دانلود و خرید کتاب ابداع مورل آدلفو بیوئی کاسارس ترجمه مجتبی ویسی
تصویر جلد کتاب ابداع مورل

کتاب ابداع مورل

انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۳.۵از ۲۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ابداع مورل

ابداع مورل، داستان جذاب مرد مجرمی است که به جزیره‌ای مرموز گریخته است. جایی که به نظر می‌رسد دیگر او را نمی‌بینند و واقعا هم کسی او را نمی‌بیند...

آدلفو بیوئی کاسارس نویسنده کتاب، مجبتی ویسی مترجم آن و انتشارات ثالث، ناشر آن هستند. 

درباره‌ی کتاب ابداع مورل

ابداع مورل، داستان مرد مجرمی است که از دست پلیس‌ها گریخته و به جزیره‌ای عجیب نقل مکان کرده است. جزیره‌ای غیر مسکونی که هرچند یک کلیسا، یک موزه و یک استخر دارد، اما کسی آن‌جا نیست. مردم می‌دانند که بیماری عجیب و نادری آن جا شایع شده که بدن را در مدت دو هفته از کار می‌اندازد و کا را  یکسره می‌کند. چه دلیلی دارد کسی دلش بخواهد به آن‌جا برود؟ آن هم با این اوصاف. اما وقتی مرد به آن‌جا می‌رسد، اتفاقات عجیبی انتطارش را می‌کشند. به نظر می‌رسد جزیره به یک اقامتگاه تابستانی مبدل شده است...

کتاب ابداع مورل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

ابداع مورل برای دوست داران رمان و داستان‌های خارجی جذاب است. علاقه مندان به ادبیات آمریکای لاتین، نیز از خواندن ابداع مورل لذت می‌برند. 

درباره‌ی آدولفو بیوئی کاسارس

آدولفو بیوئی کاسارس، نویسنده آرژانتینی (۱۹۱۴ ـ ۱۹۹۹)، با داستان‌های کوتاه و رمان‌های خود همواره منبع الهام و لذت برای نسل‌های مختلف نویسندگان و خوانندگان آمریکای لاتین بوده است. او کار نوشتن را در اوایل دهه سی (۱۹۳۰) در بوئنوس‌آیرس و در نشریه سور آغاز کرد که بنیان‌گذار آن فردی با نفوذ به نام ویکتوریا اوکامپو بود. سور چهره‌ای بین‌المللی پیدا کرده بود. و کار کردن با آن موجب دوستی و نزدیکی کاسارس با خورخه لوئیس بورخس شد. این دوستی نقطه عطفی شد که او را تا سطح یک نویسنده طراز اول و صاحب سبک ارتقاء داد.  بورخس بود که در ۱۹۴۰ با نوشتن پیشگفتاری برای رمان ابداع مورل ــ که مشهورترین اثر کاسارس و بی‌شک یکی از رمان‌های قابل تحسین قرن بیستم است ــ به دفاع جانانه‌ای از ادبیات فانتزی پرداخت. بورخس، ابداع مورل را یک نمونه «کامل» و معاصرِ ژانر فانتزی خواند و بدین ترتیب اولین داستان موفق نویسنده‌ای بیست و شش ساله را در ردیف آثاری چون پیچش پیچ هنری جیمز و محاکمه فرانتس کافکا قرار داد.

جملاتی از کتاب ابداع مورل

اولین‌بار از زبان یک فرش‌فروش ایتالیایی در کلکته چیزهایی درباره این جزیره شنیدم. او ــ به زبان خودش ــ گفت: «فقط یک جا هست که به درد فراریانی مثل تو می‌خورد ـ یک جزیره غیرمسکونی که البته بنی‌بشری نمی‌تواند در آن دوام بیاورد. حول و حوش ۱۹۲۴، عده‌ای سفیدپوست در آن‌جا یک موزه، یک کلیسای کوچک و یک استخر ساختند اما کار که به اتمام رسید، همه چیز را به حال خود رها کردند و رفتند.»

به این‌جا که رسید کلامش را قطع کردم تا بدانم راه دسترسی به جزیره کدام است اما او سخنان خود را پی گرفت: «دزدان دریایی چینی پا به آن منطقه نمی‌گذارند و کشتی سفید مؤسسه را کفلر هم آن طرف‌ها آفتابی نمی‌شود چون می‌گویند آن‌جا یک بیماری مرموز و مرگبار شایع است که ابتدا به سطح خارجی و سپس بخش‌های داخلی بدن آسیب می‌زند و آن‌ها را از بین می‌برد. بر اثر این بیماری، ناخن انگشتان دست و پا کنده می‌شود، موی سر آدم می‌ریزد، پوست بدن و همچنین قرنیه‌های چشم نابود می‌شود و ظرف یک یا حداکثر دو هفته بدن از حرکت باز می‌ماند. وقتی کارکنان یک کشتی را که کنار آن جزیره لنگر انداخته بود، پیدا کردند، نه پوست داشتند، نه مو و نه ناخن دست و پا. حتی یکی از آن‌ها هم جان سالم به در نبرد. یک کشتی گشتی ژاپنی به نام 'نامورا` آنان را پیدا کرد و ژاپنی‌ها آن‌قدر ترسیده بودند که کشتی را غرق کردند.»


کاربر ۲۹۶۸۷۹۳
۱۴۰۰/۰۷/۰۳

از آنهایی است که باید بگویی :نهایت رمان مدرن،بدون جهت گیری و تا حدودی خالی از کلیشه.

arash
۱۳۹۸/۰۹/۱۱

من قبلا خوندمش به نظرم جالب بود. حس خاصی داشت که نمیتونم توضیح بدم. قطعا جز بهترین ها نیست اما حتما خاص هست. و به غیر از قسمت ابتدای کتاب که در قسمت معرفی نوشته و ماجراهای اون فراری در

- بیشتر
کاوشگر
۱۳۹۹/۰۲/۰۵

این داستان حاصل یک تخیل بزرگ و یک احساس ظریف است...تقریبا تا وسط داستان از آن چیزی سر در نمی آورید...ولی کم کم جذابیت ایده و احساس آن را درک می کنید...

tata.b
۱۴۰۲/۰۶/۱۵

{ 🔸🔸🔸🔸 مطالعه نسخه چاپی 🔸🔸🔸🔸 } 🔴این مرور داستان کتاب را لو میدهد : میتونم بگم کتابیه که اوایلش اواسطش و اواخرش در اختیار هم دیگه اند و چفت و بست محکمی دارن وقتی در پایان کتاب همه چیز

- بیشتر
mahmood mahmoodian
۱۴۰۱/۱۲/۰۹

ترجمه روان و با وسواس ،داستان پیچیده و عجیب ،سخت خوان

mojtaba
۱۴۰۰/۰۷/۳۰

داستان خاص و متفاوتی داره با پایانی زیبا و تفکربرانگیز، از ترجمه روانی هم برخورداره.

کاربر 3805323
۱۴۰۳/۰۹/۰۴

از لحاظ جزئیات زیبا بود ولی آخر داستان رو دوست نداشتم و از طرفی به نظرم ترجمه ایراد داشت

یک دیوانه ی کتاب
۱۴۰۳/۰۶/۱۳

جذاب،غیر قابل پیش بینی؛ارزش وقت گذاشتن رو داشت.

غزل
۱۴۰۳/۰۱/۱۹

شاهکاری عالی و خواندنی

این‌جا بوده‌ام زمانی کی یا چگونه، نمی‌دانم: می‌شناسم علف‌های پشت در را، آن بوی خوش و دلپذیر را، صدای حسرت‌بار، چراغ‌های گوشه و کنار ساحل را.
Violette
سرانجام ترس از مرگ مرا از قید باوری غیرمنطقی، یعنی نالایق بودن، آزاد کرد. انگار موتورها را از پشت یک عینک بزرگ‌نما دیده بودم. حالا دیگر چون توده‌ای بی‌معنا از آهن و فولاد به نظرم نمی‌آمدند. ساختارها و نظامشان بر من آشکار شد و کم کم طرز کار آن‌ها را یاد گرفتم.
کاربر ۲۹۶۸۷۹۳
بر خود می‌بالیدم چون فکر می‌کردم نکته‌ای را کشف کرده‌ام: رفتار ما سرشار از تکرارهای یکنواخت و باورنکردنی است
میم. خ
متأسفانه چنین نیست که فکرهایم همه سودمند از کار درآیند: در عالم خیال هنوز رنج می‌برم، از این امید که بیماری‌ام صرفآ یک پدیده ذهنی و غیرواقعی باشد، که دستگاه‌ها بی‌ضررند، که فاوستین زنده است و به‌زودی او را پیدا می‌کنم، که با هم به این نشانه‌های غلط‌انداز مرگ محتمل بخندیم، که او را به ونزوئلا، ونزوئلایی دیگر، ببرم چرا که کشور من، با رهبران و با سربازانش که یونیفورم‌هایی کرایه‌ای و اهدافی مرگبار دارند، جان مرا با آن تعقیب‌های همیشگی در جاده‌ها، تونل‌ها و کارخانه‌ها تهدید می‌کنند. با این‌همه هنوز تو را دوست دارم ونزوئلای من، و پیش از تجزیه تن خود بارها بر تو درود می‌فرستم چرا که تو برای من، آن روزهایی نیز بوده‌ای که در آن نشریه ادبی کار کرده‌ام ــ گروهی مرد (به اضافه من، پسرکی موقر با چشمانی باز) که ملهم از اشعار اوردونیو بودند ــ نشریه‌ای همچون یک کلاس ادبی پرشور که در رستوران‌ها یا ترامواهای پرسر و صدا تشکیل می‌شد. ونزوئلای من، تو یک تکه نان مانیوک به عظمت صخره‌های محکم قدیمی هستی که حشرات نمی‌توانند به تو آسیب برسانند. تو جلگه‌های آب گرفته هستی، با گاوان نر، مادیان‌ها و پلنگانی که از آب‌های خروشان نیرو می‌گیرند.
Saeed Afshari
همین امر که می‌توانم به موضوعات دیگر فکر کنم، خود گواه آن است که جریان زندگی‌ام دوباره به همان روال طبیعی پیشین برگشته است.
کاربر ۲۹۶۸۷۹۳
توی راهرو یک چشمم را بر سوراخ کلید گذاشتم و سراسر شب را به این صورت گذراندم درحالی‌که از آن‌جا فقط گوشه‌ای از دیوار خالی اتاق پیدا بود.
کاربر ۲۹۶۸۷۹۳
یعنی ممکن بود آن‌قدر مجذوب جلوه و جلال اتاق آبی شده باشم و چنان علاقه‌مند به طرز کار موتورها، که صدای دست بنا را حین مرمت دیوار نشنیده باشم؟
کاربر ۲۹۶۸۷۹۳

حجم

۱۲۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۴۹ صفحه

حجم

۱۲۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۴۹ صفحه

قیمت:
۷۴,۵۰۰
تومان