دانلود و خرید کتاب بلندی‌های بادگیر: عشق هرگز نمی‌میرد امیلی‌جین برونته ترجمه علی‌اصغر بهرام‌بیگی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب بلندی‌های بادگیر: عشق هرگز نمی‌میرد

بلندی‌های بادگیر، اثر زیبا و جاودانه‌ی امیلی برونته است. او در این داستان، روایتگر عشق آتشین و بدفرجام میان کاترین ارنشاو و هیت کلیف است. بلندی‌های بادگیر در ایران با نام عشق هرگز نمی‌میرد نیز ترجمه شده است.

کتاب بلندی‌ها بادگیر با ترجمه‌ی علی‌اصغر بهرام بیگی در اختیار شما قرار دارد. 

درباره‌ی کتاب بلندی‌ها بادگیر

بلندی‌های بادگیر یک داستان عاشقانه است. عاشقانه‌ای جذاب که خواننده را میخکوب خود کرده و تا پایان داستان همراه خود می‌کشاند. داستان عشق آتشین و عجیبی که بین کاترین ارنشاو و هیت کلیف شکل می‌گیرید، محور داستان بلندی‌های بادگیر است. هیت کلیف مرد کولی‌زاده‌ی جوانی است که توسط خانواده‌ی ارنشاو به سرپرستی گرفته می‌شود. میان او و دختر خانواده یعنی کتی عشقی شکل می‌گیرد. اما این عشق سرانجام خوشی ندارد. در نهایت. هیت کلیف که پس از این ماجراها، فشارهای روحی زیادی را تحمل کرده است، دست به گرفتن انتقام می‌زند. 

بسیاری از مردم، شخصیت کاترین را شخصیت خود نویسنده‌ی داستان، یعنی امیلی برونته می‌پندارند. آن‌ها همچنین معتقد هستند که هیت کلیف نماینده‌ای از مردانی است که امیلی برونته، قادر به دوست داشتن آن‌ها است. از روی کتاب بلندی‌های بادگیر تا به حال، بارها اقتباس‌های سینمایی صورت گرفته است. 

کتاب بلندی‌ها بادگیر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

کتاب بلندی‌های بادگیر، از زیباترین کتاب‌های نوشته شده در ادبیات کلاسیک دنیا است. اگر دوست دارید آثار کلاسیک دنیا را بخوانید، از خواندن کتاب بلندی‌های بادگیر لذت می‌برید.

درباره‌ی امیلی برونته 

امیلی برونته در سال ۱۸۱۸ در ثورتن یورک‌شر انگلستان متولد شد. او و خواهرانش شارلوت برونته و آن برونته، فرزندان پاتریک برونته بودند که به عنوان پیشوای روحانی در منطقه فعالیت و خدمت می‌کرد. امیلی برونته کتاب مشهورش، بلند‌ی‌های بادگیر را با استفاده از تجربیات خودش و افزودن چاشنی تخیل و هنر نویسندگی در سال ۱۸۴۷ منتشر ساخت. ویژگی متمایزکننده این رمان در زمان انتشارش لحن شاعرانه و دراماتیک بیان آن، عدم توضیح از نویسنده و ساختار غیرمعمولش بود. امیلی برونته در ۱۹ دسامبر ۱۸۴۸، یک سال پس از انتشار کتابش و در سن ۳۰ سالگی به دلیل ابتلا به بیماری سل از دنیا رفت. 

جملاتی از کتاب بلندی‌ها بادگیر

«حقیقتاً عجیب است که عادت چگونه باعث پیدایش سلیقه‌ها و افکار می‌گردد. آقای هیت‌کلیف اطمینان داشته باشید عده زیادی از مردم قادر نیستند فکر کنند در انزوایی که شما در زندگی خود انتخاب کرده‌اید از شادی و خوشبختی اثری باشد. ولی به جرأت می‌گویم که شما در این مکان و در بین خانواده‌تان و خصوصاً با خانم مهربان و دوست‌داشتنیتان که چون فرشته‌ای بر خانه و قلبتان...»

«خانم مهربان و دوست‌داشتنی من!» با این جمله بود که صحبتم را برید و در حالی که بر چهره‌اش آثار تمسخر و استهزای شیطنت‌آمیزی ظاهر بود افزود: «او کجاست؟ کجاست همسر مهربان و دوست‌داشتنی من؟»

«منظورم خانم هیت کلیف همسرتان بود.»

«عجب! فکر می‌کنم منظورتان این است که روح او پس از مرگ به صورت فرشته‌ای درآمده و از وودرینگ هایتز نگهداری می‌کند، این‌طور نیست؟»

به اشتباهم پی برده بودم و سعی کردم تا گفته‌هایم را تصحیح کنم. من می‌بایست زودتر از آن اختلاف سن آن دو را درمی‌یافتم و متوجه می‌شدم که آنها نمی‌توانستند با آن اختلاف سنی زن و شوهر باشند. یکی تقریباً در حدود چهل و دیگری به زحمت هفده ساله می‌نمود.

