دانلود و خرید کتاب امید آفتابی من نامه‌های احمد شاملو و پسرش سامان احمد شاملو
تصویر جلد کتاب امید آفتابی من نامه‌های احمد شاملو و پسرش سامان

کتاب امید آفتابی من نامه‌های احمد شاملو و پسرش سامان

نویسنده:احمد شاملو
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۶از ۱۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب امید آفتابی من نامه‌های احمد شاملو و پسرش سامان

«امید آفتابی من» نامه‌های احمد شاملو، شاعر توانای معاصر به پسرش سامان است. ۵۰ نامه‌ از احمد شاملو به سامان در این کتاب آمده که اولین آن در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۳۵۲ و آخرین ان در تاریخ ۲۹ تیرماه ۱۳۷۷ نوشته شده است. در مقدمه این کتاب که به قلم آیدا سرکیسیان نوشته شده، می‌خوانیم: «در مرداد ماه سال ۱۳۷۹ بعد از سال‌ها برادران گرد هم آمدند، سیاوش، سیروس و سامان، در خانه‌یی که دیگر پدر در آن خانه نبود، تنها صدای پدر بود و دوستان و دوست‌داران شاملو در خیابان دهکده و حیاط خانه‌یی که صدای قدم‌هاشان هُرم گرما را به زمزمه‌ جویبار بهاری در سایه درخت بدل کرده بود.» در بخشی از نامه‌ای که در پشت جلد کتاب هم امده است، نوشته شده است: «امید آفتابی من! جز این آرزو ندارم که حالت خوب و فکرت راحت واعصابت آرام باشد.در کارت توفیق حاصل کنی و پشتیبان روحی پدرت باشی که امیدش هستی و می دانی که درباره ات چه عقیده و چه قضاوتی دارد.در عین حال دلم می خواهد واقعا دنیا را بشناسی و با چشم باز وعقل سلیم درمسائل نگاه کنی و درحالی که جسما و روحا جوانی خود را حفظ میکنی و از زندگی کوتاهی که آدمی زاد در این چهار صباح عمر خود دارد لذت می بری و هر ساعت زندگیت را غنیمتی بازیافته تلقی می کنی،ازلحاظ فکر و معرفت هر ساعت پیرتر و جهاندیده تر بشوی.دلم می تپد و آرزو دارم که به این خواست من لبیک بگوییو بکوشی این جور باشد.»
معرفی نویسنده
عکس احمد شاملو
احمد شاملو

احمد شاملو در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ در تهران به دنیا آمد. خانواده‌ی شاملو به واسطه‌ی شغل پدر، مرتبا مجبور بودند از شهری به شهر دیگر مهاجرت کنند. زندگی در استان‌های مختلف ایران آغازگر تحقیقات او در زمینه‌ی فولکلور ایرانی بود. شاملو ذوق بسیاری در موسیقی نیز داشت، اما هرگز نتوانست آن را به صورت دانشگاهی دنبال کند. شاید این اشتیاق سرکوب‌شده به موسیقی بود که بعدها در شعرهای او آشکار شد و او را وادار کرد که در شعر، به دنبال موسیقی کلام بگردد.

وصال
۱۳۹۹/۰۵/۱۳

نوشته های شاملو زیبا و دلنشین هستند این صفات در نامه های شخصی او هم دیده میشه : )

❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
۱۳۹۹/۱۰/۲۱

نامه‌ها رو خیلی دوست دارم، خیلی خوب بود.

