کتاب خشم و هیاهو
معرفی کتاب خشم و هیاهو
خشم و هیاهو برجستهترین اثر ویلیام فاکنر نویسنده آمریکایی برنده جایزه نوبل ادبیات است. کتاب خشم و هیاهو فاکنر را به عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان آمریکایی قرن بیستم، مطرح کرد. بهمن شعلهور این کتاب را به فارسی بازگردانده است.
خلاصه کتاب خشم و هیاهو
ویلیام فاکنر در کتاب خشم و هیاهو داستان نابودی خانواده کامپسون را روایت میکند قصه در سال ۱۸۹۵ و با مرگ مادربزرگ خانواده کامپسون آغاز میشود. خانم و آقای کامپسون برای آن که فرزندانشان متوجه مرگ مادربزرگ نشوند، آنها را به خارج خانه فرستادهاند، اما بچهها زیر درخت گلابیِپشت پنجره تالار محل برگزاری مراسم جمع شدهاند؛ کدی، دختر هفت ساله خانواده، از درخت گلابی بالا رفته و هر آنچه از پنجره میبیند را برای بقیه تعریف میکند.
سبک کارهای فاکنر پر از ابهام است، این ابهام در کتاب خشم و هیاهو به اوج خود رسیده است. درواقع فاکنر در داستانهای خود زندگی مردم زمان خود را به تصویر میکشد؛ مردمی که ارزشهای خود را گم کردهاند.
خواندن کتاب خشم و هیاهو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خشم و هیاهو یکی از برترین آثار منتشر شده در یک قرن اخیر است، مطالعه این کتاب را به همه علاقمندان داستانهای خارجی پیشنهاد میکنیم.
درباره ویلیلام فاکنر
ویلیام کاتبرت فاکنر در سال ۱۸۹۷ میلادی در نیو آلبانی، میسیسیپی به دنیا آمد. فاکنر به دلیل وزن کم و قد کوتاه در ارتش ایالات متحده پذیرفته نشد ولی به عنوان دانشجوی دانشگاه افسری در یگان پرواز سلطنتی در تورنتوی کانادا نامنویسی کرد و در ۲ دسامبر ۱۹۱۸ به عنوان افتخاری ستوان دومی نایل شد. فاکنر پس از آنکه از دانشگاه میسیسیپی انصراف داد همراه دوستش با یک کشتی باربری به ایتالیا رفت و از آنجا پای پیاده رهسپار آلمان و فرانسه شد.
فاکنر یکی از مهمترین نویسندگان ادبیات آمریکا و بهویژه ادبیات جنوب آمریکاست. شهرت فاکنر به دلیل سبک تجربی او و توجه دقیقش به شیوه بیان و آهنگ نوشتار است. اغلب داستانهای او عاطفی، ظریف و پیچیده هستند، شخصیتهای اصلی داستانهای او را بردههای آزادشده، یا اعقاب بردهها، سفیدپوستان تهیدست و جنوبیهای طبقه کارگر، تشکیل میدهند. این نویسنده نام آشنا در سال ۱۹۴۹ موفق به دریافت جایزه نوبل ادبیات شد.
ازجمله مهمترین آثار این نویسنده که به فارسی ترجمه شدهاند، باید به گوربهگور، برخیز ای موسی، حریم، خشم و هیاهو، داستانهای یوکناپاتافا، یک گل سرخ برای امیلی، تسخیر ناپذیر، روشنایی ماه اوت، اسبهای خالدار، حرامیان، گنجنامه، جنگل بزرگ، اسبها و آدمها، سرخپوست میرود و آن خورشید شامگاهی، اشاره کرد.
فاکنر در ژوئیه ۱۹۶۲، سه هفته بعد از آنکه از اسب افتاد، بر اثر سکته قلبی در بیهالیا، میسیسیپی در گذشت.
جملاتی از کتاب خشم و هیاهو
کدی بوی درختها را میداد. توی آن سه کنج تاریک بود، اما پنجره را میدیدم. آنجا چمبک زدم و دمپایی را محکم گرفتم. دمپایی را نمیدیدم، اما دستهایم آن را میدید، و میشنیدم که دارد شب میشود، و دستهایم دمپایی را میدید اما خودم نمیدیدم، اما دستهایم دمپایی را میدید، و آنجا چمبک زدم و شنیدم که دارد شب میشود.
بدبختی آدمی آن وقتی نیست که پی ببرد هیچچیز نمیتواند یاری اش کند – نه مذهب، نه غرور، نه هیچ چیز دیگر – بدبختی آدمی آن وقتی است که پی ببرد به یاری نیاز ندارد.
پدرمان میگفت ساعتها زمان را میکشند. میگفت زمان تا وقتی چرخهای کوچک با تقتق پیش میبردندش مرده است؛ زمان تنها وقتی زنده میشود که ساعت بازایستد.
برای مطالعهی جملههای بیشتری از کتاب خشم و هیاهو، بخش نمونه کتاب را رایگان دانلود کنید.
حجم
۳۱۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۴۱۴ صفحه
حجم
۳۱۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۴۱۴ صفحه
نظرات کاربران
فارق از تمام مسائل جدا دم تک تکتون که کتاب میخونید گرم، واقعا خوشحالم که بازم فرهنگ خوندن کتاب داره پا میگیره، ای کاش بیشتر و بیشتر هم بشه
یه کتاب خیلی جذاب به سبک جریان سیال ذهن که سبک مورد علاقه ی منه. داستان کتاب کاملا به صورت غیر خطی روایت میشه و وقایع حال و گذشته در هم آمیخته میشن. داستان خانواده ای که چهار فرزند داره.
این کار خیلی بی رحمانه و غیر حرفه ایست که نام و تصویر کتاب از مترجم و ناشر دیگری است و وقتی خرید انجام می شود متوجه می شویم با یک ترجمه ی بیخود و دم دستی که چه عرض
من وقتی داشتم این رمان رو میخوندم، خلاصه رمان رو از یه سایت گرفته بودم و همش به اون مراجعه میکردم، اسم شخصیتها رو هم رو یه ورق مینوشتم که سر در بیارم چی میشه. ولی اگه با همه پیچیدگیهاش
شما مثلا نمونه گذاشتید اما تمامش شامل مقدمه و سخنرانی است . یک از صفحه از متن کتاب که لاقل ترجمه اش رو ببینیم وجود نداره .
مشخصات روی جلد با محتویات کتاب -مترجم و انتشارات- متفاوته.
عجیب ترین جذابترین و داستانترین داستانی که خوندم.. . آخرای جوونیم هم که فکر میکردم شاید روایتهای رابرتو بولانیو و مخصوصا "آخرین غروبهای زمین " شاید جای فاکنر و خشم و هیاهوش رو گرفته دوباره این کتاب رو خوندم و
شما با خوندن این کتاب وارد جایی شبیه به یک تالار اعجاب انگیز از کلمات و تصاویر و معنا میشید و به معنای واقعی لحظات راویان کتاب رو زندگی میکنید این کتاب به حق شاهکار قرن بیستم است که صداقت
من این کتاب رو در عید خوندم. جزو کتابهایست که نباید زمین گذاشت و یکسره باید خوند ، البته مثل نظر دوستمون من هم فکر نمیکنم برای کسانی که تازه شروع به کتابخوندن کردن مناسب باشه و یا کسانی که
من ترجمه صالح حسینی رو خوندم و هرچی تلاش کردم به خودم بقبولونم اشکالات جمله بندی شاید برای سبک خاص کتاب باشه ولی تو فصل ۳ و ۴ که داستان سرراست تر بود واقعا بعضی جمله ها افتضاح بودن با