دانلود و خرید کتاب هنوز آلیس... لیزا جنوا ترجمه شهین احمدی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب هنوز آلیس... اثر لیزا جنوا

کتاب هنوز آلیس...

نویسنده:لیزا جنوا
انتشارات:انتشارات معین
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۱۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب هنوز آلیس...

کتاب هنوز آلیس... نوشتهٔ لیزا جنوا و ترجمهٔ شهین احمدی است. انتشارات معین این رمان معاصر ایرانی را روانهٔ بازار کرده است؛ رمانی حاوی تصویری تلخ از بیماری آلزایمر.

درباره کتاب هنوز آلیس...

کتاب هنوز آلیس... حاوی یک رمان معاصر و ایرانی است که تصویری تلخ از بیماری آلزایمر ارائه کرده است. این رمان داستان زندگی یک استاد ۵۰سالهٔ دانشگاه هاروارد است که روان‌شناسی شناخت و زبان‌شناسی تدریس می‌کند. او در اوج زندگی حرفه‌ای خود به بیماری آلزایمر زودرس مبتلا می‌شود. داستان این رمان دربارهٔ هویت، دربارهٔ زندگی و دربارهٔ رابطهٔ انسان‌ها با یکدیگر در مقابل بحران‌های بزرگ است. این رمان دربارهٔ زنی است که در همهٔ زندگیش دربارهٔ توانایی‌های ذهن، خوانده و نوشته و حالا اسیر آلزایمر شده است؛ یک بیماری که هر روز گوشه‌ای از ذهنش را به تاراج می‌برد؛ همان ذهنی که «آلیس» را می‌ساخت و تعریف می‌کرد و هویت و یگانگی‌اش بود. این رمان از زبان خودِ آلیس روایت شده است.

خواندن کتاب هنوز آلیس... را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب هنوز آلیس...

«آلیس در حالی که متن سخنرانی اش را در دست داشت روی سکو ی تالار هتل ایستاده بود. در گذشته، وقتی سخنرانی داشت، روی سکو که می ایستاد با یک نگاه می توانست تعداد حاضران را تخمین بزند. اما حالا نمی توانست، فقط می دانست که زیاد هستند. برگزار کننده کنفرانس، زنی که او اسمش را فراموش کرده بود، گفته بود حدود ۷۰۰ نفر برای شرکت در سخنرانی ثبت نام کرده اند. آلیس برای جمعیت های بزرگ تر از این سخنرانی کرده بود. در سخنرانی های قبلی او افراد سرشناس بزرگترین و معتبر ترین دانشکده های روانشناسی، برندگان جوایز نوبل و بزرگ ترین متفکران در زمینه های روانشناسی و زبان شناسی حضور داشتند.

امروز، جان در ردیف اول نشسته بود. او مرتب به پشت سرش نگاه می کرد. بروشورهائی را که در دستش بود آنقدر لوله کرده بود که به شکل یک میله در آمده بود. تا این لحظه متوجه نشده بود که امروز جان آن لباسی را بر تن کرده که فکر می کند برایش شانس می آورد و خوش یمن است. معمولا این لباس را روز هائی می پوشید که منتظر نتیجه یک آزمایش بحرانی بود. فکر کردن به این باور خرافی جان لبخندی بر لبش آورد.

آنا، چارلی و تام کنار جان نشسته بودند و با هم حرف می زدند. چند صندلی آن طرف تر مری، کتی و دن، با همسرانشان نشسته بودند. دکتر دیویس هم در مرکز ردیف جلو نشسته بود، با مداد و کاغد در دستش و آماده نت برداری. پشت سر آنها پزشکان، روانپزشکان، متخصصان مغز و اعصاب و پرستاران افراد مبتلا به فراموشی نشسته بودند. شاید این بزرگ ترین و مهم ترین سخنرانی او با بیشترین تعداد افراد حرفه ای و سرشناس نبود، اما در میان همه سخنرانی هائی که در زندگیش انجام داده بود، امیدوار بود این یکی بیشترین تاثیر را داشته باشد.

با انگشتانش بالهای نرم و لطیف پروانه روی گردنبندش را لمس کرد. گلویش را صاف کرد. جرعه ای آب نوشید. یک بار دیگر بالهای پروانه گردنبدنش را لمس کرد. فکر می کرد برایش خوش شانسی می آورد. با خودش گفت، مامان، امروز یک روز استثنائی است.

"صبح به خیر. من دکتر آلیس هولند هستم. من متخصص مغز و اعصاب یا پزشک عمومی نیستم. دکترای من در رشته روانشناسی است. ۲۵ سال در دانشگاه هاروارد در رشته روانشناسی شناخت تدریس کرده ام. در زمینه زبانشناسی هم تحقیقاتی انجام داده ام و برای سخنرانی به بسیاری از کشور ها سفر کرده ام.

" اما امروز اینجا نیامده ام تا به عنوان یک متخصص در رشته روانشناسی یا زبان شناسی برای شما سخنرانی کنم. آمده ام اینجا تا به عنوان یک متخصص بیماری آلزایمر حرف بزنم. من بیماران را درمان نمی کنم، تحقیقات بالینی انجام نمی دهم، جهش های ژنتیکی و دی ان ای را مورد مطالعه قرار نمی دهم، به بیماران یا خانواده آنها مشاوره نمی دهم. من متخصص بیماری آلزایمر هستم چون حدود یک سال پیش تشخیص داده شد که آلزآیمر زود رس دارم.»

نظرات کاربران

MisSSis
۱۳۹۸/۰۹/۰۱

به نظرم حداقل یکبار هم که شده باید این کتاب رو بخونین ناخواسته از اواسط داستان با شخصیت اصلی همراه میشید و باهاش زندگی میکنید این نویسنده یک کتاب دیگه هم داره که اونم فوق العاده هست.

آلیس در سرزمین نجایب
۱۴۰۱/۰۹/۲۸

هویت شما چقدر براتون ارزش داره؟ اگر جواب این سؤال رو نمی‌دونید، این کتاب به شما کمک می‌کنه عمیقاً بفهمید و درکش کنید. کتاب به معنای حقیقی کلمه "تلخ" بود. تلخِ تلخ. و خوندنش لذتی نداشت بلکه درد و رنج عمیقی

- بیشتر
shokouh
۱۴۰۰/۰۴/۱۵

حتما کتابشو بخونید. کتاب حتی از فیلمش بهتر بود. راوی بودن نقش اول داستان خیلی خیلی به درک عمق فاجعه کمک کرد.

aylin
۱۳۹۸/۱۲/۲۸

فوق العاده کتاب جذابی بود.موضوع بسیار خوبی داشت.بیماری آلزایمر که تو جامعه کمتر بهش توجه شده.فیلمی هم با همین نام داره که اون هم بسیار عالی هست.از خوندنش بسیار لذت بردم و بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم.ممنون که تو بی

- بیشتر
samira
۱۴۰۰/۰۷/۲۲

داستان زندگی آلیس استاد دانشگاه هاروارد که به آلزایمر زودرس مبتلا میشه؛ تو این کتاب آلیس لحظه به لحظه از میزان زوال مغزش میگه و خواننده جوری باهاش همراه میشه که ناتوانی شو درک میکنه و باهاش غصه میخوره… در حین خوندن

- بیشتر
hedayat Homa
۱۴۰۱/۰۹/۰۲

عالی بود . فیلمش رو هم قبلا دیده بودم اما کتابش یه چیز دیگه است . مطالعه ی این کتاب رو به پرستاران بیماران آلزایمری و افرادی که عمر گرانبها را بی هدف به هدر می دهند ومتوجه نیستند که

- بیشتر
Sharareh Haghgooei
۱۴۰۱/۰۸/۲۱

کتاب در مورد مراحل بیماری یک خانم دانشگاهی مبتلا به آلزایمر است.داستان بسیار جذاب نوشته شده است و کاملا حس همدردی خواننده را برمی انگیزاند.اما در مورد دقت تجربیات قهرمان داستان مطمئن نیستم.

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۴)
می دونی که این روز ها من خیلی چیزها رو به خاطر نمی آرم. خوشحالم که تو این چیزها رو در مورد من به خاطر می آری."
MisSSis
لیس گفت "تو چقدر زیبائی، چقدر وحشت دارم از اینکه نگاهت کنم و نشناسمت، ندونم تو کی هستی؟" "فکر می کنم حتی اگر روزی ندونی من کی هستم، باز هم می دونی که دوستت دارم." "اگه نگاهت کنم و ندونم تو دخترمی و ندونم که دوستم داری آنوقت چی؟" "آون وقت من بهت می گم که دوستت دارم و تو هم حرفم رو قبول می کنی." آلیس از این حرف خوشش آمد. اما آیا من هم همیشه او را دوست خواهم داشت؟ عشق و محبت من به او در سرم و یا در قلبم باقی می ماند؟
کاربر ۳۷۳۶۸۵۸
لیس گفت "تو چقدر زیبائی، چقدر وحشت دارم از اینکه نگاهت کنم و نشناسمت، ندونم تو کی هستی؟"
کاربر ۳۷۳۶۸۵۸
وقتی آنا ۳ ساله بود اسب خیلی دوست داشت و مرتب از آلیس می خواست براش اسب بکشه. آنچه که آلیس می کشید در بهترین حالت چیزی بین اژدها و سگ از آب در می آمد، آن هم به سبک پست مدرن. آلیس با نقاشی هایش حتی نمی توانست یک دختر ۳ ساله را با آ ن صورت بکر و روح سخاوتمندانه راضی کند. او همیشه می گفت نه مامان، اینو نه، برام یه اسب بکش.
کاربر ۳۸۰۹۹۷۵

حجم

۲۱۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۲۱۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۱۱۲,۰۰۰
تومان