دانلود و خرید کتاب آب عمیق پاتریشیا های اسمیت ترجمه مهسا صباغی
تصویر جلد کتاب آب عمیق

کتاب آب عمیق

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۱۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب آب عمیق

کتاب آب عمیق نوشتهٔ پاتریشیا های اسمیت و ترجمهٔ مهسا صباغی است و انتشارات میلکان آن را منتشر کرده است. ویک و ملیندا زوجی در شهر کوچک لیتل وسلی هستند. ازدواج بدون عشق آن‌ها و زندگی یکنواختشان، سرانجام به طراحی یک بازی منجر می‌شود تا درنهایت، نتیجهٔ این بازی، سرنوشت رابطه‌شان را تعیین کند. بازی‌ای که به یک معمای بزرگ جنایی تبدیل می‌شود.

درباره کتاب آب عمیق

اگر یک سر داستان‌های جنایی در دست آگاتا کریستی باشد، یقیناً سر دیگر آن در دستان پاتریشیا های‌اسمیت است که برخلاف کریستی از جانب قاتل و ضدقهرمان ماجرا روایت خود را پیش می‌برد. «آقای ریپلی» ضدقهرمانی که های‌اسمیت در شش رمان خود از او استفاده کرده به نوعی در مقابل هرکول پوآرو قرار دارد.

داستان‌های های‌ اسمیت در زمرهٔ تریلرهای روان‌شناسانه قرار می‌گیرند. او ضدقهرمان‌هایش را «روانی‌های دوست‌داشتنی من» می‌خواند. آثار او از این حیث ارزشمند هستند که ذهنیت مخاطب را به چالش می‌کشند و او را در مقام قضاوت قرار می‌دهند. او جایی می‌نویسد: «امکان ندارد روزی را به فردا برسانم، بدون اینکه خودم را قضاوت کنم.» بنابراین در آثارش نیز قضاوت عنصری مهم است که نمود پیدا می‌کند.

آثار او به دلیل داشتن جزئیات فراوان دربارهٔ چگونگی وقوع جنایت، بارها کارگردان‌ها را وسوسه کرده تا از آن‌ها اقتباس‌های سینمایی بسازند. اولین رمان او، بیگانگان در ترن، وقتی تنها ۲۸ سال داشت به چاپ رسید. آلفرد هیچکاک، کارگردان بلندآوازهٔ هالیوود، آن‌قدر این کتاب را پسندید که در سال ۱۹۵۱ آن را دستمایهٔ ساخت فیلمی به همین نام قرار داد. با وجود امتیازهای فوق‌العاده زیادی که این فیلم کسب کرده، همچنان برخی منتقدان عقیده دارند حتی هیچکاک هم نتوانسته به‌خوبی از پس رمزگشایی ذهن مرموز های‌اسمیت بربیاید. از کتاب آب عمیق نیز سه بار اقتباس سینمایی شده است.

آب عمیق داستان یک زوج متأهل است که دیگر عاشق یکدیگر نیستند. درنتیجه، شروع به بازی‌های مرگبار ذهنی در برابر یکدیگر می‌کنند.

خواندن کتاب آب عمیق را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های معمایی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب آب عمیق

«ویک نرقصید، نه به آن دلایلی که مردها برای نرقصیدن می‌آورند. او تنها به این دلیل نمی‌رقصید که همسرش رقصیدن را دوست داشت. توجیه‌اش برای این رفتار کاملاً سست و غیرمنطقی بود و نمی‌توانست خود را با آن فریب دهد، اما هر بار که رقصیدن ملیندا را می‌دید با خودش می‌گفت: وقتی می‌رقصد، آنقدر احمق و سبک‌مغز به نظر می‌رسد که آدم را بیزار می‌کند. او رقصیدن را کاری شرم‌آور می‌کند. او آگاه بود که ملیندا در حال چرخیدن وارد میدان دیدش می‌شود و بیرون می‌رود، اما حواسش به او نبود. فکر کرد تنها به دلیل آشنایی‌اش با تمام جزئیات بدن همسرش است که تشخیص می‌دهد اوست. آرام نوشیدنی‌اش را بالا برد و جرعه‌جرعه نوشید.

قوز کرده و با حالتی بی‌تفاوت در چهره‌اش، روی نیمکت گرم و نرمی نشست که به دور ستون پلکان مارپیچ منحنی شده بود و به الگوی متغیر رقصنده‌ها زل زد و فکر کرد امشب که به خانه برود، باید به گلدان‌های جعبه‌ای که توی گاراژ نگهداری می‌کرد نگاهی بیندازد و ببیند گل‌های انگشتانه‌اش درآمده‌اند یا نه. او اکنون چند نوع گیاه مختلف پرورش می‌داد و، با کاهش نور خورشید و آب لازم برای آن‌ها به نصف، رشدشان را سرکوب می‌کرد. هدفش از این کار تشدیدکردن طعم آن‌ها بود. هر بعدازظهر ساعت یک وقتی برای ناهار به خانه می‌آمد، جعبه‌ها را در معرض نور خورشید می‌گذاشت و بعد از ساعت سه که می‌خواست به چاپخانه‌اش برگردد، دوباره آن‌ها را داخل گاراژ می‌برد.

