دانلود و خرید کتاب اتفاق و دو داستان دیگر کریشتوف کیشلوفسکی ترجمه عظیم جابری
تصویر جلد کتاب اتفاق و دو داستان دیگر

کتاب اتفاق و دو داستان دیگر

معرفی کتاب اتفاق و دو داستان دیگر

کتاب اتفاق و دو داستان دیگر نوشته کریشتف کیشلوفسکی، کارگردان و فیلمنامه‌نویس لهستانی است. این کتاب با ترجمه عظیم جابری در انتشارات چشمه منتشر شده است. کتاب حاضر متشکل از سه رمانِ فیلم‌نامه است، ژانر ویژه‌ای کم‌سابقه که چیزی میان داستان و فیلم‌نامه محسوب می‌شود

درباره کتاب اتفاق و دو داستان دیگر

کتاب اتفاق و دو داستان دیگر که بعدها دست‌مایه‌ آثار سینمایی‌ کیشلوفسکی نیز قرار گرفت، می‌توان فضای رخوت‌زده و دل‌مرده‌ لهستان دهه‌ ۷۰ را مشاهده کرد که در آن اکثر آدم‌ها در مسیر تندِ فراموش‌شدن قرار گرفته‌اند. از سوی دیگر بیش‌تر داستان‌ها بر اساس دیالوگ شکل گرفته‌ و در آن‌ها عناصر بصری فراوانی نیز به کار رفته است.

کیشلوفسکی در مقام داستان‌نویس، این داستان‌ها را در نقد فضای سیاسی روزگار خودش نوشته و سعی کرده با پنهان‌کردن امر بی‌واسطه‌ سیاسی در میان ماجراهای داستان‌ها، فرصت انتشارشان را به دست آورد. اهمیت این داستان‌ها به عنوان آثاری منفک از سینمای او کاملا روشن است و همین امر کتابش را جذاب کرده‌ است.

کیشلوفسکی همیشه به ادبیات علاقه‌ بی‌حد و حصری داشت و همین امر باعث شد تا آثار سینمایی‌اش نیز رنگ و بویی نزدیک به رمان‌ و داستان پیدا کند. داستان‌های این کتاب به ترتیب به سه فیلم «آرامش»، «آماتور» و «شانس کور» می‌پردازد. در این متن‌ها قسمت‌های زیادی وجود دارد که در فیلم نیست، یا نهایتاً در فیلم‌نامه به شکلی دیگر درآمده است.

برای مثال، در داستان آخر این مجموعه، «اتفاق»، که به فیلم «شانس کور» انجامیده، تقریباً نیمه‌ ابتدایی داستان در فیلم وجود ندارد. از همین رو دیدن دوباره‌ فیلم‌های کیشلوفسکی پس از خواندن این داستان‌ها می‌تواند تجربه‌ای کاملاً تازه باشد. کیشلوفسکی که عمده آثارش بارها در ایران دست به دست شده، یکی از محبوب‌ترین فیلم‌سازان بین علاقمندان به سینما است. مشهورترین آثار سینمایی او بی‌شک تریلوژی «سه رنگ»، «زندگی دوگانه‌ ورونیکا» و «ده فرمان» است.

خواندن کتاب اتفاق و دو داستان دیگر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به سینما پیشنهاد می‌کنیم.

درباره کریشتف کیشلوفسکی

کریشتف کیشلوفسکی در ۲۷ ژوئن ۱۹۴۱ در شهر ورشو متولد شد. او دوران کودکی‌اش را برای درمان سل پدرش در شهرهای مختلف لهستان گذراند. او در سال ۱۹۵۷ چون یکی از اقوامش دانشکدۀ فنی تئاتر ورشو را اداره می‌کرد بدون هدف شغلی خاصی وارد آن‌جا شد و تصمیم گرفت کارگردان تئاتر شود، اما چون مدرک لیسانس لازم برای تحصیل در دورهٔ کارگردانی را نداشت، سینما را انتخاب کرد.

کیشلوفسکی دوست داشت در مدرسهٔ فیلم لودز تحصیل کند و بعد از سختی‌های بسیار بالاخره پس از چند ماه تلاش برای سربازی نرفتن بالأخره برای بار سوم مدرسۀ لودز درخواست او را پذیرفت.

او در سال‌های ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۸ در مدرسهٔ لودز تحصیل کرد. اولین فیلم غیرمستند کیشلوفسکی «کارکنان» (۱۹۷۵) بود. فیلمی که برای تلویزیون ساخته شده بود و اولین جایزه را برای او از جشنواره مانهایم به‌ارمغان آورد. «شیفتۀ دوربین» (camera buff) ساختهٔ ۱۹۷۹ (برندۀ جایزۀ اصلی از جشنوارۀ جهانی مسکو) و «شانس کور» (Blind Chance) ساختهٔ ۱۹۸۱ فیلم‌های مشهور دیگر این کارگردان است. ده‌ فرمان (۱۹۸۸) مجموعه‌ای از ده فیلم کوتاه است که در مجتمع آپارتمانی‌ای در ورشو فیلمبرداری شده‌است. هر اپیزود براساس یکی از فرمان‌های «ده‌ فرمان» موسی، برای تلویزیون لهستان و با سرمایه‌گذاری آلمان غربی ساخته شده است. این مجموعه در حال حاضر یکی از بهترین مجموعه فیلم‌های تحسین‌شده توسط منتقدان در همۀ دوران‌ها است. کیشلوفسکی در ۵۴ سالگی در ۱۳ مارس ۱۹۹۶ در حین عمل باز قلب، از حملۀ قلبی درگذشت و در قبرستان پوازکی در ورشو به خاک سپرده شد.

بخشی از کتاب اتفاق و دو داستان دیگر

فیلیپ مُش سی سال پیش به دنیا آمد و در واقع هیچ‌گاه والدینی نداشت. مادرش، که سه سال بعد از تولد او مُرد، همواره مدعی بود شوهرش، که او هم فیلیپ مُش بود، پدرِ پسر بوده است. اما این به‌هیچ‌وجه ممکن نبود، زیرا فیلیپ مُشِ پدر در سال 1943 در آشویتز جان باخته بود. بااین‌حال در تمام مدارک رسمی، او به عنوان پدرِ فیلیپ شناخته می‌شد.

فیلیپ تا سن شانزده‌سالگی به یتیم‌خانه می‌رفت و تازه با خروج از این یتیم‌خانه‌ی آرام ولی مقرراتی بود که پی برد پدرش نمی‌توانسته پدرش باشد. این کشف باعثِ هیچ مشکلی نشد، زیرا سال‌های سپری‌شده در یتیم‌خانه به او آموخته بود که با واقع‌گرایی دوچندانی با زندگی مواجه شود. بااین‌حال، تصویر پدر، که همیشه شاید جایی زندگی می‌کرده، گاهی جنبه‌ی احساساتی شخصیتش را آزاد می‌کرد.

درست مانند بسیاری از پسران جسور یتیم‌خانه که به فلسفه‌ی قوی‌تری تن نداده بودند، چیزی که در این نوع اماکن رایج است، فیلیپ در این رؤیا به سر می‌برد که خانه‌ای داشته باشد و خانواده‌ای. در پایان اقامتش در پانسیون مستراح (پسرها مؤسسه‌ی ارجمندشان را این‌طور می‌نامیدند)، دوره‌ی مدرسه‌ی حرفه‌ای (تجربی) ساختمان‌سازی را به پایان رساند. سپس زمانی که مشغول به کار بود و در خانه‌ی عشق‌وحال زندگی می‌کرد (پسرها کانونِ جوانان کارگر را این‌طور می‌نامیدند)، به دبیرستان فنیِ تخصصی مکانیک رفت و از آن‌جا دیپلم گرفت. بعد گواهینامه‌ی رانندگی‌اش را هم گرفت و از آن مدت‌ها برای دلبری کردن از دخترها استفاده کرد. او این دخترها را با بیشترین حد جدیت به عنوان همسر آینده زیر نظر می‌گرفت.

از آن‌جایی که آن روزها مکانیک‌ها خیلی متقاضی داشتند ــ وانگهی مثل امروزه ــ فیلیپ مُش به‌سرعت پیشنهادی کاری با بهترین حقوق دریافت کرد و بدون تردید آن را پذیرفت. به ویه‌لیتسه نقل مکان کرد و در کارگاه ابزارآلاتِ شرکتی نیمه‌بزرگ استخدام شد، شرکتی که برای کارخانه‌ی بزرگی در پایتخت که ضبط‌صوت می‌ساخت کار می‌کرد. فیلیپ وفادارانه مدیریت یتیم‌خانه را از این خبر مطلع کرد و او بلافاصله پاسخی برایش فرستاد، برگه‌ای کپی‌شده با نامش که با املای بد نوشته شده بود. مدیریت در نامه کمالِ خشنودیِ خود را نسبت به رفتار مثال‌زدنی‌اش توضیح داده بود و او را به‌شدت به انجام دیگر کارهای بزرگ تشویق می‌کرد و هر موفقیتی را مشروط بر استفاده‌ی همیشگی از «جنبه‌های سودمند شخصیت» می‌دانست، آن‌جور که یکی از عبارت‌های بدچاپ‌شده‌ی نامه می‌گفت. فیلیپ این نامه را به‌دقت نگه داشت و آن را چون یک یادگاری خانوادگی می‌دانست.

خیلی دور خیلی نزدیک
۱۳۹۴/۰۸/۲۹

نگاه کیشلوفسکی به زندگی و انسان را دوست دارم. کتاب خوبیه نسخه چاپی رو خوندم.

«چه‌قدر خوشگلی! این‌قدر زیبایی که برایم سخت است درک کنم مال من باشی...»
ملکوت
فیلیپ که مطمئن بود حق دارد، گفت: «ولی من خواستم بدانم، تنها همین را می‌خواستم. همه باید بدانند!» مدیر گفت: «نه! همه برای شنیدن واقعیت به اندازه‌ی کافی پخته نیستند.»
ملکوت
«آخر برای چی عجله داری؟» آنتونی گفت: «آرامش، عزیز من. آرامش، نه لاتاری.» چاقالو با لبخندی گل‌وگشاد گفت: «من برای زندگی‌ست که می‌دَوم...» در نور ماه، ردیف پنهانی دندان‌هایش دیده می‌شد. آنتونی گفت: «در این صورت به احتمال زیاد دیگر همدیگر را نخواهیم دید.»
Shekoofe Naser
من باید همه‌چیز را با آرامش از سَر بسازم، بدون عجله. وقت دارم. می‌بینی، از همین حالا یک شغل دارم، مگر نه؟ مسکن و چیزی برای خوردن دارم، می‌بینی میه‌تک. همه‌چیز روبه‌راه است. حالا نگاه کن ببین بعدش چی می‌شود. خانواده ــ آنتونی یکی از انگشتانش را خم کرد ــ و خانه‌ای کوچک از خودم. میه‌تک این چیزی‌ست که برایم از همه‌چی مهم‌تر است. تابه‌حال هیچ‌وقت نداشته‌امش.» سرکارگر که مجذوب کلام آنتونی شده بود ناگهان گفت: «درست است.» آنتونی دو انگشت دیگرش را هم خم کرد و ادامه داد: «زن، چند بچه، ناهار با خانواده. همیشه در خانه. بله، در خانه! نه در میخانه، نه در غذاخوری! بعدِ کار، استراحت در خانه، با بچه‌هایی که دور آدم را می‌گیرند. یکشنبه‌ها گردش. یک سیگار بعدِ غذا. غذا هم همیشه در خانه. یک زنِ خانه‌دار. تمام درآمدم را می‌دهم به او، فقط پولِ سیگار خریدن را نگه می‌دارم. کار... خانه... زن و بچه... آرامش، آه!»
رضا عابدیان

حجم

۱۶۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۱۶۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۵۲,۰۰۰
۲۶,۰۰۰
۵۰%
تومان