کتاب هم راز
معرفی کتاب هم راز
کتاب هم راز نوشتهٔ جوزف کنراد و ترجمهٔ بهاره تقی زاده حمید است. نشر نیماژ این داستان کوتاه لهستانی - بریتانیایی را (از مجموعهٔ کتابهای جیبی مینیماژ) روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب هم راز
کتاب هم راز (The Secret Sharer) حاوی یک داستان کوتاه آمریکایی است که در آن با مرد جوانی همراه میشوید؛ مردی که اولین سفر دریایی خود در مقام کاپیتان را آغاز میکند. وقتی کشتی در خلیج سیام لنگر انداخته است، شناگری مرموز، شبانه سوار کشتی میشود. کاپیتان با مخفینگهداشتن حضور این فراری، هم کاپیتانی خود و هم امنیت کشتی را به خطر میاندازد. این کاپیتان بینام، راوی داستان است. او کمکم در مییابد که وقوع یک جنایت را از سر گذرانده است. عاقبت چه خواهد شد؟ این داستان کوتاه را که در دو بخش نوشته شده است، بخوانید تا بدانید. این اثر را شاهکاری روانشناسانه نامیدهاند. این داستان کوتاه در سال ۱۹۱۰ منتشر شده است.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب هم راز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی لهستان - بریتانیا و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره جوزف کنراد
جوزف کنراد در سال ۱۸۵۷ در سرزمینی که این روزها بخشی از اوکراین است، به دنیا آمد. او داستاننویسی لهستانیالاصل بود که بر نویسندگان آمریکایی تأثیر گذاشت؛ بر همینگوی، فیتزجرالد و فاکنر. جوزف کُنراد را چهرهٔ برجستهٔ انتقال از ادبیات دورهٔ ویکتوریایی به فرمها و ارزشهای پیچیدهتر ادبیات قرن بیستم دانستهاند. پدر کنراد، مترجم آثار شکسپیر، دیکنز و هوگو و یک چهرهٔ سیاسی و ملی و فعال در جنبشهای ملیگرایانهٔ ضداستعمار لهستان بهدست روسیه بود. تبعید این خانواده موجب پدیدآمدن آثاری ویژه در روحیه، اندیشه و سپس زبان و نگارش جوزف کنراد شد. داستانهای او داستانهایی است که در دل شب و کنار آتش گفته میشود و به گوشها میرسد؛ همان تصویر جهانشمول داستانگویی. او پیچیده و از رویدادهای سرزمینهای دور مینویسد و بر غمآلودترینِ حوادث پردهای از کلمات باشکوه کشیده تا وصف تناقضهای زندگی با کنایات در هم تنیده شود. او را استاد کنایه دانستهاند. حالوهواهایی همچون وضعیت تردید، مرددبودن، ضدونقیضگویی، عدمقطعیت، پادرهوایی و تشکیک از ویژگیهای آثار این نویسندهٔ آمریکایی است. او در داستانهایش اصولی اخلاقی و مدنی را که انسان بر پایهٔ آنها زندگی میکند، در لحظات بحران و دشواری در معرض آزمایش قرار میدهد. شخصیتهای او در دام مشکلات گرفتار هستند و فضای داستانهایش تیره و بدبینانه است، اما این بدبینی را با شیوههای زیباشناسانه و پر از ظرافت در کنار نثری شاعرانه نمایش میدهد.
نخستین رمان کنراد «حماقت آلمایر» نام داشت که در ۱۹۸۵ چاپ شد؛ ماجرای تاجری هلندی که کنراد با او در بورنئو آشنا شده بود. او کتاب «مطرود جزایر» را در ۱۸۹۶ منتشر کرد. کتابهای بعدی او «کاکاسیاهِ کشتی نارسیس» و «قصههای آشوب» نام داشت. رمانها و کتابهایی همچون «پیکان خدا» و «دزد دریایی» و مقالات زندگینامهوار خود مثل «آینهٔ دریا» (۱۹۰۶) و «گزارش شخصی» (۱۹۱۲) حاصل دوران نوجوانی کنراد است؛ زمانی که در ۱۵سالگی با اعلام اینکه میخواهد یک دریانورد شود، خانه را ترک کرد و به شهری دیگر رفت و سالها در آنجا با وقایع خوب و بدِ گوناگون دستوپنجه نرم کرد. او بعدها تمرکزش را از دریا برداشت و معطوف زمین و سیاست کرد که کتابهای «نوسترمو» (۱۹۰۴)، «مأمور مخفی» (۱۹۰۷) و «زیر نگاه غربیها» (۱۹۱۱) حاصل این دوران است. شاهکار او رمان «لرد جیم» (۱۹۰۰) نام دارد که بر اساس یک داستان واقعی نوشته شده؛ داستان ترککردن کشتیای در حال غرقشدن و مصیبتهای مردی که خود را قهرمان میپنداشت، اما بهوقت آزمون بزرگِ موقعیتهای دشوار سرشکسته از آن بیرون آمد. داستان کوتاه «همراز» یکی دیگر از آثار او است. کنراد با نگارش رمان «بخت» (۱۹۱۳) نیز بیش از هر نویسندهٔ همعصر خود موردتوجه و نقد قرار گرفت. جوزف کنراد در آخر عمر، نشان شوالیهای را که پیشنهاد نخستوزیر انگلستان بود نپذیرفت. او کمی بعد در سال ۱۹۲۴ میلادی از دنیا رفت.
بخشی از کتاب هم راز
«حالا کشتی باید چه میکرد؟ آیا هنوز فاصله داشت؟ سریع به کناری رفتم و روی آبِ وهمآلود چیزی بهجز نورِ کمرنگِ فلورسنت که زلالی و صافی سطح خوابآلودش را آشکار میکرد، ندیدم. حرفزدن دربارهاش ناممکن بود، و من هنوز یاد نگرفته بودم که کشتیام را بفهمم. آیا هنوز داشت حرکت میکرد؟ بدون تردید آنچه بدان نیاز داشتم این بود که بتوانم چیزی را نگاه کنم؛ مثلاً یکتکه کاغذ، که آن را به دریا بیندازم و تماشایش کنم. هیچچیز همراهم نداشتم. شهامتش را نداشتم که بروم و چیزی بیاورم، زمانش را هم نداشتم. ناگهان نگاه خسته و مشتاقم، شیء سفیدرنگی را در فاصلهٔ یک یاردی کنارهٔ کشتی تشخیص داد که روی آب شناور بود. چیزی سفید، روی سیاهی آب. نورِ درخشانی از زیرش گذشت. یعنی چه بود؟... کلاه حصیریام را شناختم. حتماً از سرِ او افتاده بود... و گویا برایش اهمیتی هم نداشت. حالا آنچه را که میخواستم داشتم، همان نشانهای که دیدگانم را نجات میداد. اما دیگر خیلی به او فکر نمیکردم، حالا دیگر از کشتی رفته بود، حالا برای همیشه از پیشِ نظرِ تمام چهرههایی که برایش آشنا بود پنهان میشد، حالا یک تبعیدی خانهبهدوش بود، آنهم بدون هیچ نفرینی بر ناصیهٔ خردمندش، که نشانی از سبعیت بر او باقی بگذارد... و من، از شرح این ماجرا مفتخرم.»
حجم
۷۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۷۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه