دانلود و خرید کتاب مثل هیچ‌کس دلفین دو ویگان ترجمه صدف محسنی
تصویر جلد کتاب مثل هیچ‌کس

کتاب مثل هیچ‌کس

معرفی کتاب مثل هیچ‌کس

کتاب مثل هیچ‌کس نوشته‌ی دلفین دو ویگان، داستان زندگی دو دختر با گذشته‌ای کاملا متفاوت است که دوستی که بینشان است زندگی آن‌ها را به هم گره زده است. این کتاب در سال ۲۰۱۲ برنده‌ی جایزه‌ی ادبی فرانسه شده است.

درباره کتاب مثل هیچ‌کس

یکی از شخصیت‌های کتاب مثل هیچ‌کس نوجوانی ۱۳ ساله و فرانسوی به نام لو برتینیاک است که بهره‌ی هوشی بسیار بالایی دارد، در این بین او اختلالات وسواس‌گونه هم دارد. لو دختری است تنها در خانواده‌ای نه‌چندان منسجم و مادری دارد که سال‌هاست از افسردگی رنج می‌برد. پدرش تمام تلاشش را می‌کند تا زندگی‌شان را حفظ کند. لو به‌خاطر یکی از تکالیف مدرسه‌اش که درمورد نوجوانان بی‌خانمان است در مسیری پا می‌گذارد که می‌تواند زندگی خود و خانواده‌اش را به کلی تغییر دهد. او هنگام انجام تحقیقات برای تکلیف مدرسه با دختری بی‌خانمان به نام نولون آشنا می‌شود. او نو را سوژه‌ی یکی از درس‌های عملی خود قرار می‌دهد و با او مصاحبه‌ای انجام می‌دهد. این دو باهم دوست می‌شوند و رابطه‌ی عمیقی بین آن‌ها شکل می‌گیرد، آشنایی با نو و برقراری ارتباط با او لو را از دنیای تنهایی که برای خود ساخته کم‌کم دور می‌کند؛ با قوی‌تر شدن رابطه‌ی این دو نوجوان لو با شجاعت زیاد از والدینش درخواست می‌کند تا نو همراه آنان زندگی کند، والدین او با این پیشنهاد موافقت می‌کنند. ورود نو به خانواده‌‌ی آن‌ها مسیر زندگی آنان را تغییر می‌دهد و آن‌ها را مجبور می‌کند تا با راز تلخی از گذشته‌شان مواجه شوند. مثل هیچ‌کس نوشته‌ی دلفین دو ویگان نشان‌دهنده دغدغه‌ها و دلبستگی‌هایی است که نسل جوان فرانسه با آن‌ها درگیر هستن. این کتاب با زبانی روان داستانی زیبا و خواندنی را برای ما روایت می‌کند.

این رمان به بیست زبان ترجمه شده و هم‌چنین برنده‌ی جایزه‌ی معتبر کتاب‌فروشان فرانسه نیز شده است. کتاب مثل هیچ‌کس رمانی حساب‌شده و خیال‌انگیز است که نگاهی به زندگی یک بی خانمان دارد و بسیار مهیج جلوه می کند. بعد از موفقیت کتاب مثل هیچ‌کس، دلفین دو ویگان به نویسنده‌ای حرفه‌ای و تمام‌وقت تبدیل شد.

چرا باید کتاب مثل هیچ‌کس را مطالعه کنیم؟

این کتاب برخلاف رمان‌های دیگر مشابه تباهی در پی ندارد بلکه با خواندن آن به شناخت و درک تازه‌ای برای زندگی می‌رسیم. ما انسان‌ها از تغییر در زندگی خودمان وحشت داریم در این کتاب می‌بینیم که چگونه یک نوجوان شهامت ایجاد تغییری بزرگ را نه‌تنها در زندگی خود بلکه در زندگی اطرافیانش نیز داشت.

خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

خواندن این کتاب از دلفین دو ویگان برای طرفداران رمان می‌تواند بسیار جالب و خواندنی باشد. کتاب مثل هیچ‌کس می‌تواند آغاز یا داستان تلخی داشته باشد اما قطعا از خواندنش لذت خواهید برد. اگر به دنبال کتابی متفاوت برای نوجوانان هستید می‌توانید این کتاب را مطالعه کنید و یا آن را هدیه دهید.

درباره دلفین دو ویگان

دلفین دو ویگان در سال ۱۹۶۶ در حومه‌ی پاریس متولد شد. رمان هیچ مانعی در برابر شب که در ۲۰۱۱ چاپ شد، برای او حداقل ۴ جایزه ادبی به همراه داشت.

دانلود کتاب مثل هیچ کس از دلفین دو ویگان

رمان دیگر او با نام «براساس داستان واقعی» که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد، در همان سال برنده‌ی جایزه رنودو شد. مثل هیچ‌کس اولین رمان این نویسنده است که در سال ۱۳۹۳ به فارسی ترجمه شد.

تکه هایی از کتاب مثل هیچ‌کس

ـ خانم برتینیاک نام شما را در لیست دانش‌آموزانی که قصد ارائۀ کنفرانس دارند، نمی‌بینم. آقای مارن عینکی که با آن حتی می‌تواند انتهای کلاس را هم زیر نظر بگیرد به چشم نداشت، دو دستش را به میز تکیه داد، یکی از ابروهایش را بالا انداخت و نگاهم کرد. دلم می‌خواست مهلتی بهم داده می‌شد، انگار حین ارتکاب جرم مچم را گرفته بودند. بیست و پنج جفت چشم همزمان چرخید به سمت من و منتظر جوابم ماند. مغزم کار نمی‌کرد. اکسل ورنو و لئا ژرمن که دستشان را جلو دهانشان گرفته بودند، آهسته پکی زدند زیر خنده و النگوهایی را که دور مچشان بود با لذت تکان تکان دادند. دلم می‌خواست زمین دهن باز می‌کرد و من را می‌بلعید. نزدیک لایۀ لیتوسفر شاید کمی حالم جا می‌آمد.

من از کنفرانس دادن وحشت دارم. وحشت دارم از اینکه سر کلاس جلو بقیه بچه‌ها سخنرانی کنم. احساس کردم زمین لرزید و گسل عظیمی زیر پایم باز شد. اما نه چیزی تکان خورد و نه وسیله‌ای افتاد. دلم می‌خواست همان لحظه غش کنم و زمین بیافتم. یا فوراً بمیرم و کف کفشهایم رو به بقیه و دست‌هایم روی سینه باشد و آقای مارن با گچ روی تخته سیاه بنویسد: اینجا آرامگاه لو برتینیاک، بهترین دانش‌آموز کلاس، دختری آرام و غیر اجتماعی ست.

ـ ….اسمم را می‌نویسم.

ـ آفرین. موضوع کنفرانستان چیست؟

ـ بی‌خانمان‌ها.

ـ خیلی کلّی است. می‌توانید بیشتر توضیح بدهید؟

ـ می‌خواهم در مورد زندگی یک زن جوان بی‌خانمان تحقیق کنم. نحوۀ زندگیش….و….داستانش. که…که چه طور شد سر از خیابان در آورد.

حرفم همه را متعجب کرد و پچ پچ‌ها اوج گرفت.

– آفرین. موضوع خوبی انتخاب کردید. بر اساس آمار هر ساله تعداد زن‌های جوان بی‌خانمان رو به افزایش است. قصد دارید از چه منابعی استفاده کنید خانم برتینیاک؟

– شاهد…شاهد عینی. می‌خواهم با یک زن خانه به دوش مصاحبه کنم. دیروز با او ملاقات کردم و او هم قبول کرده که صحبت کند.

دوباره سکوت شد.

آقای مارن اسم و موضوع کنفرانسم را روی کاغذ سرخ رنگش یادداشت کرد.

ـ اسمتان را برای ۱۰دسامبر نوشتم. فکر می‌کنم وقت کافی دارید تا تحقیقاتتان را کامل کنید.

و بعد در کمتر از یک ساعت چند توصیۀ کلی در مورد مسائل جامعه شناسی را به من گوشزد کرد و چند مثال زد.

Ali Zamani
۱۳۹۶/۱۲/۲۶

با خوندنش خیلی ازش تاثیر می‌گیرید! داستان دختری که با یه بی‌خانمان آشنا میشه.

زهرا
۱۳۹۵/۱۱/۱۲

چند روزیه این کتاب منو بدجور درگیر خودش کرده هنوز تمومش نکردم ولی تا اینجا دوسش داشتم

نرگس
۱۳۹۵/۰۶/۲۶

من نسخه ی چاپی کتاب رو دارم. این کتاب محشره..از نظر من فوق العادس.از دستش ندین..هرچند کمی تلخه.ولی ارزش خوندن رو داره... با سپاس

s.h
۱۴۰۱/۰۵/۲۹

بد نبود ولی از پایانش خوشم نیومد

Dayan
۱۴۰۰/۱۰/۱۳

ترجمه‌ی خیلی خوب و روونی داشت. داستان قشنگی بود و یه سری از جملات و توصیفاتش عالی بودن. پایان‌بندیش ناراحت‌کننده بود اما واقعیت رو نشون می‌داد. قطعا ارزش خوندن داره.

راضیه
۱۴۰۰/۰۱/۱۶

داستان زیبا ومتن روانی داشت. ممنون از دوست خوبم که این کتاب روبه من هدیه داد.🌹

Farhan Farhan
۱۳۹۹/۰۸/۱۸

بسیار زیبا....بسیار خواندنی

B.J
۱۳۹۷/۱۰/۲۵

من کامل خوندمش و کتابیه که هنوز به یاد دارم و پیشنهادش میکنم...

شیما.بیات
۱۴۰۰/۱۲/۰۴

در نوعی بیشتر مناسب نوجوانان هست اما در کل همه میتونن با داستان ارتباط برقرار کنن و وجدان و عواطف رو به شدت درگیر میکنه.

لیدا
۱۳۹۹/۰۸/۲۳

رمانی دوست داشتنی بود مخصوصا قهرمان داستان که یک دختر تیزهوش بود ، من یکسره کتاب رو خوندم .

سه شنبه‌ها یا جمعه‌ها، وقتی که کلاسم زودتر تمام می‌شود. می‌روم تا دور شدن قطارها را تماشا کنم. لحظۀ پر احساسی ست و من دوستش دارم. دیدن احساسات مردم همیشه برایم لذت بخش بوده. برای همین است که همیشه مسابقات فوتبال را در تلویزیون دنبال می‌کنم. عاشق لحظۀ ابراز احساسات فوتبالیست‌ها بعد از گل زدن هستم وقتی که با دست‌های باز می‌دوند و بعد همدیگر را در آغوش می‌گیرند و از برد چند میلیونی‌شان خوشحالند. وقتی که هواداران دست‌هایشان را جلو دهانشان می‌گیرند، سرشان را به پشت خم می‌کنند، فریاد شادی سر می‌دهند و اشک شوق می‌ریزند.
_SOMEONE_
اگرآدم شانس داشته باشد می‌تواند شاهد لحظات واقعی جدایی باشد، جدایی‌هایی که انگار مدت‌ها طول خواهد کشید، یا این طور به نظر می‌رسد. در چنین موقعیت‌هایی احساسات خیلی عمیق ترند. انگار هوا سنگین می‌شود و آنها تنهای تنها هستند و هیچکس دور و برشان نیست.
_SOMEONE_
با چهره‌هایی بی‌تاب و بی‌قرار و چشمانی که دو دو می‌زنند و ناگهان لبخند زنان آغوش می‌گشایند، دست‌هایشان را تکان می‌دهند، می‌دوند و همدیگر را در آغوش می‌فشارند. و من عاشق این لحظات دوست داشتنی ابراز احساساتم.
_SOMEONE_
اگر فرض شود که با دو نقطه می‌شود یک خط راست ترسیم کرد و فقط و فقط یک خط راست، روزی این خط را یا از خودم به سمت او می‌کشم یا از او به سمت خودم.
_SOMEONE_
گاهی تصور می‌کنم چیزی در درونم کم است، انگار سیمی بر عکس بسته شده، قطعه‌ای خراب باشد، یا اشتباهی در ساخت و تولیدم رخ داده باشد.
Dayan
کسی که از اعتماد تو مطمئن می‌شود، اولین کسی ست که به تو خیانت می‌کند.
فریبا
سکوت کرده بود اما اندوهش را می‌شد لمس کرد.
Parinaz
من و پدرم سعی می‌کردیم شاد باشیم و مثل گذشته از سفرمان لذت ببریم. اما آن قدر‌ها که باید محکم و قوی نبودیم.
نویسا
اما یادم است روزی پدرم به من گفت که با آدم‌هایی که بیشتر از همه دوستشان داریم و بیشتر از همه بهشان اعتماد داریم، بدترین رفتار را هم داریم (چون می‌دانیم با وجود بد رفتاری مان، آنها هنوز دوستمان خواهند داشت)
راضیه
کسی که از اعتماد تو مطمئن می‌شود، اولین کسی ست که به تو خیانت می‌کند.
reyhaneh
بعد از مرگ مولو، خانم صاحب بار روبرو از سگش مراقبت می‌کرد. از سگ‌ها می‌شد در خانه نگهداری کرد اما از بی‌خانمان‌ها نه. به نظر من اگر هر کدام ما یک بی‌خانمان را در خانه خود جای دهد، اگر هر کسی تصمیم بگیرد مسؤلیت نگهداری فقط یک نفر را به عهده بگیرد و کمکش کند، شاید تعدادشان در خیابان‌ها به حداقل می‌رسید.
reyhaneh
در تمام زندگی‌ام همیشه جوری بوده که انگار خودم را از بیرون تماشا می‌کنم. هیچ فرقی هم نمی‌کند کجا باشم، در هر حال بیرون از تصویر و خارج از مکالمه‌ام. همیشه با آن چه اتفاق می‌افتاد فاصله داشتم. انگار تنها کسی بودم که سر و صداها و حرف‌هایی را می‌شنیدم که دیگران از شنیدنش عاجز بودند. یا بر عکس من تنها کسی بودم که صدای آنها را نمی‌شنیدم. گویی همیشه بیرون از کادر بودم، در سمت دیگر شیشه‌ای عظیم و نامرئی.
Atiyeh
با خودم فکر کردم که ما چه قدر حقیریم، چه بی‌نهایت کوچکیم در این دنیای بی‌نهایت بزرگ.
Parinaz
فکر می‌کنم گاهی خوب است درون‌گرا بودن. گاهی عاقلانه است فاش نکردن احساسات. چون زمانی یک نگاه کافیست تا ناگهان بلرزاندت، کافیست کسی دستش را دراز کند تا یک دفعه احساس کنی که چه قدر ضعیف و شکننده، چه قدرآسیب پذیری. و بعد همه چیز چون هرمی ساخته شده از کبریت ناگهان فرو بریزد.
s.h
می‌خواستم به او بگویم که دلم برایش تنگ شده، حتی اگر ابراز این دلتنگی پوچ و بیهوده باشد.
Dayan
با آدم‌هایی که بیشتر از همه دوستشان داریم و بیشتر از همه بهشان اعتماد داریم، بدترین رفتار را هم داریم (چون می‌دانیم با وجود بد رفتاری مان، آنها هنوز دوستمان خواهند داشت) .
Mary gholami
شب‌ها وقتی آدم خوابش نمی‌برد نگرانی‌ها زیاد می‌شوند، بزرگ می‌شوند، وسعت می‌گیرند و به تدریج که زمان می‌گذرد روزهای بعد هم تاریک و مبهم می‌شوند. بدترین چیزها اتفاق می‌افتد، همه چیز غیر ممکن به نظر می‌رسد و دیگر زندگی آرام به نظر نخواهد رسید. بی‌خوابی، روی تاریک تخیل است. من خیلی خوب این ساعت‌های تاریک و رمز آلود روز را می‌شناسم. صبح با کرخی و بی‌حالی از خواب بیدار می‌شویم و سناریوی مصیبت و فاجعه، عجیب و غیر عادی به نظر می‌رسد، و روز، خاطرۀ آن شب تلخ و سخت را از ذهن پاک خواهد کرد. بیدار می‌شویم و به خود می‌گوییم می‌توانیم، درست می‌شود. اما گاه شب خود گویاست، گویای تنها یک واقعیت است: زمان می‌گذرد و دیگر هیچ چیز مثل سابق نخواهد بود.
راضیه
او چیزی می‌داند که زندگی را برایش مشکل کرده. چیزی که ما وقتی خیلی پیر شدیم می‌توانیم درک کنیم. ما یاد می‌گیریم معادلات چند مجهولی حل کنیم، خطوط مستقیمی با فاصلۀ یکسان از هم ترسیم کنیم و قضیه‌های ریاضی را اثبات کنیم، اما در زندگی واقعی مجالی برای پرسیدن، محاسبه کردن و حدس زدن نمی‌یابیم. درست مثل مرگ کودکان که مالامال از اندوه و ناراحتی ست. اندوهی عظیم که نه در آب حل می‌شود، نه در هوا. و به ترکیبی محکم و غیر قابل حل می‌ماند که تا ابد باقی ست.
راضیه
گاهی با خودم فکر می‌کنم که تئیس هم احتمالاً پیش افتادۀ ذهنی بوده، چون خیلی زود همه چیز را رها کرد و رفت. خیلی زود وقتی که فهمید چه رنجی را باید متحمل شود. اینجا هیچ خبری نیست، نه چاره ای، نه راه گریزی.
فریبا
در حقیقت تصور برابری مردم چیزی بود غیر واقعی
Pariya Ahmadi

حجم

۱۹۴٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۳۱ صفحه

حجم

۱۹۴٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۳۱ صفحه

قیمت:
۹۷,۰۰۰
تومان