کتاب قلب تاریکی
معرفی کتاب قلب تاریکی
کتاب قلب تاریکی نوشتهٔ جوزف کنراد و ترجمهٔ کاوه نگارش است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی یک رمان خارجی. این اثر از مجموعهٔ «ادبیات کلاسیک جهان» است.
درباره کتاب قلب تاریکی
جوزف کنراد کتاب قلب تاریکی را در روزگاری به رشتهٔ تحریر درآورد که ملکهٔ انگلستان مدعی بود آفتاب در سرزمینهای تحت فرمانرواییاش غروب نمیکند.بسیاری بر این عقیدهاند که این رمان کوتاه مانیفستی بود بر ضد امپریالیسم. جوزف کنراد در این کتاب به واکاوی تبعات استعمار برای سرزمینهای استعمارزده پرداخته است روح استعمارگران را هم فاسد میکند. این اثر سرشار از تعلیقهای پیدرپی و پیچیدگیهای داستانی است. داستان این رمان کوتاه از آنجایی شروع میشود که ملوانی به نام «مارلو» با رؤیای دیدن رودی در آفریقا برای یک سفر اکتشافی از سوی یک کمپانی به سرزمین ناشناختهها فرستاده میشود. مارلو در این سفر مأموریت دارد تا یک کشتی حمل عاج را بهسلامت به کمپ کمپانی برساند، اما زمانی که به مقصد میرسد، با آشفتگیهای زیادی روبهرو میشود؟ چه اتفاقاتی رخ دادهاند؟ بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب قلب تاریکی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای خارجی و علاقهمندانن به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره جوزف کنراد
جوزف کنراد در سال ۱۸۵۷ در سرزمینی که این روزها بخشی از اوکراین است، به دنیا آمد. او داستاننویسی لهستانیالاصل بود که بر نویسندگان آمریکایی تأثیر گذاشت؛ بر همینگوی، فیتزجرالد و فاکنر. جوزف کُنراد را چهرهٔ برجستهٔ انتقال از ادبیات دورهٔ ویکتوریایی به فرمها و ارزشهای پیچیدهتر ادبیات قرن بیستم دانستهاند. پدر کنراد، مترجم آثار شکسپیر، دیکنز و هوگو و یک چهرهٔ سیاسی و ملی و فعال در جنبشهای ملیگرایانهٔ ضداستعمار لهستان بهدست روسیه بود. تبعید این خانواده موجب پدیدآمدن آثاری ویژه در روحیه، اندیشه و سپس زبان و نگارش جوزف کنراد شد. داستانهای او داستانهایی است که در دل شب و کنار آتش گفته میشود و به گوشها میرسد؛ همان تصویر جهانشمول داستانگویی. او پیچیده و از رویدادهای سرزمینهای دور مینویسد و بر غمآلودترینِ حوادث پردهای از کلمات باشکوه کشیده تا وصف تناقضهای زندگی با کنایات در هم تنیده شود. او را استاد کنایه دانستهاند. حالوهواهایی همچون وضعیت تردید، مرددبودن، ضدونقیضگویی، عدمقطعیت، پادرهوایی و تشکیک از ویژگیهای آثار این نویسندهٔ آمریکایی است. او در داستانهایش اصولی اخلاقی و مدنی را که انسان بر پایهٔ آنها زندگی میکند، در لحظات بحران و دشواری در معرض آزمایش قرار میدهد. شخصیتهای او در دام مشکلات گرفتار هستند و فضای داستانهایش تیره و بدبینانه است، اما این بدبینی را با شیوههای زیباشناسانه و پر از ظرافت در کنار نثری شاعرانه نمایش میدهد.
نخستین رمان کنراد «حماقت آلمایر» نام داشت که در ۱۹۸۵ چاپ شد؛ ماجرای تاجری هلندی که کنراد با او در بورنئو آشنا شده بود. او کتاب «مطرود جزایر» را در ۱۸۹۶ منتشر کرد. کتابهای بعدی او «کاکاسیاهِ کشتی نارسیس» و «قصههای آشوب» نام داشت. رمانها و کتابهایی همچون «پیکان خدا» و «دزد دریایی» و مقالات زندگینامهوار خود مثل «آینهٔ دریا» (۱۹۰۶) و «گزارش شخصی» (۱۹۱۲) حاصل دوران نوجوانی کنراد است؛ زمانی که در ۱۵سالگی با اعلام اینکه میخواهد یک دریانورد شود، خانه را ترک کرد و به شهری دیگر رفت و سالها در آنجا با وقایع خوب و بدِ گوناگون دستوپنجه نرم کرد. او بعدها تمرکزش را از دریا برداشت و معطوف زمین و سیاست کرد که کتابهای «نوسترمو» (۱۹۰۴)، «مأمور مخفی» (۱۹۰۷) و «زیر نگاه غربیها» (۱۹۱۱) حاصل این دوران است. شاهکار او رمان «لرد جیم» (۱۹۰۰) نام دارد که بر اساس یک داستان واقعی نوشته شده؛ داستان ترککردن کشتیای در حال غرقشدن و مصیبتهای مردی که خود را قهرمان میپنداشت، اما بهوقت آزمون بزرگِ موقعیتهای دشوار سرشکسته از آن بیرون آمد. کتاب «همراز» یکی دیگر از آثار داستانی او است. کنراد با نگارش رمان «بخت» (۱۹۱۳) نیز بیش از هر نویسندهٔ همعصر خود موردتوجه و نقد قرار گرفت. جوزف کنراد در آخر عمر، نشان شوالیهای را که پیشنهاد نخستوزیر انگلستان بود نپذیرفت. او کمی بعد در سال ۱۹۲۴ میلادی از دنیا رفت.
بخشی از کتاب قلب تاریکی
«مدیر از اتاقک خارج شد و به من افتخار داد تا بازویم را گرفته مرا به کناری بکشد. آن گاه گفت: «حال خیلی بدی دارد، خیلی بد». آهی از سر مصلحت برآورد ولی فراموش کرد که ظاهر غمناکی به خود بگیرد. به حرفش ادامه داد: «قبول داری هر کاری که لازم بوده برایش انجام دادهایم؟ ولی واقعیت را نمیتوان ندیده گرفت که کورتز بیش از آنکه به نفع شرکت کار کند، به آن ضرر زده است. او نسبت به این نکته بیتوجه بوده که زمان اقدامات قطعی نرسیده. نظر من این است که هر کاری را باید با رعایت احتیاط انجام داد. ما هنوز هم باید جانب احتیاط را از دست ندهیم. منطقه برای یک مدت به روی ما بسته است که جای تأسف دارد. نتیجهاش در کل این است که کار تجارت لطمه میبیند. البته انکار نمیکنم که هنوز هم مقادیر زیادی عاج در دسترس است که بیشترش هم فسیل شده. وظیفۀ ما نجات آن به هر قیمتی است، ولی ببین اوضاع به چه مرحلۀ احتیاطآمیزی رسیده. دلیلش را میدانی؟ دلیلش این است که روش کار مناسب نیست». نگاهی به ساحل انداختم و گفتم: «شما به آن میگویید روش نامناسب؟» با لحن پرحرارتی پاسخ داد: «بدون شک! مگر تو نظری غیر از این داری؟» مکثی کرده و سپس زمزمهکنان گفتم: «اصلاً روشی در کار نیست». با خوشحالی گفت: «دقیقاً. انتظار این حرف را داشتم. معنایش این است که قضاوتی در مورد آن نشده. وظیفهام ایجاب میکند که مطلب را در دوایر مربوطه مطرح کنم». گفتم: «آن بابا، اسمش چه بود؟ همان که مسئولیت تهیۀ خشت را به عهده داشت میتواند یک گزارش خواندنی برای شما تهیه کند». شگفتزده لحظهای به من خیره ماند. به نظرم رسید هیچ گاه تا آن زمان در چنان فضای پست و فاسدی دم بر نیاورده بودم. پس برای تغییر حال، ذهنم را متوجه کورتز کردم و با لحنی تأکیدآمیز گفتم: «در هر حال آقای کورتز، به عقیدۀ من، آدم برجستهای است». مدیر تکانی خورد، نگاه سردی به من انداخت و در همان حال با صدای آرامی گفت: «بله، بود» و پس از این کلام پشت به من کرد و دور شد. زمان پرافتخار من به پایان رسیده بود. دانستم که مرا هم مانند کورتز در کفۀ یکسانی گذاشته و به تصور او من هم هوادار روشهایی هستم که هنوز زمانشان فرا نرسیده است. از دید او من هم آدم مناسبی نبودم، ولی البته اختیار برای انتخاب کابوسهای شخص هم نوعی امتیاز به شمار میرود.»
حجم
۷۵۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۷۲ صفحه
حجم
۷۵۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۷۲ صفحه
نظرات کاربران
ملالآور و خسته کننده بود،بیشتر از آنکه عمق داشتهباشد مبهم است