دانلود و خرید کتاب آی بی کلاه، آی با کلاه غلامحسین ساعدی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب آی بی کلاه، آی با کلاه

کتاب آی بی کلاه، آی با کلاه

انتشارات:انتشارات نگاه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۶۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب آی بی کلاه، آی با کلاه

غلام‌حسین ساعدی در (۱۳۱۴) در تبریز دیده به جهان گشود ، او با نام مستعار گوهر مراد بیشتر آثار نمایشی خود را به چاپ سپرد. در دانشگاه ‌های تبریز و تهران پزشکی و روان‌پزشکی خواند. با درک خاصی از شخصیت‌های روان‌پریش و آشفته ذهن و کشف دردها و آسیب‌های روانی آنان، توانست به خوبی از این کارکترها در داستانهای خود بهره‌گیرد. فضای داستانها و نمایشنامه‌هایش آکنده از درهم آمیختگی کابوس و واقعیت است که فضایی وهمناک به آثارش می‌دهد. اولین مجموعه داستانش در (۱۳۲۹) به نام شب نشینی باشکوه منتشر شد. در مجموعه داستان به هم پیوسته عزاداران بیل (۱۳۴۲)، توپ و ترس و لرز (۱۳۴۶) از بدویت جغرافیایی برای ترسیم فضایی شگفتی آفرین و ترسناک به خوبی بهره می‌جوید. ساعدی در ۱۳۶۴ در فرانسه در گذشت و در جوار صادق هدایت به خاک سپرده شد.

معرفی نویسنده
عکس غلامحسین ساعدی
غلامحسین ساعدی
ایرانی | تولد ۱۳۱۴ - درگذشت ۱۳۶۴

غلامحسین ساعدی (۱۳۱۴ - ۱۳۶۴ )، معروف به گوهر مراد، از نویسندگان معاصر ایرانی است. او در نوجوانی به سازمان جوانان فرقه دموکرات آذربایجان پیوست و در هفده سالگی مسئولیت انتشار روزنامه‌های «فریاد»، «صعود» و «جوانان آذربایجان» را بر عهده گرفت.

pedram
۱۳۹۸/۰۵/۲۳

ساعدی در این نمایشنامه مثل سایر آثارش حس وهم و ترس را به نمایش میگذارد که در اینجا بروز بیشتری دارد. یک محله مورد دستبرد دزدان حرامی قرار گرفته است.مواجهه با این موضوع در شخصیت های داستان دیدنی است. بعضی

- بیشتر
Hossein
۱۳۹۵/۱۲/۰۴

عالی عالی خود مرد روی بالکن کرد که لعنت بر خودش باد.

Shabnam Salami
۱۴۰۰/۰۵/۱۸

این فکر میکنم اولین نمایشنامه ای بود که میخوندم .. قبلا هم دو سه تا نمایشنامه رو شروع کرده بودم اما هیچوقت باهاشون ارتباط برقرار نکردم ... اما با خوندن این کتاب واقعا به نمایشنامه علاقه مند شدم و احتمالا

- بیشتر
P.H
۱۳۹۵/۱۰/۲۹

بسیار جالب

علی دائمی
۱۴۰۲/۰۹/۱۹

🔻 «آی بی کلاه، آی با کلاه» روایت چند همسایه است که گمان می‌کنند یک دزد به محلهٔ آن‌ها آمده است و در تلاشند هویت او را کشف و دستگیرش کنند؛ اما اختلاف نظر و طرز برخورد هریک از همسایه‌ها

- بیشتر
Mohajerino
۱۳۹۹/۱۰/۰۳

چطور میتوان همیشه خوشحال بود ؟ آنگاه که از هیچچیز نترسید.

mah
۱۳۹۵/۱۰/۰۶

بعضی آثار ساعدی در عین سادگی پیچیده اند! شاید طبق نظر عده ای آی بی کلاه همان انگلیس و آی با کلاه همان آمریکا باشه. اما اینکه میان روی نویسنده هم یه اسمی میذارن و میگن فلان و فلان بود رو

- بیشتر
pockethead
۱۳۹۵/۰۴/۰۶

یک نمایشنامه بی نقص از ساعدی بزرگ..البته با همون روحیه بیگانه ستیزی که در اکثر کارهاش نمود بارز داره

راقم این سطور
۱۳۹۴/۰۵/۱۱

عالی

mina shirdell
۱۴۰۳/۰۸/۲۷

کتابی با محتوای سیاسی که به صورت نمادین توسط قلم ساعدی به زیبایی به تحریر درآمده. کتابی برای همه دوران‌ها.

این اعصاب هم بد دردی شده واسه مردم. قدیما که اعصاب معصاب تو کار نبود، مردم چقدر راحت و آسوده بودن.
علی دائمی
آن‌ها به داخل کوچه‌ها هجوم می‌آورند، آن‌ها تمام‌شدنی نیستند، آن‌ها به تمام خانه‌ها، به تمام محله‌ها و به تمام شهر شبیخون خواهند زد.
سعید ص.
دکتر: زهر کجا بود پدر؟ اینا قرصه، قرص خوابه. بابای مدرسه: خیلی هم خوشمزه‌س، مگه تا حالا نخوردی؟ دست به بدنه شیشه می‌کشد. واسه سردرد، پادرد، استخوون‌درد، کمردرد، واسه همه‌چی خوبه. پیرمرد: من نمی‌خورم، نمی‌خورم، شماها می‌خوایین منو مسموم کنین، منو بکشین.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
مکانیک دهان پیرمرد را باز کرده، دکتر چمباتمه زده با یک چنگه قرص دهان پیرمرد را پر می‌کند. آها، عالی شد، حالا آب، آب، لطفا آب.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
دکتر: ببخشید، پس وقتی تنها هستین چیکار می‌کنین؟ پیرمرد: مطالعه آقا، مطالعه، بنده مطالعه می‌کنم.
ATEFEH
مرد: تو دیگه چی می‌گی؟ بالای گود نشستی و می‌گی لنگش کن. مرد روی بالکن: من فقط یک چیز می‌گم، تنها موقعی که می‌شه کاری کرد همین الانه
mina shirdell
از اولش معلوم بود، من شما ملت‌رو خوب می‌شناسم. باهاتون خیلی بیشتر از اونچه فکر کنین آشنام. من از تو شماها دراومدم. سر آب، سر زمین، سر ساختمون، تو دعواها، خلاصه همه جا باهاتون بودم، سایه به سایه هوای کارتونو داشتم. شماها هر کدوم یه مشت از این گرفتاری‌ها و مسئولیت‌ها به خودتون بستین. مسئولیت زن، مسئولیت بچه، مسئولیت پدر و مادر، مسئولیت کار، مسئولیت خونه، مسئولیت‌های اجتماعی. خب، البته همه این‌ها مانعه. مرد: تو دیگه چی می‌گی؟ بالای گود نشستی و می‌گی لنگش کن. مرد روی بالکن: من فقط یک چیز می‌گم، تنها موقعی که می‌شه کاری کرد همین الانه
ʀᴇʏʜᴀɴᴇʜ
مرد روی بالکن: من این‌جا وایستاده‌م و همه جارو خوب می‌بینم. شما حرفای منو باور می‌کنین، هرچی که می‌گم. ولی خودتونو می‌زنین به اون راه و بعد زه می‌زنین، کثافت می‌زنین به خودتون، چرا؟ واسه این‌که می‌ترسین، همه‌تون، همه‌تون از دم می‌ترسین، ترس مثل خون بیست‌وچهار ساعته تو تنتون می‌گرده، اون‌وقت چیکار می‌کنین؟ هی دست‌وپاتونو جمع می‌کنین، هی تو خودتون فرو می‌رین، تا جایی که فلج می‌شین و دیگه نمی‌تونین تکون بخورین.
ʀᴇʏʜᴀɴᴇʜ
دکتر: ببخشید، پس وقتی تنها هستین چیکار می‌کنین؟ پیرمرد: مطالعه آقا، مطالعه، بنده مطالعه می‌کنم.
ATEFEH
پیرمرد: دیگه اگه حرف زدم، اصلاً دروغ گفتم، همه‌ش دروغ بود، ولم کنین، بذارین برم خونه‌م، من هیچ‌چی ندیدم، ندیدم، بذارین برم. دکتر: به حرفاش توجه نکنین، مریض‌ها در موقع اضطرار حتی هذیان‌های خودشونو انکار می‌کنن.
ʀᴇʏʜᴀɴᴇʜ

حجم

۴۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۴۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
تومان