کتاب قبل از مردن چشم هات رو ببند!
۳٫۳
(۶)
خواندن نظراتمعرفی کتاب قبل از مردن چشم هات رو ببند!
«قبل از مُردن چشمهات رو ببند» رمانی از پژمان تیمورتاش، نویسنده معاصر ایرانی است. این اثر یک موضوع اجتماعی دارد و به معضل اعتیاد به مواد مخدر میپردازد. ماجرای «قبل از مردن چشمهات رو ببند» مانند اثر دیگر تیمورتاش «تهران ۲۸» در فضاهای پایین شهر و در بازه زمانی دهه ۳۰ و ۴۰ تا ۹۰ میگذرد و ماجرای یک درگیری را روایت میکنند.
«مُفت باز میدون امام حسین»، «دوازده روز و دوازده ساعت و ده دقیقه و یه شیشه ایستک قبل»، «آخ...»، «حسن آب پاش»، «تو خراب من آلوده نشو»، «زیر ساچمههای شهر»، «بیخ خون»، «زاروزندگی طوطیهای ناصرسیاه»، نوقتی کرگدن ها بانک می خونن...»، «اسم من، فرار»، «نوک خروس روی دُم شیر»، «قُرُق کرگدن ها»، «زخم باز»، «یکی که اسمش شهلا بود»، «ادِّلَرِش» و «سیزده به در» عنوان فصلهای «قبل از مُردن چشمهات رو ببند» هستند.
بخشی از کتاب:
«تو بزرگ میشی، با هر لایی دو سانت قد میکشی و با هر ترمز، چهارتا از موهای زیربغلت سفید میشه. بچگی نحست با جوونمرگ بشیهای ماماناختر و لگد و پسکلهایِ کاپشن خلبانیپوشهای محل، تو یه چشم بههم زدن میگذره. دست خودت نیست که مثل نوارهای ویاچاس برشون گردونی و دوباره ببینی. مثل کندو، که هزاربار تهش رو درآوردی و باز هم گرسنهٔ اونجایی بودی که بهروز، آشولاش و دربوداغون، تنگش رو جلوِ هتلکنتینانتال خالی میکنه و روی یه صندلی دمِ خونهٔ آخر میشینه.
وقتی آقاحسینی بهزور میکردش تو بنز و باز هم صندلی رو ول نمیکرد، دودستی میزدی تو سرت و میگفتی آخ. جای همهٔ زخمهایی که بهروز خورده بود و دردهایی که حالا واسهش قلقلک بود؛ جای صندلییی که لای درِ بنز میموند و وسط خیابون غلت میزد. زندگی استپ نداره، وسطش نمیتونی بری خلا.»
تیمورتاش درباره انگیزهاش از نگارش این داستان میگوید:
دوستان دورهی کودکیام را میدیدم که یا به موادِ مخدر گرفتار شده بودند یا شکستهای وحشتناکی در زندگی خورده بودند. حتی موادِ مخدر بعضی از همبازیهای کودکیام را کشته بود. دیدم از کنار اینها نمیتوانم به سادگی بگذرم و همین باعث شد از سال ۸۹شروع به نگارش کتاب کنم. کتاب را دو ساله نوشتم و یک سال هم برای بازخوانی و ویراستاری آن وقت گذاشتم.
هزارپا
جابر حسینزاده نودهی
ولی دیوانهوارشیوا ارسطویی
برف و سمفونی ابریپیمان اسماعیلی
فرمان ششم یا یک روایت از سوم شخص مقتولمصطفی انصافی
مسافرخانه شکسپیرهومن زندیزاده
این برف کی آمده...؟محمود حسینیزاد
آدوریهاعلی چنگیزی
آلیشمهدی زارع
قوچمهدی اسدزاده
دستگاه گوارشآیین نوروزی
دست از این مسخره بازی بردار، اوستامو یان
زل آفتابسروش چیتساز
روز حلزونزهرا عبدی
داستان های پس از مرگﺟﯽ د .ی ﺳﻠﯿﻨﺠﺮ
سگسالیآرمان سلطانزاده
انجیرهای سرخ مزارمحمدحسین محمدی
کتاب ویرانابوتراب خسروی
به هادس خوش آمدیدبلقیس سلیمانی
تخت بخوابحسین یعقوبی
جلبککتایون سنگستانی
بریدهای برای کتاب ثبت نشده است
حجم
۲۵۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۵۷ صفحه
حجم
۲۵۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۵۷ صفحه
قیمت:
۵۷,۰۰۰
۲۸,۵۰۰۵۰%
تومان
نظرات کاربران
داستان یک قتل، یک جوان میانهی شرط گنده لاتها... چند نکتهی مهم را باید اول نوشتهم بنویسم، اگر تهران رو و محلههایش را میشناسید یک امتیاز در فهم داستان جلو خواهید بود، فضا سازیهای خوب داستان رو خواهید فهمید و درک
بسیار پر کشش و جذاب بود