
کتاب خانه اوهام
معرفی کتاب خانه اوهام
کتاب خانه اوهام با عنوان اصلی فرانسوی La Vengeance du Scorpion نوشتهٔ پولین گج و ترجمهٔ بهاره ح. جواهری توسط گروه انتشاراتی ققنوس منشر شده است. چاپ اول این ترجمهٔ این رمان آمریکایی در سال ۱۳۸۴ شمسی در ۲۰۰۰ نسخه عرضه شده و اصل کتاب به زبان فرانسوی در سال ۱۹۹۶ توسط «Édition Stock» منتشر شده است. نسخهٔ الکترونیکی این کتاب را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب خانه اوهام
کتاب خانهٔ اوهام» رمانی آمریکایی و شامل سه بخش اصلی است؛ بخش اول: کامن، بخش دوم: کاها و بخش سوم: طو. داستان این کتاب در روستای آسوات در مصر باستان آغاز میشود، جایی که راوی (یک سرباز ۱۶ساله به نام «رامسس») به همراه فرماندهاش، «ژنرال پاییس»، یک پیک سلطنتی را اسکورت میکنند و به دلیل پاره شدن طناب کشتی مجبور به توقف میشوند. راوی که در محافظان شخصی ژنرال خدمت میکند، آرزو دارد به مرزهای شرقی فرعون فرستاده شود تا تجربهی نبرد کسب کند. نویسنده در این بخش به معرفی شخصیت اصلی و فضای اولیهٔ داستان در کنار رود نیل میپردازد.
چرا باید کتاب خانه اوهام را بخوانیم؟
بر اساس آنچه از مقدمهی کتاب و فضای آن برداشت میشود، «خانهی اوهام» با ارائهی داستانی در بستر تاریخی مصر باستان و تمرکز بر زندگی یک سرباز جوان، میتواند برای علاقهمندان به رمانهای تاریخی جذاب باشد. توصیف فضای مصر، رود نیل و شخصیتپردازی اولیه نویدبخش روایتی گیرا است که خواننده را به دنیای پر رمز و راز مصر باستان میبرد.
خواندن کتاب خانه اوهام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
بخشی از کتاب خانه اوهام
«پاپیروس را در صندوقم، زیر لباسهایم، پنهان کردم و جواهراتم را از نظر گذراندم تا هدیه شایستهای برای غیبگو بیابم. او از شاهزادهها و نجیبزادههایی که آینده را برایشان میخواند، چه چیزی دریافت میکرد؟ صندوقهایش باید آکنده از اشیای گرانقیمت باشند. میخواستم چیز متفاوتی به این مرد که هیچکس، به استثنای خدمتکارهایش، فرعون و کاهنهای بزرگ، هرگز او را ندیده بود، تقدیم کنم. دستم با جعبهای آبنوس تماس پیدا کرد، با احترام بسیار آن را برداشتم. حاوی خنجری بود که پدرم هنگام ورودم به مدرسه نظام تقدیمم کرده بود ــ گواه عشقی که با وجود مخالفتش با انتخاب من، تأثرانگیزتر مینمود ــ با گلویی بغضآلود از شدت هیجان سلاح را بیرون آوردم: یک خنجر تشریفاتی بدون کارآیی واقعی، شیء زیبایی که از لیبوها خریده بود. تیغه ارهایاش به شکل عجیب و غریبی خم داشت و دسته نقرهای و خاتمکاری شدهاش با سنگهای سبز روشن آراسته بود. هدیهای بود که بیش از تمام هدایای دیگر برایش ارزش قائل بودم، اما در اعماق قلبم میدانستم که مرد مرموزی که ریشه و تبارم را بر من آشکار میکرد، به چیزی کمتر از آن اکتفا نخواهد کرد. آن را مقابل اوپوآت نهادم و جواهراتم را جمعآوری کردم.
آن شب، خوابی ندیدم و بیصبر و ناشکیبا از خواب بیدار شدم. هنگام رفتن به خانه ژنرال، در هشتیای که هنوز غرق در تاریکی بود، با مراقب کاروانهای پدرم برخورد کردم. با چهرهای سوخته و بدنی که با کتان تیره رنگ زمختی پوشیده شده بود، مقابل دفتر کار کارفرمایش زانو زده و پشت سرش، روی کاشیها، رشته نازکی از خاک برجای گذاشته بود. سلامش را پاسخ دادم و زمزمهای از پشت دیوار به گوشم رسید؛ صدای پدرم با مردی دیگر. بدون شک کاروانی از راه رسیده یا به زودی عازم سفر میشد. در اینصورت، شاید پدرم میخواست که از نبودن بقیه اعضای خانواده استفاده کرده و همراه آنها برود. این چشمانداز، احساس آرامش عمیقی در دلم برانگیخت. معماهای زندگیام به قدری فکرم را مشغول کرده بود که تمام چیزهایی که به گونهای حواسم را پرت میکرد، و به خصوص روابطم با سایر اعضای خانه، در نظرم سنگین جلوه میکرد.»
حجم
۴۳۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۴۷۱ صفحه
حجم
۴۳۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۴۷۱ صفحه