کتاب در ستایش تاریکی
معرفی کتاب در ستایش تاریکی
کتاب در ستایش تاریکی نوشتهٔ خورخه لوییس بورخس و ترجمهٔ مانی صالحی علامه است. بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه این مجموعه داستان کوتاه، معاصر و آرژانتینی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب در ستایش تاریکی
کتاب در ستایش تاریکی برابر با یک مجموعه داستان کوتاه و معاصر و آرژانتینی و تخیلی است. عنوان برخی از این داستانها عبارت است از «گل سرخ پاراسِلْسوس»، «ببرهای کبود»، «ناخن های انگشتان پا»، «گفت وگویی میان آدم های مُرده» و «حافظهٔ شکسپیر».
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب در ستایش تاریکی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آرژانتین و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره خورخه لوییس بورخس
خورخه لوییس بورخس در سال ۱۸۹۹ به دنیا آمد و در ۱۹۸۶ میلادی درگذشت. او نویسنده، شاعر و ادیب معاصر آرژانتینی و از برجستهترین نویسندگان آمریکای لاتین است. او یکی از چهرههای اصلی ادبیات اسپانیایی و جهانی است. کتابهای مشهور او که در دههٔ ۱۹۴۰ میلادی منتشر شده، مجموعهای از داستانهای کوتاه است که با مضامین مشترک از جمله رؤیاها، هزارتوها، فلسفه، کتابخانهها، آیینهها و نویسندگان داستانی و اساطیر به هم پیوسته است. آثار بورخس به ادبیات فلسفی و ژانر فانتزی کمک کرده و از سوی برخی منتقدان بهعنوان آغاز جنبش رئالیستی جادویی در ادبیات آمریکای لاتین قرن بیستم شناخته شده است. اشعار اواخر عمر او با چهرههای فرهنگی همچون اسپینوزا، کامو و ویرجیل ارتباط برقرار میکند. شهرت او بیشتر بهخاطر نوشتن داستان کوتاه است. یکی از مشهورترین کتابهای او به نام «داستان» (۱۹۴۴) دربردارندهٔ گلچینی از داستانهای کوتاه بورخس بهانتخاب خودش است. خورخه لوییس بورخس حدود سه دهه نامزد همیشگی دریافت جایزهٔ نوبل بوده است. او از معدود نامداران جهان ادبیات است که بیش از هر سبک ادبی دیگر، بر نوشتن داستان کوتاه متمرکز ماند. از آثار او میتوان به «تاریخ جهانی بدنامی»، «مترجمان هزار و یک شب»، «بیوهٔ چینگ، دزد دریایی»، «رز زرد» و «گزارش برودی» اشاره کرد.
بخشی از کتاب در ستایش تاریکی
«"شیاد"
یک روز در ماه ژوئیهٔ ۱۹۵۲، سروکلهٔ مردی که جامهٔ سوگواری بر تن داشت در آن روستای کوچک در چاکوریور پیدا شد. مردی بود قدبلند، لاغر، با ترکیبی تقریباً سرخ پوستی و چهره ای بی حالت از بلاهت یا نقابی از بلاهت. مردم شهر با او تاحدی به احترام رفتار کردند. نه به خاطر این که کی بود، بلکه به خاطر شخصیتی که از خودش نمایش می داد یا اکنون شده بود. خانه ای نزدیک رودخانه انتخاب کرد. با کمک چندتا از زن های همسایه تخته ای را روی دو خرک گذاشت و روی آن یک تابوت مقوایی قرار داد که آدمک موبوری تویش خوابیده بود. علاوه بر آن، چهار شمع در شمعدان هایی بلند روشن کردند و دورتادور تابوت گل چیدند. مردم شهر به زودی در آن جا جمع شدند. بانوان پیرِ محروم از امید؛ پسران بهت زده با چشم های گشادشده؛ کارگرانی که با احترام کلاه شان را برداشته بودند ـــــ آن ها پشت سرهم از کنار تابوت می گذشتند و می گفتند: «تسلیت عرض می کنم ژنرال.» آن مرد عزادار، اندوهگین بالای سر تابوت نشسته بود. دست هایش را همچون زنی حامله روی شکمش گذاشته بود. او دست راستش را دراز می کرد تا دستی را که به سویش دراز شده بود بفشارد، و با جرئت و تسلیم و رضا جواب می داد: «تقدیر چنین بود. همهٔ امکانات بشری به کار گرفته شد.» یک قلک کوچک بود که مبلغ دو پزوی ورودیه را توی آن می انداختند و خیلی ها نمی توانستند با یک بار تماشاکردن، خودشان را راضی کنند.
از خودم می پرسم چه جور آدمی نقشهٔ آن نمایش مضحک عزاداری را کشید و اجرایش کرد؛ یک آدم کهنه پرست؟ یک عزادار ماتم زده؟ یک دیوانه؟ یک شیاد خودخواه و سودجو؟ آیا او در اجرای نقش سوگوارانه اش به عنوان مرد زن مُردهٔ شوم، خودش را پرون می پنداشت؟ این داستان خارق العاده ای است، ولی واقعاً اتفاق افتاده ــ و شاید نه یک بار، بلکه چندین و چندبار با بازیگران متفاوت و تغییرات محلی. در آن می توان نماد کامل زمانی غیرواقعی را دید، و مثل انعکاس یک رؤیاست یا مثل آن نمایش در نمایش هملت است. مرد عزادار، پرون نبود، و آدمک موبور، خانم اوا دوارته نبود. اما آن موقع، دیگر نه پرون، پرون بود و نه اوا، اوا ـــــ آن ها آدم هایی ناشناس یا مجهول الهویه بودند (که نام اصلی و چهرهٔ واقعی شان را هرگز نخواهیم شناخت) که به خاطر عشق ساده لوحانهٔ طبقهٔ کارگر، اسطوره ای زمخت و فرومایه را به نمایش درآوردند.»
حجم
۱۱۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۱۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه