اهل کجا هستی بهاندازهٔ اینکه از چه خانوادهای هستی اهمیت دارد.
یك رهگذر
قطعیت اُمید را میکُشد.
یك رهگذر
«اگر عمیقاً مورد عشق ورزیدن قرار بگیری، احساس قدرت میکنی و اگر عمیقاً به کسی عشق بورزی، شجاعتت افزون میشود.»
- لائوتسه
یك رهگذر
جو با خودش فکر میکند که مگر آدم از زندگی چه میخواهد؟ یک نفر که عاشقش باشد و در شرایط سختِ زندگی با او تلوتلو بخورد.
یك رهگذر
کیتی به صندلی گهوارهای برمیگردد و به چشمهای پدرش نگاه میکند. قبل از اینکه ادامه بدهد نفس عمیقی میکشد:
«ما فرد دیگهای رو نمیشناسیم که هانتینگتون داشته باشه. تو تنها نمونهای هستی که ما داریم. ما باید از تو یاد بگیریم که چطوری با هانتینگتون زندگی کنیم و بمیریم بابا.»
کاربر ۳۷۳۶۸۵۸
چطوری؟ چطوری میخواهند از پس چیزی برآیند که نه میشود از آن پیشگیری کرد، نه درمان کرد و نه حتی کمی آن را به تأخیر انداخت؟ هیچ معجزهٔ پزشکی برای این بیماری وجود ندارد.
Moti
مردم به این آسانیها چیزی را فراموش نمیکنند و اینکه اهل کجا هستی بهاندازهٔ اینکه از چه خانوادهای هستی اهمیت دارد. وقتی مادرت از نوشیدن زیاد مرده باشد، در بهترین حالت انتظار دارند که تو یک الکلی درجه یک باشی.
Moti
همه در شهر مادرش را سرزنش میکردند. همه او را بهخاطر این وضعیت غمانگیز مقصر میدانستند: او الکلی است. مادر خوبی نیست. او گناهکار است. او به جهنم میرود.
اما همه اشتباه میکردند. او به هانتینگتون مبتلا بود. هانتینگتون توانایی راه رفتن و غذا خوردن او را از بین برده بود. هانتیگتون حال خوبِ روحیاش را بد کرده بود، صبر و قدرت استدلالش را از او گرفته بود. صدا و لبخندش را خفه کرده بود. خانواده و کرامت او را دزدیده بود و سر آخر هم او را کشته بود.
Moti
خداوند همهٔ کارهای تو رو زیر نظر داره. خداوند حتی به افکار تو هم دسترسی داره. خداوند تو رو دوست داره اما اگه غلط زیادی بکنی تو آتیش جهنم جزغالهت میکنه. اینها عقاید مسخرهای است که در دوران نوجوانیاش راهبهها کوشیدند با چکش در جمجمهٔ سفتوسخت او و همسنوسالهایش فرو کنند، درست آنجا، بین دو تا چشمش؛ و این افکار هنوز هم همانجا میپلکند و راه گریزی ندارند.
اما جو معتقد است که اگر اینطور باشد پس خداوند حتماً خودش میتواند تشخیص دهد که جو آدم خوبی است. اگر هم آدم خوبی نیست که دیگر یک ساعت در هفته زانو زدن، نشستن و ایستادن در کلیسای سَنت فرانسیس نمیتواند کمکی به رستگاری جوی بیچاره بکند.
یك رهگذر
آدمهای عادی وقتی به آخر خط میرسند، دست به کارهای احمقانهای میزنند.
یك رهگذر
هر روز پلیسها مجبورند آن روی سکهٔ زشت و بوگندوی انسانیت را ببینند، افراد فاسدی در پستترین درجهٔ انسانیت که خوشبختانه دیگران حتی نمیتوانند تصورش را هم بکنند.
یك رهگذر
«رنجی که در حال حاضر میکشید همیشه نوعی از تسلیم نشدن است، نوعی مقاومت ناخودآگاه در برابر چیزی که وجود دارد.»
-اکهارت تول
یك رهگذر
«ما به همان چیزی که فکر میکنیم تبدیل میشویم.»
-بودا
یك رهگذر
«امید با بالهای گشودهاش بر روح مینشیند
و نغمهای بیکلام میخواند
و هیچگاه متوقف نمیشود.»
- امیلی دیکنسون
یك رهگذر
اگه همین حالا تمومش کنی، از آیندهای که هنوز نیومده میتونی جلوگیری کنی. تو هنوز برای اینجا موندن دلیل داری. من هنوز از تو میخوام اینجا بمونی. همهٔ ما. ما همه به تو احتیاج داریم
یك رهگذر
«چطور میتونم؟ چطور از من توقع داری که به خدایی اعتقاد داشته باشم که این بلا رو داره سر خونوادهٔ ما میآره؟ مگه ما چهکار کردیم جو؟ ما که آدمهای خوبی هستیم.»
«میفهمم. اما هر روز اتفاقهای بد برای آدمهای خوب میافته.»
یك رهگذر
داستان دختر بیماری را تعریف میکند که در بیمارستان بستری است. آن دختر به خون نیاز دارد وگرنه میمیرد. برادر کوچکش، تنها کسی که در خانواده گروه خونی مشابه او را دارد، داوطلب میشود تا به اون خون بدهد. وقتیکه پرستار خون او را میگیرد، برادر میپرسد: «حالا من کِی قراره بمیرم؟» البته، پسرک درست متوجه نشده بود و نمیدانست که قرار نیست بمیرد. اما فکر کرده بود که با اهدای خونش، حالا اوست که بهجای خواهرش قرار است بمیرد.
یك رهگذر
غنچههای گل نیلوفر آبی وقتیکه در لجنزار هستند باز میشوند. این نشان میدهد که زیبایی و شکوه میتواند از زشتترین چیزها هم پدیدار شود.
یك رهگذر
«هر نفس با صدها احتمال و خطر همراه است. عشق دلیل نفس کشیدنِ ماست.»
- کیتی اُبراین
یك رهگذر
حجم
۳۳۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
حجم
۳۳۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
قیمت:
۶۷,۵۰۰
۴۷,۲۵۰۳۰%
تومان