دانلود و خرید کتاب خاطرات خانه مردگان فئودور داستایفسکی ترجمه محمدجعفر محجوب
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب خاطرات خانه مردگان

کتاب خاطرات خانه مردگان

معرفی کتاب خاطرات خانه مردگان

کتاب خاطرات خانه مردگان نوشتهٔ فیودور داستایفسکی و ترجمهٔ محمدجعفر محجوب است. انتشارات علمی و فرهنگی این رمان کلاسیک از ادبیات روسیه را منتشر کرده است.

درباره کتاب خاطرات خانه مردگان

فیودور داستایفسکی در سال ۱۸۴۹ به زندان افتاد و محاکمه شد. ابتدا به اعدام محکوم شد، ولی بعد تزار او را بخشید و در عوض او را به زندان سیبری فرستاد؛ زندانی که در کنار سختی‌های خودش چیزهای دیگری هم داشت. سرما، گرسنگی، بیماری و سفرهٔ رنگینی از آدم‌های مختلف که امکان شناخت افراد را برای او فراهم می‌کرد. داستایفسکی هم از این فرصت استفاده کرد و با بهره گرفتن از تجربیات تلخی که در این دوران به دست آورد، رمان خاطرات خانه مردگان را نوشت. راوی این رمان مردی است که به خاطر قتل همسرش به ده سال زندان محکوم شده است. داستایفسکی در این کتاب شرایط بد زندان را به تصویر کشیده است. او در ایم رمان از بی‌رحمی نگهبانانی که از اذیت و آزار زندانیان لذت می‌برند، شرارت زندانیانی که از کشتن کودکان لذت می برند و رنج کشیدن انسان‌های نجیب سخن گفته است.

خواندن کتاب خاطرات خانه مردگان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی روسیه و علاقه‌مندان به رمان‌های کلاسیک پیشنهاد می‌کنیم.

درباره فئودور داستایفسکی

فیودور میخایلوویچ داستایوسکی در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. او نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصربه‌فرد آثار او، روان‌کاوی و بررسی زوایای روانی شخصیت‌های داستان است. بسیاری او را بزرگ‌ترین نویسندۀ روان‌شناختی جهان به شمار می‌آورند. داستایوفسکی ابتدا برای امرار معاش به ترجمه پرداخت و آثاری چون «اوژنی گرانده» اثر بالزاک و «دون کارلوس» اثر فریدریش شیلر را ترجمه کرد؛ سپس به نگارش داستان و رمان پرداخت. بیشتر داستان‌های داستایفسکی، سرگذشت مردمی عصیان‌زده و بیمار و روان‌پریش است. در بیشترِ داستان‌های او، مثلث عشقی دیده می‌شود؛ به این معنی که زنی در میان عشق دو مرد یا مردی در میان عشق دو زن قرار می‌گیرد. در این گره‌افکنی‌ها است که بسیاری از مسائل روان‌شناسانه (که امروز تحت‌عنوان روانکاوی معرفی می‌شود) بیان شده است. منتقدان، این شخصیت‌های زنده و طبیعی و برخوردهای کاملاً انسانی آن‌ها را ستایش کرده‌اند.

رمان‌ها و رمان‌های کوتاه این نویسنده عبارتند از: (۱۸۴۶) بیچارگان (یا «مردمان فرودست»)، (۱۸۴۶) همزاد، (۱۸۴۷) خانم صاحبخانه/ بانوی میزبان، (۱۸۴۹) نیه توچکا (ناتمام)، (۱۸۵۹) رؤیای عمو، (۱۸۵۹) روستای استپان چیکو، (۱۸۶۱) آزردگان/ تحقیر/ توهین‌شدگان، (۱۸۶۲) خاطرات خانهٔ اموات، (۱۸۶۴) یادداشت‌های زیرزمینی، (۱۸۶۶) جنایت و مکافات، (۱۸۶۷) قمارباز، (۱۸۶۹) ابله، (۱۸۷۰) همیشه شوهر، (۱۸۷۲) جن‌زدگان، (۱۸۷۵) جوان خام، (۱۸۸۰) برادران کارامازوف.

داستان‌های کوتاه و بلند او نیز عبارتند از: در پانسیون اعیان، (۱۸۴۶) آقای پروخارچین، (۱۸۴۷) رمان در نُه نامه، (۱۸۴۸) شوهر حسود، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر و شوهر زیر تخت (تلفیقی از ۲ داستان قبلی)، (۱۸۴۸) پولزونکوف، (۱۸۴۸) دزد شرافتمند، (۱۸۴۸) درخت کریسمس و ازدواج، (۱۸۴۸) شب‌های روشن، (۱۸۴۹) قهرمان کوچولو، (۱۸۶۲) یک داستان کثیف/ یک اتفاق مسخره، (۱۸۶۵) کروکدیل، (۱۸۷۳) بوبوک، (۱۸۷۶) درخت کریسمس بچه‌های فقیر، (۱۸۷۶) نازنین، (۱۸۷۶) ماریِ دهقان، (۱۸۷۷) رؤیای آدم مضحک، دلاور خردسال، قلب ضعیف (۱۸۴۸)، بوبوک (۱۸۷۳).

مقاله‌های او عبارت‌اند از: Winter Notes on Summer Impressions (۱۸۶۳) و یادداشت‌های روزانهٔ یک نویسنده (۱۸۷۳–۱۸۸۱)،

ترجمه‌های او عبارت‌اند از: (۱۸۴۳) اوژنی گرانده (انوره دو بالزاک)، (۱۸۴۳) La dernière Aldini (ژرژ ساند)، (۱۸۴۳) Mary Stuart (فریدریش شیلر) و (۱۸۴۳) Boris Godunov (الکساندر پوشکین)،

فئودور داستایفسکی نامه‌های شخصی و نوشته‌هایی را که پس از مرگش منتشر شده، در کارنامۀ نوشتاری خویش دارد. او در ۹ فوریهٔ ۱۸۸۱ درگذشت.

بخشی از کتاب خاطرات خانه مردگان

«با این احوال، روزها سپری می‌شد و من رفته‌رفته به این زندگی که صحنه‌های آن این‌قدر مرا رنجانیده بود خو می‌گرفتم. حوادث، محیط، و افرادِ دیگر به من بی‌اعتنا شده بودند. اگرچه به نظر من غیرممکن می‌آمد که بتوانم این‌گونه زندگی کنم، چیزی نگذشت که آن را قبول کردم؛ زیرا خود را در برابر امری اجتناب‌ناپذیر می‌دیدم. نگرانی‌های خود را در اعماق وجودم نهفتم. دیگر مانند آدم‌های گمشده گیج‌گیجی نمی‌خوردم و نمی‌گذاشتم غم و اندوه مرا متوجه شوند. نگاه‌های زندانیان، که به وضعی سبعانه کنجکاو بود، دیگر روی من متوقف نمی‌ماند و توجه آنان نسبت به آزار و گستاخی کردن به من کمتر شده بود. من نیز به آنان بی‌اعتنا شده بودم و این امر بسیار باعث خوشحالی‌ام بود. من در زندان چنان رفت‌وآمد می‌کردم که گویی در خانهٔ خود هستم. جای خود را در آسایشگاه می‌شناختم و کارهایی می‌کردم که هرگز تصور نمی‌کردم بتوانم آن را بپذیرم. هر هشت روز یک بار می‌رفتم تا نیمی از سرم را بتراشند. روزهای شنبه، در ساعت استراحت، طبق نوبت، ما را به پاسگاه می‌بردند (خودداری از رفتن بدان‌جا تنبیه داشت) و آن‌جا سلمانی‌های هنگ، سر ما را با آب سرد صابون می‌زدند و بی‌رحمانه با تیغ‌های کند می‌تراشیدند. اکنون خاطرهٔ این شکنجه موی را بر تنم راست می‌کند. اما زود برای این کار نیز دوایی یافتم: آکیم آکیمیچ یکی از زندانیان بخش نظامی را به من نشان داد که با دریافت یک کوپک، سر انسان را با تیغی که در اختیار داشت و وسیلهٔ کسب وی به شمار می‌رفت می‌تراشید. وی میان زندانیان مشتری بسیار داشت. حتی اشخاصی نیز که کمتر نازک‌نارنجی بودند، اما می‌خواستند از سلمانی‌های هنگ بگریزند. بدو مراجعه می‌کردند. این سلمانی ما را «سرگرد» می‌نامیدند؛ اما نمی‌دانم چرا این نام را بدو داده بودند و علت واقعی آن چیست. اکنون که این سطور را می‌نویسم، این «سرگرد» را به خاطر می‌آورم. پسری بلند و لاغر و خاموش و شاید هم گیج و ابله بود. همواره در اشتغالات و گرفتاری‌های خود غرق بود. یک تسمه در دست داشت و شب و روز آن تیغ را که بسیار تیز بود می‌کشید و تیزتر می‌کرد. بدون تردید وی هدف نهایی وجود خویش را در این پیشه یافته بود. وقتی یک نفر برای تراشیدن سر بدو مراجعه می‌کرد، به وضعی محسوس خشنود می‌شد. تیغش همیشه تیز، آب‌صابونش همیشه گرم، و دستش مانند مخمل نرم بود. وی از مهارت خویش خود را سربلند و مفتخر احساس می‌کرد. یک کوپکی را که کاسبی کرده بود با حالتی گیج و بی‌اعتنا می‌گرفت و به نظر می‌رسید که بیشتر برای هنر کار می‌کند، نه برای پول. یک روز، وقتی که آ... گزارش‌های خود را به کسی که به گردنش حق داشت می‌داد، این سلمانی ما را، با کمال بی‌احتیاطی، سرگرد نامید و به‌سختی گرفتار شد. سرگرد واقعی به‌کلی اختیار خود را از دست داد و با دهانی کف‌آلود فریاد کشید: «مرتیکهٔ هرزه، تو خوب می‌دونی که یک نفر سرگرد کیست؟ می‌فهمی که یک نفر سرگرد کیست؟ چنین فکر و شعوری داری؟ اسم یه محکوم به اعمال شاقهٔ پست را بگذارند سرگرد! آن‌هم در حضور من!». و به همان ترتیبی که مرسومش بود، آ... را مجازات کرد.»

معرفی نویسنده
عکس فئودور داستایفسکی
فئودور داستایفسکی
روس | تولد ۱۸۲۱ - درگذشت ۱۸۸۱

داستایفسکی، نویسنده‌ی رمان‌های مشهوری مانند قمارباز و برادران کارامازوف، در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ در شهر مسکو و در خانواده‌ای بسیار مذهبی چشم به جهان گشود. این موضوع باعث شد خود او نیز در طی حیات خود انسانی مذهبی باقی بماند. او در مدرسه آموزش‌های نظامی می‌دید، اما خودش به ادبیات علاقه‌ی بسیاری داشت؛ بنابراین پس از اتمام مدرسه خود را وقف نوشتن کرد. نوشته‌های اولیه‌ی داستایوفسکی از او مردی جوان و بسیار پانرژی و در عین حال با روانی بی‌ثبات ترسیم می‌کنند.

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۲۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۴۱۸ صفحه

حجم

۴۲۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۴۱۸ صفحه

قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
۳۶,۰۰۰
۷۰%
تومان