دانلود و خرید کتاب نامه های سیاه بهاره شریفی
تصویر جلد کتاب نامه های سیاه

کتاب نامه های سیاه

نویسنده:بهاره شریفی
انتشارات:انتشارات سخن
امتیاز:
۳.۹از ۱۶۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب نامه های سیاه

کتاب نامه های سیاه داستانی عاشقانه از بهاره شریفی است. داستانی از فراز و نشیب‌های زندگی دختری جوان که در اثر اعتماد بی‌جایش، درگیر مشکلات بزرگ می‌شود و به زندان می‌افتد.

درباره کتاب نامه های سیاه

بهاره شریفی در داستان نامه‌ های سیاه به سراغ دختر جوانی رفته است که در درس و کارش بسیار موفق است. افسون هدایی، دانشجوی برجسته عکاسی که یک آتلیه موفق و مشهور را اداره می‌کند و موفقیتش در میان فامیل و آشناها زبانزد شده است. او به پسری به نام روزبه دل داده است و به او اعتماد دارد. اما روزبه به او نارو می‌زند. افسون بدهی بالا می‌آورد، کارش را از دست می‌دهد و به زندان می‌افتد. زندگی او ناگهان تغییر می‌کند. حالا همه چیز متفاوت شده است و او حمایت اعضایی خانواده‌اش را هم از دست داده است. کمی بعد، مادرش برای او وکیلی می‌گیرد و فرصتی جور می‌کند تا از زندان خارج شود و بدهی‌هایش را بپردازد. اما درست زمانی که آزاد می‌شود متوجه می‌شود که چه چیزی و چه آدم‌هایی در انتظارش هستند. سر و کارش با آدم‌های ناجوری می‌افتد و افسون خود را در دنیایی از ناامیدی و تباهی، غرق شده می‌پندارد...

کتاب نامه های سیاه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از خواندن رمان‌های عاشقانه و اجتماعی ایرانی لذت می‌برید، خواندن کتاب نامه های سیاه را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

درباره بهاره شریفی

بهاره شریفی در سال ۱۳۶۰ متولد شد. از او تا به حال رمان‌های نامه های سیاه و سکوت سایه‌ها منتشر شده است. علاوه بر این ترجمه دو کتاب دختران مطرود و دختری که او می‌شناخت را هم در کارنامه خود دارد. 

بخشی از کتاب نامه های سیاه

ــ یک سال وقت داری خودتو از توی این گندی که درست کردی بکشی بیرون!

نمی‌توانستم تلخ نباشم، دست خودم نبود. من اشتباه کرده بودم، ولی شاید اگر خانواده‌ام رهایم نکرده بودند الان اینجا نبودم. چطور می‌توانست این همه سرد و بی‌تفاوت باشد! غصه‌های خودم کم نبود که باید رفتار مامان و افروز و آن شوهر عوضی‌اش را هم تحمل می‌کردم؟! دست‌هایم را مشت کردم و گفتم:

ــ تا کی می‌خوای این‌جوری باشی؟ مردم بچه‌شون آدم می‌کشه این اداها رو در نمی‌آرن!

مامان چند قدم طرفم برداشت و خیره در صورتم گفت:

ــ وقتی خر شده بودی و حرف هیچ‌کسو گوش نمی‌دادی باید فکر این روزا رو می‌کردی. وقتی اون مرتیکه رو به ما ترجیح دادی باید فکر این روزا رو می‌کردی... وقتی باباتو سکته دادی... وقتی آبروی ما رو بردی باید منتظر این روزا می‌بودی! مگه بهت نگفتم؟ نگفتم رفتی دیگه دختر من نیستی؟! پس توقع قربون صدقه و محبت نداشته باش.

چیزی راه نفسم را گرفته بود. راشد دیگر به ما نگاه نمی‌کرد. همان‌طور دست به سینه به دیوار تکیه داده بود. مامان مقصر نبود، افروز و شوهرش هم همین‌طور... بابا هم! توی خانواده من عشق موضوع ناشناخته‌ای بود و من عاشق روزبه شدم و ته این عشق آن چیزی نشد که فکر می‌کردم. نشد مثل قصه‌های قشنگ با پایان خوش! داستان عشق من پایان سیاهی داشت و همین دهانم را می‌بست و باعث می‌شد مامان این‌طور سرد و گزنده با من رفتار کند. این‌که حس کنم در این دنیا نمی‌توانم هرگز رویشان حساب کنم.

مهدیس
۱۴۰۰/۰۲/۰۸

خیلی کتاب جذاب و پر کششی بود، یه عاشقانه بسیار لطیف و دور از لوس بازی و هجویات....پختگی و پیشرفت قلم نویسنده نسبت به کارهای قبلی کاملا ملموسه

آبان
۱۴۰۰/۰۴/۰۶

داستان قشنگی بود و اصلا نمیشد زمین بذاریش اینکه یه آدم تو شرایط مختلف چقدر میتونه تغییر کنه اونقدر که خودش هم باورش نشه. نکته خوبی بود تا هیچوقت دیگران رو قضاوت نکنیم🙂. واقعا بعضیا چقدر میتونن پست باشن متاسفانه

- بیشتر
samira70
۱۴۰۰/۰۳/۰۲

رمان خوبی بود. به کسانیکه رمانهای عاشقانه با فضای معما گونه دوست دارن پیشنهاد میدم. کلا خانم شریفی موضوعات خوبی انتخاب میکنن و لابلای داستانشون به شکل ظریفی به اهمیت خانواده و ارزش اون اشاره میکنن. با اینکه گاهی داستان

- بیشتر
ماریا
۱۴۰۰/۰۵/۲۵

واقعا عالی بود اولین بار بود که کتابی از خانم بهاره شریفی میخونم و عالی بود و جذاب تا لحظه آخر کتاب

کاربر ۱۱۳۳۷۴۴
۱۴۰۰/۰۱/۲۲

هرچند شخصیت اول داستان خیلی حرص آدم رو درمیاورد ولی در مجموع خوب بود

bahareh he
۱۳۹۹/۱۰/۱۹

میتونم بگم بین رمان های خانم شریفی، بهترین کتابشون بود. نثر روان و موضوعی که بهش خوب پرداخته شده بود.

شب آفتابی
۱۴۰۱/۰۶/۳۰

کتاب قشنگیه و موضوع جذابی داره ولی یکم دچار اطناب شده

سپیده
۱۴۰۰/۱۲/۰۹

برعکس چند نظری که خوندم شخصیت دختر حس نزدیکی به من میداد،میتونستم خودمو جاش بزارم راحت و از اینکه مثل بقیه دخترای رمان ها لوس و تی تیش نبود خوشم اومد😄

تسنيم
۱۴۰۰/۰۱/۱۲

ماجراها زیاد بود و خوب پرداخته شده بود..شخصیت پردازی خوب بود....مشخص بود برای نگارش کتاب زحمت کشیده شده...در کل ارزش یکبار خوندن رو داره

نوردخت
۱۴۰۳/۰۱/۱۲

پایه داستان جدید بود و تا حالا نخونده بودم ولی نویسنده خیلی کشش داده بود و واقعا ۵۰۰ صفحش اضافی بود در کل بگردین یه کتاب بهتر پیدا کنین

همه آدم‌ها حتی باهوش‌ترین و سیاه‌ترینشان نقطه‌ضعف‌هایی دارند و فقط کسی که با تو زیر یک سقف زندگی کرده باشد می‌تواند تمام نقطه‌ضعف‌های تو را بداند و باید همه حواست را جمع کنی که همسرت دشمنت نشود که اگر شد بهتر از همه می‌تواند تو را زمین بزند
tazi
بعضی چیزا رو باید از دست بدی تا بفهمی حضورشون چه ارزشی داشته!
یك رهگذر
بدبختیا خودشون ردیاب دارن، نمی‌خواد منتظرشون باشی، وقتش که شد می‌آن سراغت.
یك رهگذر
وقتی زنی حاضر می‌شود با تو بماند با این‌که می‌داند زنی دیگر بیشتر فضای قلبت را پر کرده است یعنی خیلی تو را می‌خواهد
یك رهگذر
کلمات می‌تونن مثل خنجر سمت خودت برگردن.
یك رهگذر
عشق مثل یه مرضه. اگه به جونت افتاد انگار که خوره افتاده به جونت. حاضری بمیری ولی از چشم کسی که دوست داری نیفتی.
tazi
واقعاً دنیا جای مسخره‌ای بود! چیزهایی که نمی‌خواستی و دوست نداشتی دودستی به تو می‌چسبیدند و رهایت نمی‌کردند و چیزهایی که با تک‌تک سلول‌هایت می‌خواستی، انگار برنامه‌ریزی شده بودند که تو را در اولین فرصت رها کنند.
nina
تو را نومید کرده است و نومید کردن روح یک جوان جنایتی است بالاتر از همه جنایت‌هایی که تا حالا مرتکب شده است. قسم می‌خورم که همین کافی است تا او را بی‌رحمانه بکشم.
ARASTEH
انگار این‌بار چیزی توی تاریکی وجودم خزیده بود. هیچ جای زندگی عادلانه نبود. یعنی زندگی اصلاً قرار نبود عادلانه باشد. نمی‌دانم ما اشتباه برداشت کرده بودیم یا کسی به ما دروغ گفته بود!
الکن :)💛
بعضی آدما توی زندگی آدم نباشن خودش نعمته.
روژینا
نباید به هر کسی اعتماد کنی. حتی اگه کسی باشه که ادعا می‌کنه با تمام وجود عاشقته.
روژینا
خدایا روز حسابت هم همین است، نه؟ این‌که بنشینی و نگاه کنی و حسرت بخوری چه را صرف چه کردی؛ که جانت آتش بگیرد؛ که تو هر چه را که داشتی گذاشتی ولی در راهی بی‌فایده!
zh2411
هنوز می‌فهمیدم که بعد از تجربه‌ای تلخ، آدم دنبال جایگزین می‌گردد و این جایگزین‌ها همیشه انتخاب‌های اشتباهی هستند. همیشه فقط برای این انتخاب می‌شوند که دل‌شکستگی حاصل از شکست را از دل طرف پاک کنند و بعد تاریخ انقضایشان فرا می‌رسد.
AvaZoghi
از زنی پاکباخته مگر توقع دیگری می‌رود؟ مگر می‌شود به او گفت نبین، حسرت نخور و نخواه؟!
ARASTEH
حماقتی که خودم هم می‌دانستم پایان تلخی دارد، ولی من افسون بودم... دختر لحظه‌های پر از لذت بدون فکر به نتیجه‌اش
ARASTEH
درد دارد که جایگزین کسی باشی؛ که کسی تو را به خاطر خودت نخواهد
یك رهگذر
هر عملی عکس‌العملی را در پی خواهد داشت و نمی‌شود کاری کرد و بی‌خیال از این‌که این اتفاق متعلق به گذشته است از کنارش گذشت و به زندگی نرمال برگشت. جریان زندگی همیشه هم مثل رود نیست که کثیفی‌ها و زباله‌ها را با خودش ببرد و کم‌کم دوباره آب، صاف و روان شود. زندگی بیشتر شبیه صفحه‌ای است سخت که هر عمل درست مثل خراش ریزی روی آن خط خواهد انداخت. خراش می‌تواند آن‌قدر کوچک باشد که میان نوشته‌ها و طرح‌های زیبای آن به نظر نیاید، ولی گاهی رد می‌اندازد درست وسط چهره زندگی‌ات و هر چقدر هم ترمیمش کنی و رنگ بزنی و بند بزنی، باز هم ردش جا خواهد ماند.
tazi
«حسرت» چیزی بود که می‌دانستم به این راحتی‌ها دست از سرم برنمی‌دارد. من شاید راهم را اشتباه رفته بودم. شاید آدم اشتباهی را انتخاب کرده بودم ولی خانواده‌ام هم من را سمت دره بدبختی هل داده بودند. اگر پشت انتخابم مانده بودند و جوری رفتار کرده بودند که روزبه می‌دانست پشت من خانواده‌ای است که اگر دست از پا خطا کند دودمانش را به باد می‌دهد شاید هرگز به خودش جرأت نمی‌داد این‌طور رهایم کند.
کاربر ۱۶۳۱۵۹۸
دلیل این‌که این‌طور صدای یک نفر منقلبم می‌کرد تنهایی بود. کسی را نداشتم که بدون سرزنش و تمسخر از دردهایم برایش بگویم و وجودم این‌قدر تشنه شده بود که با چنین تلنگری به خودش می‌پیچید و می‌خواست از شر این همه درد و فشار خلاص شود، ولی باید افسارش را می‌کشیدم. هیچ‌کسی در این دنیا نبود که بی‌منت و بی‌درخواست به روی کسی آغوش باز کند
کاربر ۱۶۳۱۵۹۸
قوانین مسخره و ناعادلانه زندگی گاهی آدم را سمتی سوق می‌دهد که با این‌که می‌دانی راهی که می‌روی تا خود جهنم ادامه دارد، ولی باز هم ناگزیری از انتخاب!
AvaZoghi

حجم

۵۵۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۵۶ صفحه

حجم

۵۵۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۵۶ صفحه

قیمت:
۸۵,۰۰۰
۴۲,۵۰۰
۵۰%
تومان