Unknown
۱۴۰۱/۰۲/۳۰

۲۱۴

از خبرهایی که خیلی خوش‌حالت خواهد کرد این است که آقای سرکیسیان (پدر آیدا) خانهٔ بزرگ و خوبی برای‌مان خریده و در حال اسباب‌کشی به آن جا هستیم که از شر این کرایه خانهٔ لعنتی که دارد به عرش می‌رسد خلاص شویم. حافظ من پس از شش ماه کشمکش با ادارهٔ سانسور، بالاخره این روزها اجازه‌اش گرفته شد. به مجرد درآمدن برایت نسخه‌یی خواهم فرستاد. آییشکا و سیروس هم خوبند و با سلام و بوسه اظهار محبت می‌کنند. وضع ما روی هم رفته خوب است و جای هیچ نگرانی نیست.
مادربزرگ علی💝
از این پس نامه‌هایت را به آدرس تازه خواهی فرستاد، زیرا از پس‌فردا به خانهٔ جدید خواهیم رفت. آدرس پستی این است: شمارهٔ ۳۶ کوچهٔ اشرفی، خیابان کورش کبیر. منطقهٔ پستی ۱۵. ضمناً برای این که بدانی خانه کجاست نقشه‌اش را پشت صفحه برایت کشیده‌ام. تقدیمی این ماه توسط جناب اسلامیه تقدیم شده است. خواستیم قدری برنج ایرانی برایت بفرستیم، فکر کردیم ممکن است حمل شود به سوء استفاده از محبت آقای اسلامیه، و منصرف شدیم. لطفاً اگر چیزی از تهران می‌خواهی رودرواسی نکن. دوست و پدرت
مادربزرگ علی💝
آدم، معمولاً وقتی نامه می‌نویسد که خیالش ناراحت باشد و من هرگز و در هیچ حال خیالم از بابت تو ناراحت نبوده و نیست.
حکیمی
از هنر غافل مباش، به تآتر برو، فیلم ببین، دوستان فهیم روشنفکر پیدا کن؛ قالب یک پسربچه که موسیقی پاپ می‌شنود و چس‌فیل و آبجو می‌خورد و سکس همهٔ دنیایش را تشکیل می‌دهد برای تجربه بد نیست، اما ــ گو این که تو معمولاً چندان علاقه‌یی به این دنیای نابالغ کوچک نشان نمی‌دادی ــ زودتر باید خودت را از این مرز به آن طرف برسانی. شرافت انسانی و معجزهٔ انسانی را آن سوی این مرز خواهی یافت. شروع کن به کشف آن دنیا. هر ساعتی که از دستت برود حیف است. افسوس که آدمی این را خیلی دیر می‌فهمد.
baktash99
جز این آرزو ندارم که حالت خوب و فکرت راحت و اعصابت آرام باشد. در کارت توفیق حاصل کنی و پشتیبان روحی پدرت باشی که امیدش هستی و می‌دانی که درباره‌ات چه عقیده و چه قضاوتی دارد. در عین حال دلم می‌خواهد واقعاً دنیا را بشناسی و با چشم باز و عقل سلیم در مسائل نگاه کنی و در حالی که جسماً و روحاً جوانی (و حتا کودکی) خود را حفظ می‌کنی و از زندگی کوتاهی که آدمیزاد در این چهار صباح عمر خود دارد لذت می‌بری و هر ساعت زندگیت را غنیمتی بازیافته تلقی می‌کنی، از لحاظ فکر و معرفت هر ساعت پیرتر و جهان‌دیده‌تر بشوی
Zeinab Amiri
من دیگر خداحافظی می‌کنم و روی نازنینت را می‌بوسم.
Fatima
دوری از تو را تحمل می‌کنیم به امید سعادت آینده‌ات؛ و همین امید است که به ما همه قدرت و غرور می‌دهد، که وقتی اسمت به زبان می‌آید سرمان را بالا نگه داریم و چشم‌هامان برق بزند.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
حقش را بگویم، کوفت هم برایش نخواهم خرید. او ارزش محبت ندارد. محبت دیدن لیاقت و شایستگی می‌خواهد. این از آن... هاست که دست عسلی به دهان تلخش ببری انگشت‌هایت را می‌جود.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
امروز حالم قدری بهتر است
Fatima
همچنان مردم گرفتار نان و گوشت روزمرّه هستند، همچنان خاموشی برق دست آدم را تو حنا می‌گذارد
Fa

حجم

۸۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۸۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۲۱,۰۰۰
۱۰,۵۰۰
۵۰%
تومان