کتاب درخت تلخ
معرفی کتاب درخت تلخ
کتاب درخت تلخ نوشتهٔ آلبا د سس پدس و ترجمهٔ بهمن فرزانه است. گروه انتشاراتی ققنوس این مجموعه داستان کوتاه ایتالیایی را منتشر کرده است.
درباره کتاب درخت تلخ
کتاب درخت تلخ مجموعه داستان کوتاهی از ادبیات ایتالیا نوشتهٔ آلبا د سس پدس است. در این اثر ۱۱ داستان کوتاه گردآوری شده است. برخی دسس پدس را به دلیل پرداختنش به دنیا و مشکلات زنان، پس از جنگ جهانی دوم، پیشگام نهضت فمینیست در ایتالیا میدانند. گفته شده است که داستانهای او نمایندهٔ زنان قرن بیستم ایتالیا است و سالهای جنگ جهانی دوم و چندین سال پس از پایان جنگ، تقابل پیدا و پنهان فضای ناهماهنگ زندگی خانوادگی و زندگی اجتماعی و چالش زنان با محیط اطرافشان را نشان میدهد. این مجموعه داستان در کنار «درخت تلخ» که داستان عشق کودکی ۱۰ساله به یک درخت کوچک و بیثمر لیموترش است، ده داستان با عناوین «بازگشت به آغوش مادر»، «دیدار با ابلیس»، «ترس از مرگ»، «روز نحس»، «پری دریایی»، «آشنایی باشعر»، «خانه در میدان»، «بندباز»، «پدرو دختر» و «کرایهنشین». بازگشت به آغوش مادر، داستان مادری است که در روزمرگی زندگی و بیتفاوتیهای همسر و دخترش، عاشق پسرش است. دیدار با ابلیس، داستان کلیسایی است که پیش از آن بتکده بوده است. ترس از مرگ، از دختر مریضی حکایت میکند که برای بهبودی به تنهایی راهی هتلی در کوهستان میشود. روز نحس، درباره زنی است که بیصبرانه منظر اتفاقی خوشایند است. پری دریایی، داستان مردی را میگوید که در جزیرهای زندگی میکند و عاشق زنی است. آشنایی باشعر، داستان اولین شعری است که آلبا سروده است. خانه در میدان، از پسری میگوید که به خاطر پول عشقش را ترک میکند. بندباز، داستان زنی است که همسرش بندباز است. پدر و دختر، درباره پدری است که آرزو دارد دو دخترش ازدواج کنند در حالی که دختران به تنهایی پدر فکر می کنند. کرایهنشین نیز درباره نویسندهای است که با مادر و دختری رابطه دارد.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب درخت تلخ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی ایتالیا علاقهمندان به قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره بهمن فرزانه
بهمن فرزانه در سال ۱۳۱۷ متولد شد. او به زبانهای ایتالیایی، فرانسوی، انگلیسی و اسپانیایی مسلط بود و بیش از ۵۰ کتاب به فارسی ترجمه کرده است. فرزانه در انتخاب کتاب برای ترجمه دقت زیادی بهکار میبرد و اولین بار او بود که مارکز را به خوانندگان ایرانی معرفی کرد. او سالها در فلورانس و رم زندگی کرد؛ در بهار ۱۳۹۲ به قصد استراحت به ایران بازگشت و اعلام کرد دیگر قصد رفتن به ایتالیا را ندارد. بهمن فرزانه در هفدهم بهمن همان سال و در ۷۵سالگی در تهران درگذشت.
بخشی از کتاب درخت تلخ
«آلفونسو تصمیم گرفته بود فقط یک هفته قبل از ازدواج با آنتونیتا۸صحبت کند. با خود فکر کرده بود: «شاید حتی صلاح در این باشد که درست در لحظه آخر همه چیز را به او بگویم.» بله، به آن نحو دیگر مهلت این پیش نخواهد آمد تا خصومتی به وجود بیاید. چه میدانم، نامههای ناشناس، دعوا و مرافعه. باید در محلی سرپوشیده با او صحبت میکرد تا مسئله بین خودشان بماند و در ملأ عام فاش نشود. آری، گفتگویی بسیار دوستانه بین دو نفر آدم عاقل و متجدّد که زمانی به هم علاقهمند بودهاند و بعد، همان طور که اغلب پیش میآید، در مرحلهای، هر کس به دنبال سرنوشت خود میرود. در نتیجه، این ملاقات به هیچ وجه نبایست باعث نگرانی آلفونسو میشد. داشت خود را در نظر مجسم میکرد که دارد از آن میدانی، که با او قرار ملاقات داشت، برمیگردد. سبکبال و خوشحال، در پوست نمیگنجید و از خوشحالی میخواست پرواز کند. آری، خلاص شده بود. آن بار سنگین را از دوش خود برداشته بود. ولی اکنون داشت به زحمت از آن سربالایی بالا میرفت. بله، در ساعت چهار بعد از ظهر روزی از ماه ژوئیه، در وسط تابستان. عمدا آن ساعت را انتخاب کرده بود. در آن بعد از ظهر سوزان آدم عاقل از خانه خارج نمیشد. در سایه ردیف درختان قدم برمیداشت. به خیال خودش، آنجا هوا خنک بود. ولی برعکس، میدید که نه، آنجا هم داغ است. هوا نیست. جیرجیرکها روی آن درختان بیحرکت نفسنفس میزدند. گاه به گاه توقف میکرد. نگاهی به پشت سر میانداخت، میخواست ببیند آیا آنتونیتا میآید یا نه، گرچه در واقع میایستاد تا نفس تازه کند و، در همان حال، آنچه را میخواست به او بگوید مرور میکرد. بله، باید با جملهای بسیار ساده آغاز میکرد. مثلاً، «آنتونیتا، سعی کن درک بکنی...» باید او را متقاعد میساخت که ازدواجش فقط از روی مصلحت بود، نه از روی عشق. به هر نحوی شده بود بایست قانعش میکرد. «آنتونیتا، سعی کن درک بکنی. من باید تشکیل خانواده بدهم.» به میدان رسیده بود. از آن بالا تمام دهکده و خلیج پیدا بود. یک کافه کوچک و قدیمی در آنجا وجود داشت. در زیر یک آلاچیق سه ـ چهار تا میز و صندلی فلزی دیده میشد. جای خلوتی بود. دورافتاده بود. آلفونسو خود را روی یک صندلی انداخت. با دستمالی عرق پیشانی و سر نیمهطاس خود را پاک کرد. یقه کت خود را عقب زد. گاه به گاه زیر لب زمزمه میکرد: «آنتونیتا، سعی کن درک بکنی.» آفتاب روی دریا میتابید و همانند انعکاسی در آینه چشمش را میزد.»
حجم
۲۱۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۷۹ صفحه
حجم
۲۱۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۷۹ صفحه