کتاب غریبه عجیب
معرفی کتاب غریبه عجیب
کتاب غریبه عجیب نوشتهٔ مارک تواین و ترجمهٔ نجف دریابندری است. انتشارات علمی و فرهنگی این رمان آمریکایی را منتشر کرده است.
درباره کتاب غریبه عجیب
کتاب غریبه عجیب یا «بيگانهاى در دهكده» داستانى متفاوت از مارک تواين است. رمان «غريبهٔ عجيب» گرچه راوى ماجراهاى كودكان يک روستاست، اما کتابی برای بزرگسالان است. اين كتاب اولين بار در سال ۱۹۱۶ منتشر شد و بهعنوان یکی از مهمترين آثار نويسنده شناخته میشود. در اين كتاب گونهٔ انسان از نگاه شيطان نقد شده است. شیطان كه سرشتى موذى و بىرحم دارد از حماقت و حقارت روح انسان گله مىكند و در قالب گفتوگوهای خود با سه پسربچه افكار اخلاقى - فلسفى خود دربارهٔ عملكرد انسان در حيات روزانهاش را بیان مىكند. داستان این رمان از دهكدهاى دورافتاده در اتريش آغاز مىشود؛ جايى كه مردمش بىخبر از جهان و ماجراهايش در تعصب و بىخردى زندگى مىكنند، اما داستان فراتر از مرزهاى جغرافيايى مىرود و گونهٔ انسان را در سراسر دنيا مورد پرسش و نقد قرار مىدهد.
خواندن کتاب غریبه عجیب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره مارک تواین
«سمیوئل لنگهورن کلمنز» متخلص به مارک تواین در ۳۰ نوامبر ۱۸۳۵ در مرز ایالت میزوری در آمریکا در روستای فلوریدا به دنیا آمد و در ۲۱ آوریل ۱۹۱۰ درگذشت. او نویسنده و طنزپردازی آمریکایی بود. شهرت خود را مدیون رمانهای «ماجراهای هاکلبری فین»، «شاهزاده و گدا» و «ماجراهای تام سایر» است. او با فکاهیهای خود، فرهنگ در حال مدرنشدنِ آمریکای قرن نوزدهم میلادی را نقد کرده است. آثار مارک تواین دو دستهٔ رمان و داستان کوتاه را تشکیل داده است. رمانهای او عبارتند از «ماجراهای تام سایر»، «شاهزاده و گدا»، «ماجراهای هاکلبری فین»، «زندگی بر روی میسیسیپی»، «یک یانکی اهل کنتیکت در دربار شاه آرتور»، «سالهای طلایی: داستانی از زندگی در قرن معاصر»، «تراژدی ویلسون کلهپوک»، «تام سایر در خارج»، «خاطرات شخصی ژاندارک»، «داستان یک اسب»، «بیگانهای در دهکده» و «دوقلوهای عجیب». داستانهای کوتاه او عبارتند از «جستوخیز قورباغهٔ ولایت کالاوراس»، «یک قتل، یک راز، یک ازدواج»، «بهدنبال خط استوا»، «مردی که هایدلبرگ را تباه کرد»، «بشر چیست؟»، «بریدههایی از دفترچهٔ خاطرات آدم»، «خاطرات حوا»، «داستان یک سگ» و «فیل سفید گمشده».
درباره نجف دریابندری
نجف دریابندری مترجم و نویسندهٔ معاصر ایرانی است. نجف دریابندری در ۱ شهریور ۱۳۰۸ در آبادان متولد شد. او دورهٔ ابتدایی را در مدرسهٔ «۱۷ دی» گذراند و وارد دبیرستان «رازی» شد. او حدود سال سوم دبیرستان تحصیل را رها کرد و بهدنبال کار رفت. حضور انگلیسیها در تأسیسات نفتی شهر آبادان و تردد آنها در سطح شهر او را به یادگیری زبان انگلیسی علاقهمند س کرد و او بهطور خودآموز به فراگیری این زبان پرداخت. در سال۱۳۳۲ اولین اثر خود را که ترجمهٔ کتاب معروف «وداع با اسلحه»، نوشتهٔ «ارنست همینگوی» بود، برای چاپ به تهران فرستاد. همزمان با چاپ این کتاب، بهدلیل فعالیتهای سیاسی در آبادان به زندان افتاد و بعداز یک سال به زندان تهران منتقل شد. در زندان به فلسفه علاقهمند شد و در مدت حبس، کتاب «تاریخ فلسفهٔ غرب» اثر «برتراند راسل» را ترجمه کرد. او بعداز تحمل چهار سال حبس، در سال ۱۳۳۷ از زندان آزاد شد و به کارهای مختلفی روی آورد و درنهایت به عنوان سردبیر در انتشارات «فرانکلین» مشغول به کار شد. در آنجا به ترجمهٔ آثار ادبی رماننویسان و نمایشنامهنویسان معروف آمریکایی پرداخت و کتاب هایی همچون «پیرمرد و دریا» اثر «ارنست همینگوی» و «هاکلبری فین» اثر «مارک توین» را ترجمه کرد. دریابندری مدت ۱۷ سال با مؤسسه فرانکلین همکاری کرد و در حدود سال ۱۳۵۴ همکاری خود را با این مؤسسه قطع کرد. پساز آن برای ترجمهٔ متون فیلمهای خارجی با سازمان رادیو - تلویزیون ملی قرارداد بست. پساز انقلاب از این کار کناره گرفت و بهطور جدی به ترجمه و تألیف پرداخت. از جمله آثار او میتوان به ترجمه کتابهای «یک گل سرخ برای امیلی» و «گور به گور» نوشتهٔ «ویلیام فاکنر»، «رگتایم و بیلی باتگیت» اثر «دکتروف»، «معنی هنر» از «هربرت ادوارد رید» و «پیامبر و دیوانه» نوشتهٔ «جبران خلیل جبران» اشاره کرد. او کتاب «مستطاب آشپزی» را نیز به رشتهٔ تحریر درآورده است. نجف دریابندری در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹ در تهران چشم از جهان فرو بست.
بخشی از کتاب غریبه عجیب
«خواب به چشمم نمیآمد. نه به این علت که به سفرهای خود میبالیدم و از اینکه این دنیای درندشت را دور زده به چین رفته بودم و بارتل اشپرلینگ (که به قول خودش «جهانگرد» بود و به وین رفته بود و از میان بچههای ازلدورف تنها کسی بود که سفر کرده و عجایب جهان را به چشم دیده بود) دیگر در نظرم قدر و قیمتی نداشت. اگر وقت دیگری بود، این موضوع مرا بیدار نگه میداشت، اما اکنون در من بیاثر بود. نخیر، فکر و خیال من مشغول نیکلاوس بود و افکارم فقط به گرد او و ایام خوشی دور میزد که با تفریح و بازی در جنگلها گذرانده بودیم و روزهای دراز تابستان که در کشتزارها و رودخانه بازی کرده بودیم و زمستان که، هنگامی که پدر و مادرانمان گمان میکردند به مدرسه رفتهایم، روی یخها سرسرک بازی میکردیم. اکنون نیکلاوس این زندگی را در جوانی ترک میگفت. تابستانها و زمستانها میآمدند و میرفتند و ما بچهها مثل سابق بازی میکردیم و ول میگشتیم، ولی جای نیکلاوس خالی میماند. دیگر او را نمیدیدم. فردا او گمانی نخواهد برد، بلکه مانند همیشه خواهد بود و شنیدن صدای خندهٔ او و دیدن حرکات سبک و بچگانهٔ او مرا تکان خواهد داد. چون در نظر من او جسد بیجانی با دستهای زرد و چشمهای تیره بیش نخواهد بود و من کفن را به دور صورت او خواهم دید، و روز بعد نیز باز نیکلاوس گمانی نخواهد برد و همچنین روز بعد و در همهٔ این مدت چند روز زندگیاش مثل باد خواهد گذشت. آن چیز وحشتناک مداوم به او نزدیکتر خواهد شد و سرنوشتش با قدمهای استوار بهسوی او خواهد آمد و جز من و زپی هیچ کس از آن خبر نخواهد داشت. دوازده روز، فقط دوازده روز. فکرش هم وحشتناک بود. در این موقع متوجه شدم که در افکار خودم او را به اسم خودمانی «نیک» و «نیکی» نمیخوانم، بلکه اسم کامل او را میبرم، و آن هم با احترام، مثل وقتی که انسان از مردهای نام میبرد. همچنین ضمن به یاد آوردن وقایع دوران رفاقتمان، یکی پس از دیگری، متوجه شدم که این وقایع بیشتر مواردی است که من با او بدرفتاری کرده یا به او آسیب رساندهام. این خاطرهها مرا سرزنش میداد و قلبم از پشیمانی فشرده میشد، عیناً مانند هنگامیکه نامهربانیهایمان را نسبت به دوستان رودرنقابخاککشیده به یاد میآوریم و آرزو میکنیم که ایکاش برای یک لحظه هم شده باز میگشتند که ما بتوانیم جلوی پایشان به خاک بیفتیم و بگوییم: «رحم کن و مرا ببخش».»
حجم
۱۲۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۰۳ صفحه
حجم
۱۲۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۰۳ صفحه