ویکتور ون‌آلن ۳۶ سال داشت و قامتش اندکی کوتاه‌تر از متوسط بود. چاق محسوب نمی‌شد، تنها کمی اضافه وزن داشت که باعث می‌شد باصلابت‌تر به نظر برسد. همچنین ابروهای پرپشت مجعد و قهوه‌ای‌رنگی داشت که بالای چشمان آبی معصومش خودنمایی می‌کردند. موهای قهوه‌ای‌اش صاف و کوتاه بودند و درست مانند ابروهایش پرپشت و سرکش به نظر می‌رسیدند. دهانش سفت و محکم بود و اندازهٔ متوسطی داشت. همچنین گوشهٔ سمت راست دهانش اغلب به نشانهٔ جدیت یا شوخ‌طبعی به سمت پایین کج می‌شد و کاملاً به خود آدم بستگی داشت که کدام‌یک را برداشت کند. دهانش بود که باعث می‌شد چهره‌اش ابهام‌آمیز به نظر برسد (و ممکن بود بعضی‌ها نوعی تلخی هم از آن استنباط کنند)، چون چشمان آبی بزرگ، زیرک و بی‌تفاوتش هیچ سرنخی دربارهٔ آنچه در فکرش می‌گذشت به دست نمی‌داد.»

کاربر ۱۴۲۰۶۰۹
۱۴۰۲/۱۲/۱۱

اصولا وقتی شروع میکنید به خوندن یک داستان با خوندن ده بیست صفحه اول ممکنه باهاش ارتباط نگیرین و بعدش جذاب بشه ولی این جذابیت تو این کتاب اتفاق نمیفته،داستان یک مرد(ویک) که همسرش (ملیندا)بطور بیمار گونه ای با مردهایی

- بیشتر
دختر خوانده پروفسور اسنیپ فقید 🐍💚
۱۴۰۱/۱۱/۰۴

از اسمش اینطور به نظر میاد که همون فیلم Deep water باشه که بن افلک و آنا د ارماس بازی کردن. چون اگر اشتباه نکنم، عکس روی جلد هم آناس، البته من ندیدمش ولی شنیدم که حوصله سر بره🤔 لطفا اگر

- بیشتر
Elaheh Dalirian
۱۴۰۳/۰۱/۲۲

کتاب شروع خوب و در ابتدا داستان خیلی جذابی داشت اما بعد نیمی از کتاب انگار داستان با یک سناریوی تقریبا تکرای ، بی‌هدف با کاراکترهای مختلف تکرار و تکرار میشد! شخصیتهای اصلی داستان از یک جا به بعد قابل درک

- بیشتر
AS4438
۱۴۰۳/۰۹/۱۷

کتاب جالبی بود، اگرعصبی نمیشوید ازیک تراژدی تلخ آرام آرام بخوانید و لذت ببرید، ترجمه هم عالی بود، چقدر بعضی ازآدمها پست و دون مایه وبعضی پر رو وحقیرند، براحتی وارد زندگی دیگران شده وسو' استفاده میکنند، بیش ازاین نمیشه

- بیشتر
nina61
۱۴۰۳/۰۸/۲۸

خوب بود

بهار
۱۴۰۳/۰۴/۲۶

بکر و عالی

Rosa
۱۴۰۲/۱۱/۱۰

داستان خوبی داشت ،پر از جزئیات بود و خواندنش لذت بخش بود

نابغه
۱۴۰۱/۱۲/۰۴

کتابهای های اسمیت یک نقطه عطف ..مجموعه ریپلی که به فیلم هم تبدیل شده تا این کتاب بی نظیر قبلی که ازش ترجمه شد و من به همه توصیه اش می کنم ..سلول شیشه ای

شیوا
۱۴۰۳/۰۲/۲۰

به نسبت حجم کتاب، خوندنش زیاد طول کشید چون هیجان یا جذابیت های معمول رمان های جنایی- روانشناسی رو نداشت... بد نبود ولی... خوب هم نبود!

الیزابت دارسی
۱۴۰۲/۰۹/۱۲

حقیقتا این کتاب رو چون عکس آنای جذاب رو جلدش بود خوندم ولی واقعا قشنگ بود🌱

همیشه فکر می‌کرد ماهیت فرزندپروری این است که یک نسل خرد و دانش خود را به اولاد خود یاد بدهد؛ درست همان‌گونه که پرندگان به فرزندان خود پروازکردن می‌آموختند.
nina61

حجم

۲۹۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

حجم

۲۹۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان