کتاب اینجا همه دروغگو هستند
معرفی کتاب اینجا همه دروغگو هستند
کتاب اینجا همه دروغگو هستند نوشتهٔ شاری لاپنا و ترجمهٔ فرانک سالاری است. انتشارات شبنا این رمان معاصر، کانادایی و جنایی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب اینجا همه دروغگو هستند
کتاب اینجا همه دروغگو هستند حاوی یک رمان معاصر و کانادایی و جنایی است که ۵۶ فصل دارد. این رمان دربارهٔ مسائل عمیقی مانند دروغگویی، خیانت، خشونت علیه کودکان و روابط انسانی سخت گفته است. داستان در ظاهر ماجرای گمشدن دختربچهای نهساله به نام «ایوری» و تلاشهای پلیس و خانوادهاش برای پیداکردن او است، اما با گذشت داستان متوجه میشوید که در واقع در حال مطالعهٔ داستان یک محله هستید؛ محلهٔ «استنهوپ» که یکی از محلههای کوچک و خلوت اطراف نیویورک است. در ظاهر هیچ مشکل و رازی وجود ندارد؛ همه با هم رابطهای صمیمی و دوستانه دارند و خانوادهها از زندگی خانوادگی آرام و امنی برخوردارند، اما وقتی که «ایوری وولر» گم میشود، در جریان تلاش پلیس برای پیداکردن این دختربچه، کمکم متوجه میشوید استنهوپ آن بهشت موعودی که فکرش را میکردید، نیست.
خواندن کتاب اینجا همه دروغگو هستند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر کانادا و قالب رمان جنایی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب اینجا همه دروغگو هستند
«بعد از اینکه شوهرش از خانه میرود، اِرین بیحرکت روی کاناپه دراز میکشد. به اینکه قبلاً چطور خانوادهای بودند و حالا چطور شدهاند فکر میکند. تمام حرفهای ویلیام برای او مشمئزکننده است. انگار قصد دارد کارهایی را که کرده خوب جلوه دهد و بار سنگین رفتار خودش را روی دوش دخترش بیندازد. بهقدری بد او را کتک زده که روی زمین افتاده است، حالا هم باید خجالتزده باشد و احساس شرمندگی کند. دیگر حالا او و کارآگاهها میدانند شدت این برخورد تا چه حد بوده است. وقتی میفهمد اِوری هنوز از دست او عصبانی است معلوم است خوشش نمیآید، عصبانی است که چرا حقیقت را گفته. شاید میترسد بهخاطر این رفتار بهصورت قانونی محکوم شود. شاید باید محکوم شود.
فریبکار- چون یادش رفته است بگوید پدرش خواسته که او را ببخشد؟ چرا باید این بخش را حذف کند؟ چرا مردها همیشه فکر میکنند باید بخشوده شوند؟ این تنها درخواستی است که همیشه دارند. شاید نوع تفکرش ربطی به او و دخترش ندارد، بلکه مربوط به میلیونها زن و دختر دیگر هم باشد. او درخواست کرده او را ببخشد- خوب که چه؟ همهچیز روبهراه میشود؟ حالا هم سعی دارد دخترشان را مقصر جلوه دهد-همهٔ حرفهایی را که میزند باور نکن- چون از دریچهٔ مردانه و جوری که دلش میخواهد به دنیا نگاه میکند. انگار اِوری خودش یک پای ماجرا بوده است. خوب، اِرین اینطوری فکر نمیکند. اِوری یک قربانی است و همه متوجه این موضوع میشوند. اِرین هم بهخاطر خیانت شوهرش و همهٔ دروغهای او، قربانی است.
چرا قبلاً متوجه این خصوصیات ویلیام نشده بود؟ الان بهاندازهٔ کافی همهچیز را شفاف میبیند. اِرین هنوز هم از دست دنیا- شوهرش، معشوقهاش و آن زنِ روانی ماریون عصبانی است. همگی مقصر این اتفاقاتاند. حالا هم او را با یک دختر آسیبدیده رها کرده و رفته است، تنها چیزی که در اختیار دارد فهرست مشاوران روانشناسی است که شاید بتوانند به دخترش کمک کنند. معلوم است در این قضیه ویلیام کمک مؤثری نخواهد بود.
او بهآرامی بلند میشود. بالاخره فرصتی پیدا میکند تا بتواند تنهایی و خصوصی با اِوری حرف بزند. نمیداند موفق میشود کاری کند که او حرف دلش را بزند یا نه، چون او را خوب میشناسد کلاً از این اخلاقها ندارد. احتمالاً این موضوع زمانبر است. نمیداند با چه چیزی روبهروست، آیا تبدیل به فاجعه میشود؟ او را پس میزند؟ یا مثل همیشه عصبانی و خشن است؟ چطوری میخواهد به مدرسه برگردد؟ اوه خدایا، بالاخره که باید به مدرسه برگردد، الان همه میدانند او چه کرده و چه بلایی سرش آمده است. شاید بهتر است از این منطقه بروند و مدتی او را از مردم دور نگه دارد. اما برای مایکل بیچاره چه اتفاقی میافتد، اینجا کنار دوستان و بچههای همگروهیاش خوشحال است. از طرفی بالاخره دلش میخواهد به نوعی با پدرش در ارتباط باشد.»
حجم
۲۵۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۹۰ صفحه
حجم
۲۵۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۹۰ صفحه
نظرات کاربران
آخرش کاملا مشخص نشد چی شد و مبهم بود. روند داستان هم بیشتر از اینکه هیجان داشته باشه یه اضطراب بدی به آدم منتقل میکنه یجوری فضای تیره و ناامیدکننده ای داره.
وبالاخره اوری گند زد، ببخشید، هیجان زیاد ومعما ودرآخرجنایتی که همه بخاطر خودخواهی یک دختربچه بیش فعال وازخود راضی بود، جالب بود مخصوصن برای خانواده ها که به فرزندانشان توجه داشته باشند، وخیانت هم چاشنی تمام این داستانهاست،ترجمه هم خوب