دانلود و خرید کتاب منشی حافظه حمید صدر ترجمه پریسا رضایی
تصویر جلد کتاب منشی حافظه

کتاب منشی حافظه

نویسنده:حمید صدر
انتشارات:انتشارات آده
امتیاز:
۲.۶از ۱۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب منشی حافظه

کتاب منشی حافظه نوشتهٔ حمید صدر و ترجمهٔ پریسا رضایی است. انتشارات آده این رمان معاصر آلمانی‌زبان را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب منشی حافظه

کتاب منشی حافظه حاوی داستان یک دانشجوی ایرانی است که از طرف پیرمردی بازنشسته و اهل وین، استخدام شده تا عکس‌هایی را که او در زمان جنگ از ویرانه‌های شهر برداشته، برای انتشار در یک کتاب آماده کند. این جوان هنگام پیمودن خیابان‌ها و مقایسهٔ عکس‌ها با واقعیت کنونی آن، کم‌کم دچار مالیخولیا شده و گاه می‌پندارد در دوران جنگ زندگی می‌کند. این رمان در واقع شرح بیماریِ یک جوان دانشجو از زبان خودش است که به‌توصیهٔ پزشکان بیمارستان روانی، به نگارش در آورده شده است. رمان «منشی حافظه» که در سال ۲۰۰۵ منتشر شده، دومین رمان حمید صدر به زبان آلمانی است. گفته شده است که این رمان در اتریش با اقبال فراوان مواجه شده و جوایز متعددی از جمله جایزهٔ «برونو کرایسکی» را به خود اختصاص داده است. این رمان در ۹ فصل نوشته شده است.

خواندن کتاب منشی حافظه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آلمانی‌زبان و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب منشی حافظه

«در ایستگاه بلاریا که منتظر تراموا بودم تا به کوچهٔ براندمایر بروم، برای چند لحظه به درختان داخل باغ ملی نگاه کردم و به شکل دردناکی متوجه شدم که اتاق اجاره‌ای آن‌جا دیگر وجود خارجی ندارد. به بوته‌های بیچارهٔ گل‌سرخ در باغ ملی فکر کردم و دلم نیامد بدون خداحافظی از آن‌ها بروم، به‌خصوص گل‌سرخ آمادئوس که مثل نوع ایرانی آن در اوج تابستان به‌شدت معطر می‌شد. اما سروصدای پروژکتور در سرم مرا وادار کرد به دو مرد روس که در سمت چپ‌وراست گورها به حالت احترام ایستاده بودند خیره بمانم. بوته‌های گل یاس امتداد حصار هم دیگر همانی نبودند که پیش از آن بودند. در حالت عادی ــ اگر آدم کنار برکه‌ای کوچک جلوِ ورودی میدان هلدن در مسیر باد قرار می‌گرفت ــ از آن رایحه سرگیجه می‌گرفت. برعکس، بوی شدید مهمات شلیک‌شده حال‌وهوای ناخوشایندی ایجاد می‌کرد. تقریباً با کوفتگی و خستگی به سمت ایستگاه بازگشتم و تصمیم گرفتم گریزی موقت از شهر داشته باشم.

بیمارستان اعصاب آم اشتاین هوف در نور خورشید منتظرم بود. کنار درِ اصلی اندکی تأمل کردم، اما خودم را با آرامشی که درختان زیزفون شکوفای حاشیهٔ تپه به من می‌بخشیدند تسکین دادم. از آقای دربان پرسیدم که آیا می‌داند کجا و نزد چه کسی باید یک بیمار روحی را پذیرش کنم. او به کلاهخود بلژیکی روی سرم خیره شد و کارمندان مسئول را صدا زد. بعد از یک ربع ساعت، آقای اگون آمد و مرا با خودش به بخش فوریت‌های پزشکی برد. پیش از آن‌که داخل شویم پرسید چه حال‌وهوایی دارم. گفتم «بد، چون شهر را گم کرده‌ام.» گفت که مرا می‌فهمد و پرسید که آیا از نظرم اشکالی ندارد که کلاهخود را تحویل پرستار بدهم.

در این میان، حالم اساساً بهتر است. تقریباً یک سال است که این‌جا هستم. وین را از روی تپه تماشا می‌کنم و امیدوارم که به‌زودی آن شهر سابق را پیدا کنم. اما شتابی هم در کار نیست، زیرا زندگی‌ام درحال‌حاضر به خاطر دوری از وین طاقت‌ناپذیر نشده است.»

jamshid saleh
۱۴۰۳/۰۲/۱۱

نمیدونم، شاید من به خوندم این سبک کتاب ها عادت ندارم. ولی هر چی سعی کردم نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم. داستان یک جوون ایرانیه که برای زنده کردن خاطرات یک پیرمرد اتریشی از لابلای عکس های قدیمیش و نوشتن کتاب

- بیشتر
Fatemeh
۱۴۰۳/۰۱/۲۴

کتاب روند یکنواختی داره و مثل ژانر برشی از زندگیه. شاید هیجانی نداشته باشه اما نثر روان و ساده داستان جذبم کرد. شخصیت اصلی یه آدم معمولی مثل بقیه آدم هاست که مشکلات معمولی داره تا اینکه گذشته روی زندگیش

- بیشتر
Galadriel
۱۴۰۳/۰۸/۱۷

از صفحه ۴۰ به بعد هرچه ورق میزنی انگار همون جای قبلی هستی... البته دست بکار نوشتن کتاب شدن نیکوست اما خیلی یکنواخت نوشته شده...

mrym
۱۴۰۳/۰۱/۲۷

کتاب خیلی خسته کننده ای‌ بود

یک جور خنده از فرط غم‌وغصه هست که به گریه نزدیک‌تر است.
Fatemeh
هر چه چشم در یک عکس می‌بیند همواره فقط بخشی از آن چیزی است که انسان تجربه می‌کند.
Fatemeh

حجم

۳۳۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۲۸ صفحه

حجم

۳۳۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۲۸ صفحه

قیمت:
۸۲,۰۰۰
تومان