کتاب نسل پی
معرفی کتاب نسل پی
کتاب نسل پی نوشتهٔ ویکتور پلوین و ترجمهٔ محمد رزازیان است. نشر نیماژ این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی یک رمان که در ۱۵ فصل نگاشته شده است.
درباره کتاب نسل پی
کتاب نسل پی چهارمین و مشهورترین رمان ویکتور پلوین است. این رمان با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پیوستن روسیه به بازار آزاد ضمن نشاندادن بخشی از فرهنگ عامهای نوظهور، آرمانشهر فروریختهٔ کمونیستی را به سخره میگیرد و تصویری از سرگردانی در زمین سوختهٔ بهجامانده از سالها سلطهٔ رفقای تمامیتخواه نسل پیشین را به خواننده نشان میدهد. ویکتور پلوین در این اثر بهسراغ قهرمانی میرود که شباهتی به قهرمانان افسانهای تاریخ سیاسی معاصر خود ندارد؛ او شاعری است که در زیر پرچم رژیمی که فقر را برای همه ایجاد کرده، همچون سایر همنسلان خود عمرش را به باد داده است. او با فروپاشی شوروی پایش به دنیایی باز میشود که در آن، سرمایهداران نوکیسهٔ پساشوروی و دستهای همیشهپشتپردهٔ میتوانند هر کسی را با استفاده از نظام اسرارآمیز تبلیغات تا مرز خدایی بکشانند. نسل پی با عنوان «هومو زاپینها» در برگردان انگلیسی با بیش از سهونیم میلیون نسخه فروش و کسب جوایز متعددی از جمله جایزهٔ «ریچارد اکسونفیلد» در آلمان، از موفقترین آثار ویکتور پلوین نزد منتقدان محسوب میشود. فیلمی با همین عنوان و برگرفته از این اثر با کارگردانی «ویکتور گینزبرگ» در سال ۲۰۱۱ ساخته شده است.
خواندن کتاب نسل پی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات معاصر روسیه و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نسل پی
«بعد از قدمی دور مجسمه و تحسین کار این شرکت، مجموعهای از ذخایر معتمد دهانگشادهای حزب، بالاخره متوجه میشود افسردگی به روحش هجوم آورده. دو راه بود که میشد از شرش خلاص بشود: یکخروار ودکا حرام کند یا تندی دستبهکار بشود و حدوداً صد دلار خرید بکند (روزی روزگاری تاتارسکی با شور و شعف کشف کرده بود، دو کار هستند که میتوانند شوق نسبتاً سبک و گذرایی بهمدت یک تا یک ساعت و نیم در او به وجود بیاورند).
بهدنبال خاطرات محو اخیرش از همپیالگی با پوگین، چندان دل خوشی از ودکا نداشت. نگاهی به اطرافش میاندازد. کلی مغازه بود؛ ولی بیشازحد خاص به نظر میرسیدند. مثلاً کرکره چیزی نبود که به کارش بیاید. شروع میکند به تعقیب تابلوهای اعلاناتی در افق دور خیابان تِوِرسکایا و یکمرتبه بهتش میزند. این دیگر واقعاً زیادی بود: به دیوار ساختمانی در زاویهٔ تندی درست مقابل چشمانش، در خیابان گاردن رینگ، میتوانست تابلوی سفیدی را تشخیص بدهد که حروف واضح عبارت «ایشتار» بر آن حک شده بود.
چند دقیقه بعد، در حالی که داشت از نفس میافتاد، رسیده بود به ورودی مغازه. از آن مغازههای کوچولوی مدل کلاهبردارها بود که تازه از یک ساندویچی تغییر کاربری داده بود؛ ولی از همان اول بوی کسادی و انقراضی قریبالوقوع ازش بلند شده بود: پوستر پشت شیشه وعدهٔ تخفیف پنجاهدرصدی میداد.
داخل مغازه، در فضای خفهای که با کمک آینههای دیواریاش دو برابر به نظر میرسید، چند تا رگال دراز با یکمشت شلوار جین به چشم میخورد و قفسهٔ بلندی از کفشهایی که بیشترشان ورزشی بودند. تاتارسکی نگاه خستهای به شکوه اینهمه چرم و پلاستیک میاندازد. اگر ده سال پیش بود، کتانیهایی که از طرف آشنای دوری از آنور آب به دستت میرسید، نقطهٔ شروعی برای دوران تازهای در زندگیات محسوب میشد. طرحی که رو کفیهای کتانی کار میشد، میتوانست یادآور نقشهٔ کف دست آدم باشد که باهاش آینده را پیشبینی کند. شادمانی ماحصل از چنین دستاوردی بیحدومرز بود. حالا برای اینکه به این حد از خوشحالی برسی مجبوری حداقل یک جیپ نو بخری، یا حتی یک خانه. تاتارسکی از این پولها نداشت و انتظارش را هم نداشت در آیندهٔ نزدیک چنین توفیقاتی نصیبش بشود. درست است، حالا میتوانست قد یک کامیون کتانی بخرد؛ اما دیگر مثل قبل دلگرمش نمیکرد. چینی به پیشانیاش میدهد و سعی میکند به یاد بیاورد معادل تخصصی این پدیده چیست. به یاد میآورد، دفترش را درمیآورد و دستبهکار میشود: «تورم خوشحالی.» بعد با عجله شروع میکند به نوشتن: «این یعنی مجبوری پول بیشتری به امید میزان ثابتی از خوشحالی بپردازی. ازش تو تبلیغات املاک استفاده میشود: خانمها و آقایان! این دیوارها برای شما حفاظتی قطعی در برابر نوعی ناهمدیسیِ شناختی به بار خواهند آورد! اصلاً هیچوقت لازم نیست بدانید این چیست.»
حجم
۳۱۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۳۱۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه