دانلود و خرید کتاب سکوت تیک نات هان ترجمه عذرا گلفام
تصویر جلد کتاب سکوت

کتاب سکوت

معرفی کتاب سکوت

کتاب سکوت؛ قدرت سکوت در دنیایی پرهیاهو نوشتهٔ تیک نات هان و ترجمهٔ عذرا گلفام است و انتشارات میلکان آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب سکوت

سکوت اغلب نبود صدا توصیف می‌شود، بااین‌حال صدای بسیار نیرومندی است. فرض کنید صدا متوقف شود و برای اولین بار بی‌صدایی، سکوت، را بشنوید. فقط اگر می‌توانید، تصور کنید. ناگهان آب از حرکت بازمی‌ایستد، و همهٔ این گیاهان که از بدو رویش همیشه، روز و شب، صدای شرشر آب را شنیده‌اند دیگر آن را نمی‌شنوند. فکر کنید از اینکه برای اولین بار در زندگی صدای بی‌صدایی را می‌شنوید چقدر شگفت‌زده می‌شوید.

وقتی توانستید همهٔ صداهای درونتان را خاموش کنید، وقتی توانستید سکوت، سکوتی رعدآسا، در وجودتان برقرار نمایید، ژرف‌ترین ندا را از درونتان می‌شنوید. قلبتان شما را فرامی‌خواند. قلبتان در تلاش است چیزی به شما بگوید، اما هنوز نمی‌توانید آن را بشنوید، چون ذهنتان پر از هیاهوست. شما همیشه، شب و روز، به‌سویی کشانده می‌شوید. شما پر از افکارید، به‌ویژه افکار منفی.

بسیاری از ما بیشتر وقت خود را، در زندگی روزمره، صرف جست‌وجوی آسایش می‌کنیم - آسودگی‌های مادی و آسودگی‌های عاطفی - فقط برای بقا. این کار تمام وقتمان را می‌گیرد. این‌ها همان چیزهایی هستند که آن‌ها را دغدغه‌های روزمره می‌نامیم. ما غرق در دغدغه‌های روزمره هستیم: چگونه پول و غذای کافی، سرپناه و دیگر نیازهای مادی را به دست بیاوریم. دغدغه‌های عاطفی نیز داریم: آیا فلانی دوستمان دارد یا نه، آیا امنیت شغلی داریم یا نه. ما همهٔ روز نگران این‌گونه مسائل هستیم. شاید در تلاش برای یافتن رابطه‌ای خوب و مداوم هستیم، رابطه‌ای که چندان سخت نیست. دنبال چیزی هستیم که به آن تکیه کنیم.

ما ۹۹.۹ درصد وقت خود را صرف نگرانی دربارهٔ این دغدغه‌های روزمره می‌کنیم - آسودگی‌های مادی و آسودگی‌های عاطفی - و این را می‌توان درک کرد، چون برای احساس امنیت‌داشتن باید نیازهای اساسی خود را رفع کنیم. اما اکثراً بسیار نگرانیم، بسیار فراتر از رفع نیازهای اساسی. ازلحاظ جسمی امنیت داریم، شکممان سیر است، سقفی بالای سر داریم و خانواده‌ای پرمحبت؛ اما هنوز مدام نگرانیم.

عمیق‌ترین دغدغه در وجود شما و در وجود بسیاری از ما همان است که درک نکرده‌اید، همان که نشنیده‌اید. تک‌تک ما دغدغهٔ مطلقی داریم که به دغدغه‌های مادی و عاطفی ربطی ندارد. می‌خواهیم با زندگی خود چه کنیم؟ سؤال این است. ما این‌جاییم، اما چرا این‌جاییم؟ ما چه کسی هستیم، فرد فرد ما؟ می‌خواهیم با زندگی خود چه کنیم؟ این‌ها سؤال‌هایی هستند که برای پاسخ‌دادن به آن‌ها معمولاً وقت نداریم (یا وقت صرف نمی‌کنیم).

این‌ها فقط سؤال‌های فلسفی نیستند. اگر نمی‌توانیم به آن‌ها پاسخ دهیم، پس آرامش نداریم - و نشاط نداریم، چون هیچ نشاطی بدون آرامش میسر نمی‌شود. بسیاری از ما احساس می‌کنیم هرگز نمی‌توانیم به این سؤال‌ها پاسخ دهیم، اما با ذهن‌آگاهی، زمانی‌که درون خودتان سکوت دارید، خود می‌توانید پاسخ آن‌ها را بشنوید. می‌توانید پاسخ این سؤال‌ها را پیدا کنید و ژرف‌ترین ندای قلبتان را بشنوید.

