دانلود و خرید کتاب سیاره آقای سملر سال بلو ترجمه گلبرگ درویشیان
تصویر جلد کتاب سیاره آقای سملر

کتاب سیاره آقای سملر

نویسنده:سال بلو
انتشارات:انتشارات ورا
امتیاز:
۳.۹از ۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سیاره آقای سملر

«سیاره آقای سملر» نام رمانی از سال بلو، نویسنده نام‌دار آمریکایی است. او برنده نوبل ادبی ۱۹۷۶ برای «درک شرایط انسانی و بررسی موشکافانهٔ فرهنگ معاصر» است، او همچنین جایزه پولیتزر ۱۹۷۵ را برای رمان «هدیهٔ هومبولت» و سه جایزه ملی کتاب امریکا را برای «ماجراهای اوگی مارچ»، «هرزاگ» و رمان حاضر در کارنامه ادبی‌اش دارد. سملرکه یک یهودی لهستانی است، مردی قدبلند، یک چشم و هفتادو چند ساله است. او به کمک یکی از اقوام نزدیکش از کمپ تبعیدی‌های سالزبورگ رهایی یافته و در نیویورک ساکن شده است. داستان حول کارهای و افکار سملر می‌گذرد. او به دانشگاه، بیمارستان، پارک و سرای مردی ثروتمند می‌رود و در سراسر این رفت‌وآمدها به تمامیت آینده‌ بشر می‌اندیشد. کوتاه کلام، «سیاره‌ آقای سملر» جدی‌ترین و درعین‌حال طنازانه‌ترین رمان سال بلو است و او با زبان سملر دیدگاه‌های خود را درباره جامعه امریکایی بیان کرده است. همه ماجراهای رمان در سه روز اتفاق می‌افتد و بیشتر مسائل و درگیری‌های ذهنی همین شخص است که به شیوه سیال ذهن پیش می‌رود. رویدادها جسته و گریخته است یعنی مدام، زمان در ذهن سملر پس و پیش می‌رود. سیارهٔ آقای سملر از آن دسته کتاب‌هایی است که بعد از تمام کردن رمان دوباره باید آن را از ابتدا آغاز کنید تا مفهومش را بهتر و بیشتر دریابید. در این رمان، سال بلو ما را درگیر این مسئله می‌کند که چه چیز یک جامعه را می‌سازد یا آن را از هم می‌پاشاند. چه چیزی موجب می‌شود یک تمدن، سنگ‌دلی و بی‌رحمی را بهترین راه رسیدن به امیال و آرزوها و رویارویی با ترس‌هایش بداند.
laila
۱۴۰۰/۰۲/۱۰

متن عالی داشت جذابیتش چندان خوب نبود ترجمه اش یکم مشکل داشت داستان پردازیش کمی خوب بود و مطمئن نیستم که توصیه می کنم

" مردم شکست خورده گرایش بیش‌تری به شوخ طبعی دارند."
مهیار
" ذهن یک یهودی، بدن یک سیاهپوست و زیبایی یک نوردیک چیزیست که یک زن می‌خواهد." مرد ایده‌آلی برای خودش سر هم کرده بود.
مهیار
زمانی که میانگین سنی افراد در زمان مرگ سی سال بود تمایلات جنسی این انسان بیمار و رنجور و نحیف، پیش از دههٔ سوم زندگی‌اش به پایان رسیده بود. رومئو و ژولیت در زمان مرگشان نوجوان بودند.
مهیار
زیر جمجمه‌اش همان جا که عصب‌ها و ماهیچه‌ها و رگ‌های خونی‌اش درهم فرو رفته بودند، احساس گرفتگی و ناراحتی می‌کرد. هر از گاهی خاطرهٔ دوران جنگ لهستان ازمیان آن کلاف آسیب دیده یا به قول خودش ماکارونی عصب‌هایش می‌گذشت.
Gholamreza Hafezi
بوی فاضلاب آمیخته با بوی شیرین آرامش‌بخش گل‌های یاس
مهیار
تحت حمایت قوانین و مقررات یک جامعهٔ متمدن، حقوق مالکیت و شرکت‌های تکنولوژیکی اصلاح شده، هر گونه رفتار وحشیانه و غیر متمدنانه‌ای جایز به شمار می‌آمد. بله همین طور بود.
Gholamreza Hafezi
را بین زانوهای بلندش گذاشت و دسته‌اش را خلاف جهت عقربه‌های ساعت چرخاند. پودر قهوه در کشوی کوچک پایین آن جمع می‌شد. حتی برای انجام کارهای معمولی هم دقتی عجیب و وسواس گونه داشت. در لهستان، فرانسه و انگلستان، دانش آموزان، پسران جوان آن سال‌ها، کاملاً با آشپزخانه بیگانه بودند. اکنون او کارهایی را انجام می‌داد که زمانی آشپزها و خدمتکارها برایش انجام می‌دادند. شق و رق مانند کشیش‌ها و به هر زحمتی که بود کارهایش را خودش انجام می‌داد. دیگر سقوط طبقهٔ اجتماعی‌اش را پذیرفته بود. از تاریخچه‌اش چیزی جز خرابه‌هایی باقی نمانده بود. جامعه تغییر کرده بود و این فراتر از هرگونه تحقیر فردی به
Gholamreza Hafezi
هنگامی که از خانه بیرون می‌رفت زندگی برایش پر از این سرگرمی‌ها بود. اما مردم هدفمند و پرخاشگر و معتاد کار و با اراده همان کاری را می‌کردند که انسان‌های معمولی می‌کنند. اگر اکثریت مردم طوری راه می‌روند انگار سحر و جادو شده‌اند یا در خواب راه می‌روند و در چنگال اهداف ناچیز و بی ارزش اسیر شده‌اند، افرادی مانند سملر همیشه یک گام جلوتر و آگاه‌تر هستند، نه برای رسیدن به این اهداف بلکه برای استفاده از زیبایی‌های محیط اطرافشان. حتی اگر به آن‌ها توهین می‌شد و یا آسیب می‌دیدند حتی زخمی می‌شدند، هیچ خشم و فریاد و ناراحتی‌ای از خود بروز نمی‌دادند و فقط این درد و اندوه را به مشاهده‌ای موشکافانه و نافذ تعبیر می‌کردند.
مهیار
راه‌های بهتری برای انتقاد کردن از یک انسان خسته کننده وجود دارد. بله شاید او در یک گردهمایی عمومی در مورد کلان شهر، یک موضوع قدیمی و کسل کننده، سخن رانی کرده باشد. اما از همه بدتر از دیدگاه همین جوان‌ها این است که حرکت آن‌ها دور از وقار و متانت بود. آن‌ها هیچ چیزی دربارهٔ ارزش روشنفکر بودن و منتقد نظام اجتماعی بودن نمی‌دانند.
مهیار
" بله می‌دانم، من در سخت‌ترین شرایط جنگ آنجا نبودم دایی سملر و شما درست وسط جنگ بودید. اما من هم داشتم با اسهال و درد، دست و پنجه نرم می‌کردم. آه روده‌هایم! مقعدم!" " خیلی خب والتر، انقدر تکرار نکن." متأسفانه بروخ انگار مجبور بود تکرار کند و سملر متأسف می‌شد. آزرده خاطر و متأسف می‌شد. برای والتر و خیلی‌های دیگر، همیشه و به طرزی بی پایان و بی تغییر و بی وقفه موضوع بر سر مسائل جنسی بود. بروخ عاشق بازوی زن‌ها بود. دوست داشت جوان و تپل و رنگین پوست باشند. اکثراَ به دنبال کسانی می‌افتاد که اهل پورتو ریکو بودند. و در تابستان و مخصوصاً در تابستان، هنگامی که کت نمی‌پوشیدند و بازوهایشان نمایان بود او را از خود بی خود می‌کردند. آن‌ها را در مترو می‌دید. به هارلم اسپانیایی‌ها می‌رفت. خودش را به میلهٔ آهنی می‌چسباند و فشار می‌داد. تنها مسافر سفید پوست آن مسیر بود. همه چیز را تعریف می‌کرد... این که عشق وجودش را فرا می‌گرفت و هنگامی که ارضا می‌شد این احتمال وجود داشت که از هوش برود.
مهیار

حجم

۴۲۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۱۰ صفحه

حجم

۴۲۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۱۰ صفحه

قیمت:
۱۴۳,۵۰۰
تومان