کتاب ایلیاد
معرفی کتاب ایلیاد
کتاب ایلیاد نوشتهٔ هومر و ترجمهٔ سعید نفیسی است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را منتشر کرده است. این اثر از سرودههای مشهور یونان قدیم به حساب میآید.
درباره کتاب ایلیاد
در سههزار سال پیش دو منظومه به زبان یونانی قدیم سروده شده که شاید بیش از هر اثر ادبی دیگر در سراسر جهان شهرت و اعتبار داشته باشد. منظومهٔ اول را که باید «حماسهٔ یونانیان قدیم» دانست به زبان یونانی «ایلیاس» یا «ایلیادوس» مینامند و وجه تسمیهٔ آن از کلمهٔ «ایلیون» یکی از نامهای شهر «تروا» در آسیای صغیر است که «پرگام» نیز به آن میگفتهاند و یونانیان قدیم ده سال آن را شهربند کردند و سرانجام گشادند. آثار این شهر را اروپاییان در جایگاهی که اکنون به نام «حصارلیغ» دهکدهای است در ترکیهٔ امروز یافتهاند. این حماسهٔ منظوم بزرگ شامل ۲۴ سرود است که هر یک از آنها ایلیادوس نام دارد و به همین جهت همهٔ کتاب را نیز به همین نام خواندهاند. در برخی از زبانهای اروپایی این کلمه را ایلیاد تلفظ میکنند و در عرف زبان فارسی نیز به همین نام معروف شده است.
منظومهٔ دوم را به یونانی «ادوسئوس» مینامند و این کلمه در برخی زبانهای اروپایی «اودیسه» خوانده میشود و در فارسی نیز بیشتر به این نام شهرت دارد. دربارهٔ اینکه گویندهٔ این سخنان کیست و در چه زمانی میزیسته و آیا هردو کتاب از یک سراینده است و یا از دو گویندهٔ مختلف بسیار سخن رفته است و شمهای از آن سخنان درین دیباچه و یا ضمایم کتاب خواهد آمد. از دیرباز سرایندهٔ هر دو منظومه را یک تن دانسته و او را به زبان یونانی «اومیروس» و به زبان لاتین «هومروس» نامیدهاند. در کتابهای قدیمِ ما به رعایت اصل یونانی نام وی را «اومیروس» نوشتهاند و در زبانهای اروپایی به پیروی از زبان لاتین Homer و Homère ضبط کردهاند، به همین جهت در ایران امروز بیشتر به نام «همر» یا هومر معروف شده است. برخی احتمال دادهاند که وی در قرن دهم پیش از میلاد زیسته باشد و هفت شهر مختلف یونان را زادگاه او دانستهاند.
خواندن کتاب ایلیاد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات کلاسیک یونان پیشنهاد میکنیم.
درباره هومر
هومِر که در زبان یونانی «همرس» یا «هُمِر» خوانده میشود، شاعر و داستانسرایی از اهالی ناحیهٔ اسمیرنا در یونان است. دربارهٔ سال زندگی او دو روایت وجود دارد. برخی سال زندگی او را در حدود ۸۰۰ سال و بعضی این تاریخ را ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد میدانند. در پایان زندگی، نابینا شده بود و از شهری به شهر دیگر میرفت و اشعار رزمی سرودهٔ خود را با نوای چنگ میخواند. از او دو منظومه به نامهای «اُدیسه» و «ایلیاد» بر جای مانده است. بسیاری از اطلاعاتی که دربارهٔ یونان باستان میدانیم برگرفته از همین آثار است. هومر وقایع مربوط به جنگ تروا را جمعآوری کرده و با رنگی از افسانه و جنبههای فوقبشری و اسطورهای و حماسی آمیخته است. «هرودوت» که یکی از مهمترین مورخان دوران باستان است، وجود هومر را با قاطعیت باور دارد.
بخشی از کتاب ایلیاد
«پاتروکل آهی بلند کشید و به این سخنان مهربان وی چنین پاسخ داد: «ای آخیلوس، ای پسر پله، ای دلاورترین مردم آخایی، درین تیرهبختی زشت که بر ما چیره شده است، از گریههای من دگرگون مشو. سرشناسترین سالاران ما در سراپردههای خود خفتهاند، زخم تیر و زوبین برداشتهاند: دیومد که چنان هراسانگیز بود، اولیس بیباک و آگاممنون زخمی شدهاند. پهلوی اوریپیل را تیری شکافته است. یاری هنرمندان در درمان کردن ایشان به جایی نرسیده است: اما تو، هیچ چیز نمیتواند دلت را به درد آورد. ای شاهی که تنها برای نابود کردن ما ارجمندی، امید است خدایان از خشمی مانند آنکه تو در دل خود داری مرا نگاه دارند! اگر تو امروز مردم آخایی را از سرنوشت زشتی که دستخوش آن خواهند شد نرهانی، که میتواند ازین پس به خود بنازد که تو را به یاوری وادارد؟ آی سنگدل! نه، تو زادهٔ پله نیستی، تتیس هم مادرت نبود: زیرا که دل تو نرم نمیشود، اوقیانوس تیرهگون و سختترین تختهسنگها تو را زادهاند! اگر از پیشگوییای باک داری که مادر بزرگزاد تو به فرمان زئوس به تو یاد داده است، دستکم بر سر آن باش که به همراهی مردم فتی من به جنگ پرواز کنم و اگر بتوانم مردم آخایی را برهانم. دستوری ده که سلاحهای تو را برگیرم: شاید مردم تروا چنین پندارند که تو را میبینند و در تاختوتاز درنگ کنند؛ و جنگجویان دلیر ما چون نزدیک به آن رسند که از افگندگی از پا درآیند، یارای دم برکشیدن داشته باشند؛ تنها یک دم آسایش ایشان را درخور است. ما که تازهنفسیم، تنها فریادهای ما لشکریانی را که پس از کارزاری دراز از پا درآمدهاند، دور از سراپردههای ما تا پای دیوارشان خواهد راند.» درخواست وی چنین بود. کورکورانه در آرزوی مرگ خویشتن بود.
آخیلوس دگرگون شد، پاسخ داد: «ای پاتروکل پاکزاد، چسان دلت میآید چنین بگویی؟ من از هیچ پیشگویی باک ندارم؛ مادرم هیچ فرمانی از سوی زئوس به من نداده است: من تنها در پی همان خشمی آشکار رفتهام که چون مردی که توانایی بسیار دارد همپایهای او را تهیدست کرده و پاداشی را که به او داده بودند از او گرفته باشد جانش را فرا میگیرد. انگیزهٔ خشم من و درد دراز من همین است. زنی گرفتار را که مردم آخایی به پاداش من برگزیده بودند، و من با ارزندگی خویش در ویران کردن شهری استوار و پر از جنگجوی، به دست آورده بودم، آگاممنون از دست من به در آورده و گویی از دست غلامی زبون ربوده است. اما گذشته را از یاد ببریم؛ شرم دارم خشمی جاودانی در دل خود نگاه دارم. من به گردن گرفته بودم آن خشم را از میان نبرم مگر آنکه هیاهو و جنگ به کشتیهای من نزدیک شود. با این همه، تو سلاحهای باشکوه مرا پوشیدهای و جنگاوران من از مردم تسالی را به کارزار بردهای. ابری تیرهگون از مردم تروا گرد کشتیها را فرا گرفته است؛ و برای مردم آخایی که ایشان را تا کرانهٔ دریا راندهاند جز جایگاه تنگی نمانده است. همهٔ شهر تروا که به خویشتن مینازند بر سر ایشان ریختهاند. دشمنان ما پیشانی مرا که خود بر آن بسته شده باشد دیگر نمیبینند که پرتوی از آن بتابد: اگر آگاممنون آنچنان که میبایست مرا بزرگ میداشت، ایشان هنگام گریز گودال را از کشته پر کرده بودند؛ اینک گرد لشکر ما را گرفتهاند. زوبین دیومد دیگر در دست او خشم وی را برنمیانگیزد تا آنکه مردم آخایی را از مرگ پناه دهد: دیگر بانگ دلآزار پسر آتره را نمیشنوم: تنها بانگ هکتور مردمکش که سپاهیان خود را دل میدهد در گوش من طنین میافگند؛ مردم تروا که بر همهٔ لشکرگاه دست یافتهاند، و سرفرازند که آن را گشادهاند، دیوانهوار فریادهای پیروزمندی میکشند.»
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۱۹ صفحه
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۱۹ صفحه