وقتی می‌پرسید: «من چه کسی هستم؟» - اگر به‌اندازه‌ٔ کافی زمان و تمرکز داشته باشید - به پاسخ‌های شگفت‌آوری می‌رسید. می‌فهمید که ادامهٔ اجدادتان هستید. والدین و اجداد شما در تک‌تک سلول‌های بدنتان حضور کامل دارند؛ شما ادامهٔ آن‌ها هستید. شما خودِ مجزا ندارید. اگر والدین و اجدادتان را از خود جدا کنید، «شمایی» باقی نمی‌ماند.

کتاب سکوت به شما کمک می‌کند صدای قلبتان را بشنوید و به این پرسش‌ها پاسخ دهید.

خواندن کتاب سکوت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران کتاب‌های موفقیت و توسعهٔ فردی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب سکوت

«بسیاری از استادان مکتب ذِن گفته‌اند که فکرنکردن کلید مراقبهٔ ذهن‌آگاهی است. مدیتیشن به معنای بی‌حرکت نشستن و اندیشیدن نیست! وقتی افکار بر شما چیره می‌شوند، ارتباط خود را با بدنتان و آگاهی بزرگ‌ترتان از دست می‌دهید. ما آدم‌ها سخت و محکم به افکار، عقاید و عواطفمان می‌چسبیم. بر این باوریم که حقیقی هستند و رهاکردن آن‌ها یعنی دست‌کشیدن از هویتمان.

شاید شما هم مثل اکثر آدم‌ها معتقدید شرایط ناشناخته‌ای وجود دارد که برای شادبودن باید آن‌ها را به دست آورد. مانند مدرک‌گرفتن، ترفیع شغلی، افزایش حقوق یا برقرای یک رابطه. اما شاید این عقیده دقیقاً همان چیزی است که شما را از شادبودن بازمی‌دارد. برای‌این‌که باید آن عقیده را رها کنید تا با ایجاد فضا شادی حقیقی آشکار شود، نخست باید این حقیقت را دریابید که سماجت در حفظ عقیدهٔ فعلی باعث رنج‌کشیدن شما می‌شود. شاید ده یا بیست سال است آن عقیده را حفظ کرده‌اید و نمی‌دانید ظرفیت طبیعی شما را برای شادبودن مختل کرده است.

یک شب خواب دیدم دانشجویی حدوداً بیست‌ویک‌ساله هستم. وقتی آن خواب را دیدم شصت سالگی را گذرانده بودم، اما در رؤیایم کاملاً جوان بودم. در کلاس استاد بسیار معروفی پذیرفته شده بودم، پرآوازه‌ترین استاد دانشگاه. خوشحال از این‌که شاگرد او بودم، به دفتر مربوط رفتم تا محل برگزاری کلاس را جویا شوم. وقتی درمورد محل برگزاری کلاس سؤال کردم، کسی وارد دفتر شد که عیناً به من شبیه بود. رنگ لباسش، چهره‌اش، از هر لحاظ، شبیه من بود. بسیار حیرت کردم. آیا او من بود یا من نبود؟ از کارمند دفتر پرسیدم آیا این مرد جوان هم در این کلاس پذیرفته شده است. زن پاسخ داد: «نه، ابداً. شما پذیرفته شده‌اید، اما او نه.»

کلاس همان روز صبح در طبقهٔ بالای دانشگاه برگزار می‌شد. شتابان راه می‌رفتم تا سر وقت به کلاس برسم و بعد، وسط راه پله، بلند با خودم گفتم: «حالا موضوع درس این کلاس چیست؟» شخصی که نزدیکم بود گفت موسیقی. بسیار شگفت‌زده شدم، چون من اصلاً دانشجوی موسیقی نبودم.

وقتی به در کلاس رسیدم، داخل را نگاه کردم و دیدم که بیش از هزار دانشجو در کلاس بودند، یک گردهمایی واقعی. از پنجره بیرون را دیدم؛ منظرهٔ زیبایی از قله‌های برف‌گرفتهٔ کوهستان و ماه و صور فلکی بالای سرم. از آن‌همه زیبایی عمیقاً به وجد آمدم. اما بعد، درست قبل از ورود استاد به کلاس، به من گفتند باید دربارهٔ موسیقی سخنرانی کنیم - و من اولین سخنران بودم. کاملاً دست و پایم را گم کردم؛ هیچ سررشته‌ای از موسیقی نداشتم.

جیب‌هایم را گشتم بلکه چیزی برای کمک پیدا کنم و شیئی فلزی احساس کردم. آن را بیرون آوردم. زنگ کوچکی بود. به خودم گفتم: «این موسیقی است. این یک وسیلهٔ موسیقی است. می‌توانم دربارهٔ این زنگ سخنرانی کنم - بله، می‌توانم.» خودم را آماده کردم، اما دقیقاً لحظه‌ای که اعلام کردند استاد وارد کلاس شد، از خواب بیدار شدم. از این بابت بسیار افسوس خوردم؛ اگر رؤیا دو یا سه دقیقهٔ دیگر ادامه پیدا می‌کرد، می‌توانستم او را ببینم، استاد بی‌همتایی که همه تحسینش می‌کردند.

بعد از بیدارشدن، سعی کردم جزئیات آن رؤیا را به خاطر بیاورم و معنی آن را بفهمم. به این نتیجه رسیدم مرد جوانی که در دفتر دیدم خودم بود. اما شاید هنوز به عقایدی وصل بود و به همین دلیل برای پذیرفته‌شدن در این رشته به‌اندازه‌ی‌کافی آزادی نداشت؛ شاید نسخهٔ سابق من بود، که با یافتن بصیرت و قطع‌کردن پیوندم با عقایدم آن را پشت‌سر جا گذاشته بودم.

رهاکردن به رهاکردن چیزی دلالت دارد. شاید چیزی که محکم به آن چسبیده‌ایم، زاییدهٔ ذهنمان باشد. جنبهٔ خیالی از چیزی، نه واقعیت خود آن چیز. هر چیزی هدفی برای ذهن ماست و با قوهٔ ادراکمان رنگ می‌گیرد. شما به چیزی عقیده پیدا می‌کنید، و پیش‌ازآن‌که درکش کنید، درگیر آن عقیده می‌شوید. شاید به‌دلیل باوری که به آن عقیده دارید می‌هراسید. حتی شاید به‌موجب آن بدحال شوید. شاید آن عقیده ناراحتی‌ها و نگرانی‌های زیادی برایتان ایجاد می‌کند، و میل به آزادشدن دارید. اما میل به آزادشدن کافی نیست. باید برای آزادشدن فضا و سکوت کافی به خود بدهید.

گاهی باید زمان بیشتری صرف نماییم تا عقیده یا احساسی را عمیقاً بنگریم و منشأ آن را کشف کنیم. هرچه باشد، از جایی نشئت گرفته است؛ شاید در کودکی ما شکل گرفته است یا حتی قبل‌ازآن‌که متولد شویم. وقتی به منشأ احساس یا عقیده‌ای پی می‌بریم، می‌توانیم کم‌کم آن را رها کنیم.

اولین گام آن است که فکرکردن را متوقف کنیم؛ باید به تنفس خود برگردیم و ذهن و بدنمان را آرام کنیم. با فضا و شفافیت بیشتری که این کار به دنبال می‌آورد خواهیم توانست عقیده، تمایل یا احساسی را که ما را پریشان کرده درک و نامی برایش پیدا کنیم، سلامی به آن بدهیم و به خودمان اجازه دهیم آن را رها کند.»

کاربر ۳۳۰۳۴۶۹
۱۴۰۲/۰۸/۰۱

با سلام خدمت آموزش پذیران عزیز و بزرگوار امیدوارم که همیشه شاد و مانا باشید چون شادی بزرگترین ثروتی است که بدنبال خودش تمام آنچه را که برای متعالی شدن یک انسان لازمه محیا میکنه من با لذت بخش ترین

- بیشتر
کاربر 4084153
۱۴۰۲/۱۱/۳۰

خیلی کتاب خوبی ست اگر تجربه سکوت درون را داشته باشیم شادی تجربه میکنیم که قابل وصف نیست گویی به انرژی عظیمی وصل می‌شویم.

کریم بیانی
۱۴۰۳/۰۹/۲۸

این کتاب در مورد این نیست که به شما بگه سکوت کنید و حرف نزنید بیشتر در مورد سکوت در همه حالات پرداخته سکوت فقط حرف نزدن نیست شما میتونید با دهان حرف نزنید ولی در ذهن خود کاملا در

- بیشتر
کاربر 8705060
۱۴۰۳/۰۹/۱۱

کتاب زیبایی است به شما ثابت میکند که همه نیاز به سکوت دارنند و سکوت چگونه شما را از قهر چاه نجات میدهد

farzaneh barani
۱۴۰۳/۰۳/۱۶

ذهن همیشه مشغول چیزهایی است که ما میسازیم گاهی سکوت خوب است گاهی سکوت نه سکوت به انسان آرامش می دهد بهتر فکر کند بهتر تصمیم بگیرد گاهی فرد جملاتی که نمی تواند به زبان بیارد مکتوب کند کجای کارم

- بیشتر
بدانید که سکوت از قلب شما سرچشمه می‌گیرد نه از سخن‌نگفتن.
مصطفی
آرزومندبودن و هدف‌داشتن خوب است. اما نباید به آن‌ها اجازه دهیم موانعی شوند که ما را از شادزیستن در این‌جا و اکنون بازدارند.
مصطفی
انزوای حقیقی از قلبی استوار پدید می‌آید که نه دست‌خوش آدم‌ها می‌شود، نه دست‌خوش افسوس‌های مربوط به گذشته و نگرانی‌ها از آینده
مصطفی

حجم

۹۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۹۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰
۷۰%
تومان