کتاب همه نت های نواخته شده
معرفی کتاب همه نت های نواخته شده
کتاب همه نت های نواخته شده نوشته لیزا جنووا که با ترجمه شهناز رافعی منتشر شده است، کتاب همه نت های نواخته شده داستان ریچارد ایوانز پیانیستی مشهور است؛ او در کنسرتهایش بسیار ستایش میشود. اما متوجه میشود دست راستش بر اثر بیماری ایالاس کاملاً از کار افتاده است و کنترل دست چپش را هم قرار است از دست بدهد
کتاب همه نت های نواخته شده ماجرای ریچارد را پی میگیرد همان طور که به صورت تدریجی عضلات، صدا، و قدرت تنفس ریچارد تحلیل میرود، او و همسرش خاطرات کهنهشان را مرور میکنند و به اشتباهات زندگی مشترکشان فکر میکنند.
این کتاب لایههای وجود قهرمانش را میکاود تا به معنای بخشش و عشق برسد و برای زندگی معنایی دوباره پیدا کند.
خواندن کتاب همه نت های نواخته شده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی غرب پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب همه نت های نواخته شده
گریس تازه اولین سال تحصیلش را در دانشگاه شیکاگو تمام کرده بود. کارینا پیشبینی کرده بود که او برای تعطیلات تابستان به خانه بیاید و در مهمانی هانا شرکت کند، ولی گریس تصمیم گرفت تابستان را در دانشگاه بماند و با استاد ریاضیاش روی پروژهای کار کند، یک کار آماری. کارینا به دخترش افتخار میکند که بهعنوان دستیار انتخاب شده و فکر میکند موقعیت فوقالعادهای است، ولی باز معدهدرد میگیرد، همان حس آشنای ناامیدی. گریس میتوانست به خانه بیاید و تابستان را با مادرش بگذراند، ولی انتخابش این نبود. کارینا خوب میداند مسخره است که احساس کند به او بیمحلی میکنند و حتی ترکش کردهاند، اما احساساتش بر عقلش غلبه میکند. او مثل قلعهای است که سنگهای زیربنایش را نمیشود بهراحتی جابهجا کرد.
طلاقشان در سپتامبر، که گریس سال آخر دبیرستان بود، قطعی شد و درست یک سال بعد گریس هزاران کیلومتر از او دور شد. اول ریچارد رفت، بعد هم گریس. کارینا نمیداند کی به سکوت خانهاش عادت میکند، به این خلأ، به خاطراتش که در تمام اتاقها مثل آثار هنری روی دیوار واقعیاند. دلش برای صدای حرف زدن دخترش پشت تلفن تنگ شده؛ برای دوستهای دخترش که زیرزیرکی میخندیدند؛ برای کفشهایش که توی تمام اتاقها ولو بودند؛ کش موهایش، حولهها و لباسهایش که روی زمین پخش میشدند؛ چراغهایی که روشن میماندند. دلش برای دخترش تنگ شده است.
اما دلش برای ریچارد تنگ نمیشود. رفتن ریچارد از آن خانه بیشتر شبیه حضور یک فرد جدید بود تا کم شدن یکی از اعضای خانواده. سکوت دلپذیری که بعد از رفتن ریچارد خانه را فراگرفت بیشتر از حضورش بهعنوان انسانی با آنهمه خودخواهی فضا را پر کرد. دلش برای ریچارد تنگ نمیشد، نه آن موقع و نه حالا.
تنها رفتن به اینجور مهمانیهای خانوادگی، بدون شوهر، تعادل فکریاش را بههم میزند، انگار که یکوری نشسته باشد روی چهارپایهای با دو پایهٔ شکسته. بنابراین در این مورد خاص دلش برای ریچارد تنگ میشود. برای حفظ تعادل. چهلوپنجساله است و مطلقه. مجرد. در لهستان این آبروریزی محسوب میشود، ولی او بیشتر از نصف عمرش را در آمریکا سپری کرده. شرایطش در این کشور، با این فرهنگ مادی و غیرمذهبی، عادی است و مایهٔ خجالت نیست. اما بههرحال خجالت میکشد. میشود یک دختر را از لهستان بیرون برد، ولی نمیشود لهستان را از آن دختر بیرون کشید.
حجم
۲۴۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۷۶ صفحه
حجم
۲۴۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۷۶ صفحه
نظرات کاربران
اگه فردی هستید که سلامت جسمی رو جزء داراییهای باارزشتون نمیدونید خوندن این کتاب رو بهتون پیشنهاد میکنم داستان خوبی داشت بی شاخ و برگ اضافی ولی گاهی توصیفات مفصل خواننده رو خسته میکنه
ترجمه روان و عالی داستانی لطیف و در عین حال دردناک از نویسنده کتاب "همیشه آلیس"