کتاب تندباد بهاره شریفی + دانلود نمونه رایگان

تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

تصویر جلد کتاب تندباد

کتاب تندباد

نویسنده:بهاره شریفی
امتیاز:
۲.۷از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب تندباد

کتاب تندباد نوشتهٔ «بهاره شریفی» و منتشرشده توسط انتشارات شقایق، روایتی داستانی از زندگی دانشجویان در آغاز ورود به دانشگاه است. این رمان با محوریت شخصیت‌هایی جوان به دغدغه‌ها، روابط، تنهایی و رازهای پنهان آن‌ها می‌پردازد و فضای دانشگاه و خوابگاه را با جزئیات ملموس به تصویر می‌کشد. رمان «تندباد» اثری اجتماعی است که با نگاهی به مسائل روانی و عاطفی نسل جوان، مخاطب را با چالش‌های هویتی و احساسی شخصیت‌ها همراه می‌کند. این رمان با ترکیب واقعیت‌های ملموس زندگی دانشجویی و عناصر رازآلود، مخاطب را تا مرزهای تجربه‌های ماورایی و روان‌شناختی پیش می‌برد. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را می‌توانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب تندباد اثر بهاره شریفی

رمان معاصر و ایرانی «تندباد» (بلوک ۳) در فضای دانشگاهی و خوابگاهی شکل گرفته و روایتگر تجربه‌های دانشجویان تازه‌واردی شده که با دنیایی جدید، روابط ناآشنا و چالش‌های شخصی روبه‌رو می‌شوند. این رمان در دوره‌ای معاصر می‌گذرد و با تمرکز بر شخصیت‌هایی مانند «آیه»، «پویان»، «ستاره» و «نسیم» به مسائل هویتی، اضطراب‌های اجتماعی، روابط دوستانه و عاشقانه و همچنین رازهای پنهان هر فرد می‌پردازد. روایت کتاب از زاویه‌دیدهای مختلف و با استفاده از یادداشت‌های روزانه، گفت‌وگوها و روایت سوم‌شخص پیش می‌رود و فضای دانشگاه را با جزئیات و حال‌وهوای خاص آن به تصویر می‌کشد. این کتاب در کنار دغدغه‌های معمول دانشجویی، به مسائل عمیق‌تری مانند تنهایی، احساس طردشدگی، مشکلات خانوادگی و حتی تجربه‌های ماورایی و رازآلود پرداخته است. کتاب «تندباد» با ترکیب فضای واقع‌گرایانه و عناصری از رمزوراز، تصویری چندلایه از زندگی جوانان امروز ارائه داده و مخاطب را با پیچیدگی‌های روابط انسانی و روان شخصیت‌ها درگیر می‌کند. کتاب حاضر در سه فصل به قلم «بهاره شریفی» نوشته شده است.

خلاصه داستان تندباد

هشدار: این پاراگراف بخش‌هایی از داستان را فاش می‌کند!

داستان با ورود دانشجویان جدید به دانشگاه آغاز می‌شود؛ جایی که «آیه»، دختری ساکت و منزوی در کنار «نسیم» و «ستاره»، دو همکلاسی پرانرژی قرار می‌گیرد. «پویان» و دوستانش، دانشجویان سال‌بالایی با شوخی‌ها و رفتارهای گاه آزاردهنده، فضای دانشگاه را برای تازه‌واردها چالش‌برانگیزتر می‌کنند. آیه از همان ابتدا با نشانه‌هایی از اضطراب، کابوس و حساسیت به بوها و عطرها معرفی می‌شود و به‌تدریج مشخص می‌شود که او توانایی عجیبی در حس‌کردن «عطر مرگ» دارد. هر گاه حادثه‌ای یا خطری نزدیک باشد، آیه آن را به‌شکل بویی تلخ و آزاردهنده حس می‌کند. این ویژگی باعث می‌شود او چندین‌بار از وقوع اتفاقات ناگوار جلوگیری کند، اما همین موضوع او را از دیگران دور و منزوی می‌سازد. رابطهٔ آیه و پویان که ابتدا با سوءتفاهم و فاصله همراه است، به‌تدریج پیچیده‌تر می‌شود. پویان میان علاقه و ترس از راز آیه گرفتار است و آیه نیز میان میل به نزدیکی و ترس از آسیب‌زدن به دیگران دست‌وپنجه نرم می‌کند. در کنار این خط اصلی، روابط دوستانه، رقابت‌ها، شایعات و مشکلات خانوادگی شخصیت‌ها روایت شده است.

چرا باید کتاب تندباد را خواند؟

این رمان تجربه‌های عاطفی و روانی نسل جوان را در بستر فضای دانشگاه به تصویر می‌کشد. ترکیب عناصر واقع‌گرایانه با رگه‌هایی از رمزوراز، این اثر را از یک روایت صرفاً اجتماعی فراتر می‌برد و به دغدغه‌های عمیق‌تری مانند تنهایی، اضطراب، هویت و مرز میان واقعیت و خیال می‌پردازد. خواندن کتاب «تندباد» را می‌توان فرصتی برای همذات‌پنداری با شخصیت‌هایی دانست که هرکدام با چالش‌های خاص خود روبه‌رو هستند و مخاطب را به تأمل دربارهٔ روابط انسانی و تأثیر گذشته و رازهای پنهان بر زندگی امروز دعوت می‌کنند.

خواندن کتاب تندباد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

این رمان معاصر و ایرانی به دوستداران داستان‌های اجتماعی و روان‌شناختی و رازآلود، دانشجویان و کسانی که تجربهٔ ورود به فضای دانشگاه و خوابگاه را داشته‌اند یا دغدغهٔ هویت، تنهایی و روابط انسانی را درک می‌کنند، پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب تندباد

«چهارشنبه، پانزدهم آبان

دیشب باز خواب بابابزرگ رو دیدم. پشت چرخش نشسته بود. نگران بود و به من نگاه می‌کرد. دلم می‌خواست برم پیشش ولی نمی‌شد. انگار یک‌دیوار نامرئی بین‌مون بود. هر چندلحظه یک‌بار برمی‌گشت و نگران نگاهم می‌کرد. می‌گفت رادیوی قدیمی رو براش ببرم. اصلا یادم نیست رادیو داشته باشه. یکی دستم رو از پشت کشید. وقتی برگشتم و نگاه کردم، مامان رو دیدم. اونم نگران بود. دوباره برگشتم سمت چرخ ولی جای بابابزرگ پویان نشسته بود!

***

پویان که وارد خانه شد، لبخند پهنی روی لب داشت. روز خوبی را گذرانده بود. از دست راستین کلی خندیده و با آیدا حسابی تفریح کرده بود. کلاسورش را توی دست جابه‌جا و لبخندش را جمع کرد. مثلا رفته بود دنبال کارهای پروژه‌اش، نباید این‌همه شادوشنگول باشد. دستی توی موهایش کرد و آن‌ها را کمی به‌هم ریخت. طول حیاط را طی کرد و وارد خانه شد. کفش‌هایش را گوشه‌ای هل داد و بلند سلام کرد.

- سلام بر اهل خونه.

مادرش از آشپزخانه بیرون آمد و با لبخند جوابش را داد.

- سلام پسرم. خسته نباشی.

پویان لبخندی در جواب مادرش زد و به سمت پدرش چرخید و به او هم سلام کرد. کلاسور را جوری گرفت که حسابی توی دید باشد.

- سلام بابا.

- سلام پسرم...

و نگاهی به کلاسور توی دست او انداخت و دوباره نگاهش را به تلویزیون برگرداند. پویان سرخوش برگشت تا به اتاقش برود که با نگاه پر از تمسخر پریا روبه‌رو شد. وقتی از کنارش رد می‌شد، با چشم‌غره به او گفت:

- چیه؟

پریا سرتاپای او را نگاه کرد و آرام گفت:

- برای پروژه لازمه این‌قدر تیپ بزنی؟

پویان پوزخند زد و کنار گوشش گفت:

- بابا مثل تو زیاد وارد جزئیات نمی‌شه. دیدی که.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۳۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

حجم

۲۳۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

قیمت:
۹۹,۰۰۰
۳۹,۶۰۰
۶۰%
تومان