دانلود و خرید کتاب اگه زنش بشم می تونم شمر رو بغل کنم؟ محمد‌اسماعیل حاجی‌علیان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب اگه زنش بشم می تونم شمر رو بغل کنم؟

کتاب اگه زنش بشم می تونم شمر رو بغل کنم؟

معرفی کتاب اگه زنش بشم می تونم شمر رو بغل کنم؟

کتاب اگه زنش بشم می تونم شمر رو بغل کنم؟ نوشتهٔ محمد‌اسماعیل حاجی علیان است. گروه انتشاراتی ققنوس این مجموعه داستان کوتاه، معاصر و ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب اگه زنش بشم می تونم شمر رو بغل کنم؟

کتاب اگه زنش بشم می تونم شمر رو بغل کنم؟ برابر با ۱۳ داستان کوتاه و معاصر و ایرانی است. عنوان برخی از این داستان‌ها عبارت است از «هفت خالِ خان‌باجی»، «انگار روی شیشه جات مونده باشه»، «می‌شه یه تخم کفتر بهم بدی؟!»، «تو به سطوه... من بیدستان» و «نارنج می‌خواستید آقا؟». گفته شده است که سبک داستان‌ها و نثر آن‌ها به‌نوعی بومی‌نگاری است و نگاه تازه و کنکاش درون شخصیت‌ها از ویژگی‌های این کتاب است. اغلب داستان‌های این کتاب در جشنواره‌های مختلف ادبی حائز رتبه و مقام شده‌اند.

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب اگه زنش بشم می تونم شمر رو بغل کنم؟ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب اگه زنش بشم می تونم شمر رو بغل کنم؟

«۱

سرش رو مثل گاو می‌نداخت پایین و می‌اومد توی باغ ما. گاوش دنبالش می‌اومد و برگ‌های تازه‌رس ِ مو رو انگار کاه و یونجه باشه، توی چال سفیدش گم می‌کرد و کف تحویل می‌داد. تا می‌رسیدی و هُش می‌گفتی، دستش رو می‌برد زیر کلاه نمدیش رو می‌خاروند که کلاهش مثل چال گاو، بالا و پایین می‌شد. بعد می‌گفت: «خر که نیس هُش می‌بندی!» می‌خندید و دستش رو می‌کرد توی توبره‌ش و چند تا دونه مویز بهت تعارف می‌کرد و تا برنمی‌داشتی، حرف نمی‌زد. برمی‌داشتی، می‌گفت: «اون بصیره!»

می‌پرسیدی: «کی؟» با دستش به ته باغ و وسط دیوار دویی که پارسال خراب شده بود و ساختمون خرابه حمام توی دلش معلوم می‌شد، اشاره می‌کرد.

معلوم نبود با این چشم‌هاش که مثل چال گاو سفید بود چطوری می‌دید که هر جای باغ که بود، درست اشاره می‌کرد به دیوار دویی سرِ آبراه. گفته بودم:

«همه‌مون رو سرِ کار گرفته، از اون روزی که همیشه حرفش رو می‌زنه، از همه ما بهتر می‌بینه و بهونه‌شه که گاو و خودش سرشون رو بندازن پایین و بیان تو باغ... گاوه دیگه، زبون نمی‌فهمه، تو صد بار بگو... اونم بگه: به اونی که اون بالا و سرِ آبراه نشسته قسَم که دستم به انگورای شما نمی‌خوره، تازه‌شم اگه بخوره هم... بازم حرفش توی کله‌م نمی‌ره. برمی‌گرده و دوباره اشاره می‌کنه که معلوم نیست به حمومه یا دیوار دویی سرِ آبراه...آخه بگو تو کوری مثلاً، گاوت چی که برگای تازه‌رس رو بهتر از چشای من می‌بینه... اون‌وقت می‌خواد برای باغ اَمن یجیب بخونه که بار بده! اگه به من بود که می‌رفتم چند نفر می‌آوردم، می‌نداختم توی تاکستون که همه این بی‌رگ و ریشه‌ها رو بزنن و جاش نهال نو از قزوین بار می‌زدم و می‌آوردم که چشای بعضیا دربیاد. لُغُزخونی هم حدی داره، مرتیکه گاو!»

۲

«می‌گه دختر بهت نمی‌ده، تو هی بگو بدوش!»

«گاو رو نمی‌خوام که تو هی می‌گی بدوش ندوش، تاکستون رو می‌خوام، نه... نمی‌ذاری که آدم حرفش رو بزنه.»

«مگه تاکستون ما چه‌شه؟»

«چه‌ش نیس، چالِ گاوه.»

«تو هم هی نامربوط می‌گی، پاشو برو اون خمره یاقوتی منو بیار.»

«چشات کاسه خون شده، بلایی سرِ خودت می‌آری، زبونم...»

«هر وقت مال تو رو خوردم برام لُغُز قی کن.»

«سلامتیت؟»

«به سلامتی.»

۳

کیسه قرمز رو که می‌کشه روی قلاچه انگور، دلم هُری می‌ریزه پای تاک. بوی انگور تازه راه می‌کشه توی دماغم. خوشم می‌شه. انگار یکی زیر پوستم لرز می‌کنه که مِی‌خوش می‌شم. خال بالای سُرخدان صورتش انگار آفت زده باشه، هی توی چشم‌هام درشت می‌شه. سیاه می‌شه. وقتش می‌شه که قلاچه ازش بچینم. باید از توی آب بپرم و تا صورتش رو برنگردونده، توی کیسه بکشمش که چشم زنبورها بهش نخوره. تا برم نرم بکنم، گو گله‌بان سر رسیده که می‌خنده و اشاره می‌کنه، می‌گه: «اون بصیره.» خُب تو که کوری، چشم‌های اون که از من بهتر برگ‌های تازه‌رس رو می‌بینه. با اون خط پشت کمرش.

معلوم نیست برای چی ردِ آبراه رو به تن حیوون سوزونده. کار کارِ خاتونه. با همان انگشتای قیطونی سفیدش که نخ قیطون رو دور قلاچه گره می‌زنه، لابد سیخ به کمر گاو کشیده که ردش نمی‌ره. حالا تو هی بگو.

۴

«تو این تاکستون یا جای منه یا تو؟»

«ما.»

«حرف مفت نزن، کدوم یکیمون؟»

«ما.»

«کارد رو گذاشتم بیخ گلوت، می‌خوام بدونم چی می‌گی؟»

«ما.»

«تو هم لابد می‌خوای بگی اون بصیره، ها؟ منو سر کار گذاشته یا تو رو؟»

«ما.»

۵

پاهام که به زمین می‌رسید، زیلنگ‌زیلنگ صدا می‌داد. مورمورم می‌شد، انگار صدای ساز عمو بود که یکبند زخم می‌زد. دست‌هام توی برگ‌های مو دنبال قلاچه‌های انگور می‌گشت. صدای شکستن توی زیلنگ‌زیلنگ پام اومد. سرم رو برگردوندم، عمو و پسرش خُمره‌ها رو خالی می‌کردن و خالیش رو پرت می‌کردن این طرف آب و تترق صداش توی گوشم می‌شکست. از اون فاصله چشماشون خیلی خوب پیدا بود! یاقوت سرخ توی کاسه‌شون ریخته بودن. آب‌خورده و تازه‌رس. لرزیدم. مو به تنم پیچید. یکی از برگ‌های مویی رو که تاب خورده بود دور انگشت انگشتریم باز کردم. خم شدم. انگورهای کاسه داشت می‌ریخت بیرون.

برگ رو پیچیدم دور پاهام. تو برعکس همیشه می‌گفتی: «اون می‌شنوه.»

برگشتم. دیدمت که داشتی پای دیوار دویی و سر آبراه به گاوت یونجه می‌دادی. می‌خندیدی، گفتم: «اون بصیره؟!» خندیدی و یونجه رو گذاشتی توی دهنت. از تو هم ترسیدم. پریدم توی آبراه.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۳۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۷۴ صفحه

حجم

۱۳۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۷۴ صفحه

قیمت:
۹,۰۰۰
۴,۵۰۰
۵۰%
تومان