ناگهان فکری به سرم خطور کرد. نکند این مردک جوان که در کاسه چای می‌نوشد و با دست نشسته غذا می‌خورد همسر دخترک باشد. حتماً همین‌طور است. در این صورت او باید فرزند هیت‌کلیف باشد. در این وضعی که دخترک دور از مردم زندگی می‌کند و در حقیقیت خودش را زنده به‌گور کرده است چیزی غیر از این نمی‌تواند باشد. احتمالاً دخترک به تصور این که همسری بهتر از این گیرش نخواهد آمد با چنین موجود خشن و ناهنجاری ازدواج کرده است. حقیقتاً حیف از چنین دختر قشنگی! بهتر است من تأسف خود را از این بابت ابراز دارم. امکان دارد تصور شود احساسات من از روی خودخواهی و خودبینی است، اما چنین نیست. چون حقیقتاً مرد جوان موجود منزجرکننده‌ای بود و من به خود حق می‌دادم از این که وی شوهر چنین دختر زیبایی باشد احساس تأثر و تأسف نمایم.

معرفی نویسنده
امیلی‌جین برونته

امیلی برونته از نویسندگان ادبیات کلاسیک جهان است که با آفریدن یگانه کتابش، بلندی‌های بادگیر یا همان عشق هرگز نمی‌میرد، در جهان شناخته می‌شود. او و خواهرانش، شارلوت برونته و آن برونته نیز همگی از نویسندگان ادبیات کلاسیک هستند.

rain_88
۱۳۹۹/۰۸/۱۱

رمانی فوق‌العاده جذاب و کلاسیک با دیالوگ های بینظیر و کارکترهای به یادماندنی... حیف که نویسنده فقط همین رمان رو نوشته و عمر کوتاهی داشتن... امیلی برونته قلمش سراسر استعداد ،روانشناسی هوش و زیبایی ست از بهترین رمان هایی ست

- بیشتر
خاکستری
۱۳۹۷/۰۷/۳۰

غم انگیز اما زیبا ، برای طرفداران این ژانر توصیه میشه

zeinab
۱۳۹۶/۰۴/۲۷

به نظرم در حد اون همه تحسین و شهرت نبود. اصلا از روند داستان خوشم نیومد. یک فضای سیاه و خاکستری پر از بی‌احترامی، ناسزا و بی‌اخلاقی...

زر
۱۳۹۹/۰۴/۱۰

واقعا چی به سر ادبیات جهان می امد اگر خواهران برونته به دنیا نمی اومدن!! داستان جذابی که احساسات مختلف و حتی متضاد رو به نمایش میذاره عشق و نفرت، انتقام ، حقارت و بی رحمی ، خودخواهی و مهم

- بیشتر
مژگان
۱۳۹۷/۰۶/۲۰

نمیدونم چطور این کتاب رو توصیف کنم ،واقعا زیبا وپرازاحساس بود،عاشق شخصیت هاش شدم،تا مدت ها روی من تاثیر گذاشت و همش توی فکرشون بودم.

SARA
۱۳۹۵/۰۷/۱۶

سلام.کتابش سبک تازه ای داره.ولی کتاب"جین ایر "از خواهرش" شارلوت برونته" خیلی با معنی تر و جذاب تره.

میـمْ.سَتّـ'ارے
۱۳۹۶/۰۹/۱۴

این کتاب رو وقتی نوجوان بودم خوندم اون زمان اصلا خوشم نیومد از داستانش خیلی غم انگیز بود ولی به صورت کلی توصیفات خوب و بجا بودند و هیجان کافی برای پیگیری داستان وجود داشت.

masool
۱۳۹۶/۰۸/۰۴

یکم برخوردای افراد بیش از حد غیر منطقی بود ولی جذابیت داستان توش حرفی نیست

Dentist
۱۳۹۵/۰۶/۰۶

علیرغم اینکه این کتاب خیلی خیلی معروف و محبوبه من اصلا دوستش نداشتم.

Miriam
۱۳۹۸/۱۲/۰۶

داستانی بسیار زیبا و پرکشش. واقعا لذت بردم

آرزو می‌کنم که دوباره به زمان کودکی خود بازگردم و دختری آزاد و بی‌قید و بند و فارغ از هر گونه اندوه و غم باشم. زمانی که به سختی‌ها و رنج‌ها و دردها می‌خندیدم نه مثل حالا که در زیر بار آنها خرد شده‌ام. راستی چرا من تا این اندازه تغییر کرده‌ام؟ چرا تا این حد خونسردی خود را از دست داده‌ام و با چند کلمه که برخلاف میلم گفته شود به کلی از جا به در می‌روم؟ آه چقدر دلم می‌خواست دوباره همان دختر شیطان و بی‌غم بر فراز تپه‌هایوودرینگ‌هایتز بودم.
Hrays
«آقا شما نباید تا ساعت ده صبح بخوابید. تمام لطف و صفای صبح تا آن موقع از بین رفته است. آدمی که تا آن ساعت صبح نصف کارهایش را تمام نکرده باشد خیلی احتمال دارد نتواند آن نصف دیگرش را هم تا آخر روز به پایان برساند.»
کاربر ۳۲۱۷۱۶۶
«پسرک من، یادت باشد که اگر قلب پاک و مهربانی داشته باشی خیلی بهتر از چشمان آبی و پیشانی برجسته است و زودتر می‌توانی مورد محبت مردم واقع شوی.
کاربر ۳۲۱۷۱۶۶
با وجود این، می‌دانم که نمی‌توانم با این وضع به زندگی خود ادامه دهم! من آنقدر از خودم غافل می‌شوم که بعضی اوقات باید به خودم یادآور شوم که تنفس کنم حتی باید قلبم را وادارم تا از طپش نایستد! به اجبار کوچکترین حرکتی را انجام می‌دهم
Hrays
من آنقدر از خودم غافل می‌شوم که بعضی اوقات باید به خودم یادآور شوم که تنفس کنم حتی باید قلبم را وادارم تا از طپش نایستد!
eli
هیت کلیف وی را چنان تنگ در آغوش گرفت که فکر کردم هرگز رهایش نخواهد کرد مگر آنکه جان از کالبد کاترین به در رود
Mahi
«نلی، اگر من در بهشت هم باشم باز بدبخت خواهم بود.» «برای اینکه جای تو در بهشت نیست. تمام گناهکاران در بهشت بدبخت خواهند بود.»
Mahi
هم‌اکنون که به در و دیوار این اتاق می‌نگرم در هر گوشه نقش رخ او را می‌بینم، حتی هر تکه سنگ این اتاق نشانی از وی دارد! هر درختی، هرچه روز و شب گرد خود می‌بینم مرا به یاد محبوبم می‌اندازد و قیافه زیبای او را در نظرم مجسم می‌سازد.
fatemeh.p.74
حالت خشکی و سردی او از این جهت است که از تظاهر به احساسات و التهابات ناشی از صمیمیت متقابل منزجر است.
Book
به هرجا می‌نگرم در همه قیافه‌ها و اشیاء او را می‌یابم. تمام دنیا برایم از یک نکته حکایت می‌کند، یک روز محبوب من زنده بوده است و اکنون وی را از دست داده‌ام.
eli
وقتی جبار ستمگری غلامان و بردگان را زیرپای خود خرد می‌کند آنها دست روی او دراز نمی‌کنند، بلکه بر بردگان و غلامانی که پایین‌تر از آنها هستند فشار می‌آورند و آنها را له می‌کنند.
K :)
هیرتن آنقدر مودب و فهمیده نبود که پاس خاطر کاترین را نگه دارد و کاترین نیز فیلسوف نبود و صبر ایوب نداشت. ولی هر دو به یک هدف متوجه بودند؛ یکی می‌خواست دوست بدارد و احترام کند و دیگری مایل بود مورد محبت و احترام قرار گیرد و بدینسان هر دو موفق شدند لحظه به لحظه به هدف مشترک خود نزدیکتر شوند.
eli
آرزو می‌کنم که دوباره به زمان کودکی خود بازگردم و دختری آزاد و بی‌قید و بند و فارغ از هر گونه اندوه و غم باشم. زمانی که به سختی‌ها و رنج‌ها و دردها می‌خندیدم نه مثل حالا که در زیر بار آنها خرد شده‌ام.
Mahi
فکر اینکه در یک لحظه از یک دختر آزاد و فارغ از قید و بند مبدل به خانم لینتون یعنی زن یک آدم غریبه شده بودم مرا به شدت رنج می‌داد. آنچه بر سرم آمد حکم دوری و محرومیت از آنچه دوست داشتم و بدان دل بسته بودم داشت. اکنون می‌توانی حدس بزنی که زندگی من طی این مدت چه وحشتناک و طاقت فرسا بوده است
Mahi
هر قدر هم بخواهید ما را بدبخت کنید و آزار دهید باز انتقام ما از شما گرفته می‌شود، زیرا می‌دانیم که بی‌رحمی و سنگدلی شما ناشی از بدبختی و درماندگی‌تان است.
Mahi
«من زمین زیرپاهای او و هوایی را که استنشاق می‌کند دوست دارم. هر چیز را که دست می‌زند و هر سخنی را که بر زبان می‌آورد دوست دارم. نگاه‌هایش را، تمام حرکاتش را و خودش را هر طور که هست و همانطور که هست تمام و کمال دوست دارم. حالا این دلیل کافی است یا نه؟»
Mahi
«آقا شما نباید تا ساعت ده صبح بخوابید. تمام لطف و صفای صبح تا آن موقع از بین رفته است. آدمی که تا آن ساعت صبح نصف کارهایش را تمام نکرده باشد خیلی احتمال دارد نتواند آن نصف دیگرش را هم تا آخر روز به پایان برساند.»
Mahi

حجم

۴۶۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۴۴۷ صفحه

حجم

۴۶۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۴۴۷ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان