بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خشم و هیاهو | طاقچه
تصویر جلد کتاب خشم و هیاهو

بریده‌هایی از کتاب خشم و هیاهو

انتشارات:انتشارات نگاه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۴از ۵۶ رأی
۳٫۴
(۵۶)
مردان و زنان جوانی که امروزه در کار نوشتنند، مشکلات دل آدمی را، که با خود در ستیز است، از یاد برده‌اند و نوشته خوب تنها زاییده این ستیز تواند بود، زیرا جز این چیزی در خورد نوشتن نیست، در خورد عذاب و عرق‌ریزی نیست.
هیچ کس
شکسپیر در نمایشنامه مکبث گرفته شده: «زندگی داستانی است لبریز از خشم و هیاهو، که از زبان ابلهی حکایت می‌شود، و معنای آن هیچ است.»
hamid
یک زمانی بود که آدم را از روی کتاب‌هایش می‌شناختند
ghazale
«زندگی داستانی است لبریز از خشم و هیاهو، که از زبان ابلهی حکایت می‌شود، و معنای آن هیچ است.»
Pooria Mardani
من این را به تو می‌دهم نه برای اینکه به یاد زمان باشی بلکه برای آنکه بتوانی گاه و بیگاه زمان را فراموش کنی و تمام نفست را برای فتح آن حرام نکنی. گفت چون هیچ نبردی فتح نمی‌شود حتی درهم نمی‌گیرد. میدان نبرد تنها ابلهی و نومیدی بشر را به رخ‌اش می‌کشاند و پیروزی خیال باطل فیلسوف‌ها و احمق‌ها است.
Omid Souri
«زندگی داستانی است لبریز از خشم و هیاهو، که از زبان ابلهی حکایت می‌شود، و معنای آن هیچ است.»
سارا حسن زاده
آنوقت من ساکت ماندم. خودمون رو می‌شنیدیم. تاریکی را می‌شنیدیم.
mahii
دم‌پایی دستم بود، من اونو نمی‌دیدم، ولی دست‌هایم آن را می‌دیدند، و صدای شب شدن را می‌شنیدم و دست‌هایم دم‌پایی را می‌دیدند، اما من خودم را نمی‌دیدم، اما دست‌هایم دم‌پایی رو می‌دیدند و من آنجا چندک زده بودم و صدای تاریک شدن رو می‌شنیدم.
cuttlas
تأسف آدم همیشه از عادت‌های بیهوده‌ای است که دچار آنها می‌شود. این حرف پدر بود.
حسین احمدی
در شهر ما هم بعضی روزهای آخر ماه اوت این‌طوری است، هوا همین‌طور باز و مشتاق است و چیزی غم‌انگیز و حسرت‌آور و آشنا در آن هست. پدر می‌گفت آدم ماحصل تجربیات اقلیمی خودش است.
حسین احمدی
باید به خود بیاموزند که ننگی پست‌تر از ترسیدن نیست
علیرضا نورانی
این ساعت پدربزرگ بود و وقتی پدر آن را به من داد گفت: کونتین من این گور آمال و آرزوها را به تو می‌دهم. به طرز عذاب‌دهنده‌ای شایسته است که آن را برای تحصیل پوچی تجارت بشری به‌کار ببری، همان‌قدر به‌درد احتیاجات شخصی‌ات بخوره که به درد احتیاجات پدرت یا پدر پدرت خورد. من این را به تو می‌دهم نه برای اینکه به یاد زمان باشی بلکه برای آنکه بتوانی گاه و بیگاه زمان را فراموش کنی و تمام نفست را برای فتح آن حرام نکنی. گفت چون هیچ نبردی فتح نمی‌شود حتی درهم نمی‌گیرد. میدان نبرد تنها ابلهی و نومیدی بشر را به رخ‌اش می‌کشاند و پیروزی خیال باطل فیلسوف‌ها و احمق‌ها است.
حسین احمدی
و من فکر کردم که چطوری وقتی آدم نمی‌خواهد کاری را بکند، جثه‌اش سعی می‌کند یک‌جور ناغافلی با حقه‌بازی به کردن آن کار وادارش کند.
ghazale
هیچ نبردی فتح نمی‌شود حتی درهم نمی‌گیرد. میدان نبرد تنها ابلهی و نومیدی بشر را به رخ‌اش می‌کشاند و پیروزی خیال باطل فیلسوف‌ها و احمق‌ها است.
zeynab
وقتی سایه پنجره روی پرده‌ها افتاد ساعت بین هفت و هشت بودومن دوباره پابند زمان بودم و صدای ساعت را می‌شنیدم. این ساعت پدربزرگ بود و وقتی پدر آن را به من داد گفت: کونتین من این گور آمال و آرزوها را به تو می‌دهم. به طرز عذاب‌دهنده‌ای شایسته است که آن را برای تحصیل پوچی تجارت بشری به‌کار ببری، همان‌قدر به‌درد احتیاجات شخصی‌ات بخوره که به درد احتیاجات پدرت یا پدر پدرت خورد. من این را به تو می‌دهم نه برای اینکه به یاد زمان باشی بلکه برای آنکه بتوانی گاه و بیگاه زمان را فراموش کنی و تمام نفست را برای فتح آن حرام نکنی.
f.hosseini.v
این رمان پیچیده که تارهای پیچاپیچی از یادآوری است، مظهر هیچ و در عین حال همه چیز است. داستان خانواده کامپسون است که ابتدا از زبان بنجی دیوانه حکایت می‌شود. برادرهای بنجی، کونتین و جاسن، و خواهرش کدی، اگر دیوانه نباشند، لااقل انسان‌هایی هستند که احوال و شرایط چنان حیرانشان کرده که دیگر اخلاق قراردادی نمی‌تواند بر ایشان ابزار تسلط بر سرنوشت باشد. کتاب به‌نوبت از دهان برادرها حکایت می‌شود، اما، بیش از همه، از آن کونتین است که حساس‌ترین؛ باهوش‌ترین و انسان‌ترین آنهاست، و از همه بیشتر به خود فالکنر شبیه است.
Marziyeh
«زندگی داستانی است لبریز از خشم و هیاهو، که از زبان ابلهی حکایت می‌شود، و معنای آن هیچ است.» در قسمت اول کتاب، داستان از زبان ابلهی به‌نام بنجی کامپسون، پسر دیوانه و کر و لال خانواده حکایت می‌شود. وی از زندگی تنها قادر به گرفتن تأثیرات حسی آن است. این نیز قسمتی از سبک فالکنر است: خواننده را درون صحنه‌ای فرو می‌برد، و او را در آنجا باقی می‌گذارد، تا خود دریابد که هرکس درباره چه چیز حرف می‌زند.
Marziyeh
کونتین اسم پسر بزرگ خانواده است. این اسم، پس از خودکشی او به دختر حرامزاده خواهرش می‌رسد. پدر خانواده و پسر کوچک او هر دو جاسن نام دارند. و بالاخره موری نامی است که پسر دیوانه خانواده ودایی او هر دو به آن نامیده می‌شوند. اما مطلب به اینجا ختم نمی‌شود و اسم پسر دیوانه از موری تبدیل به بنجامین می‌شود؛ که در کتاب بیشتر به‌صورت مخفف بنجی و در فصل آخر به شکل مخفف‌تر بن درمی‌آید.
Marziyeh
تراژدی ما امروز، ترسی جسمی، جهانی، و همگانی است؛ و آنچنان دیر پاییده است که اکنون حتی می‌توانیم آن را بر خود هموار کنیم. دیگر از مشکلات روح سخنی نیست. تنها این سؤال در میان است: کی از هم پاشیده خواهد شد؟ از این رو مردان و زنان جوانی که امروزه در کار نوشتنند، مشکلات دل آدمی را، که با خود در ستیز است، از یاد برده‌اند و نوشته خوب تنها زاییده این ستیز تواند بود، زیرا جز این چیزی در خورد نوشتن نیست، در خورد عذاب و عرق‌ریزی نیست.
همچنان خواهم خواند...
اینان باید دوباره این مسائل را فراگیرند. باید به خود بیاموزند که ننگی پست‌تر از ترسیدن نیست؛ و چون این را آموختند ترس را یکسره فراموش کنند، و در کارگاه خود جایی برای هیچ چیز باقی نگذارند، مگر راستی‌ها و حقایق دیرین دل آدمی، مهر و شرف و رحم و غیرت و رأفت و فداکاری، حقایق دیرین جهان، که بی‌وجود آنها، هر داستانی ناپایدار و محکوم به نیستی است. تا چنین نکنند، نفرینی بر تلاششان سایه افکنده. سخن از شهوت می‌گویند نه از مهر؛ از شکست‌هایی دم می‌زنند که در آنها هیچ‌کس چیز ارزنده‌ای نمی‌بازد، از پیروزی‌هایی که در آن امید نیست، و از همه بدتر، رحم نیست، رأفت نیست. غم‌هاشان از دردهای نوع بشر مایه نمی‌گیرد، و داغی به‌جا نمی‌گذارد. سخنشان از دل نیست، از عقده‌هاست.
همچنان خواهم خواند...
عنوان آن گویی از این گفته شکسپیر در نمایشنامه مکبث گرفته شده: «زندگی داستانی است لبریز از خشم و هیاهو، که از زبان ابلهی حکایت می‌شود، و معنای آن هیچ است.»
همچنان خواهم خواند...
مردان و زنان جوانی که امروزه در کار نوشتنند، مشکلات دل آدمی را، که با خود در ستیز است، از یاد برده‌اند و نوشته خوب تنها زاییده این ستیز تواند بود، زیرا جز این چیزی در خورد نوشتن نیست، در خورد عذاب و عرق‌ریزی نیست.
کاربر ۷۸۳۵۹۰۳
که ننگی پست‌تر از ترسیدن نیست
کاربر ۷۸۳۵۹۰۳
گویی به این گفته جوزف کنراد مؤمن است که: «زندگی در مغزهای ما حکایت نمی‌گوید بلکه اثر می‌گذارد. ما نیز به‌نوبه خود، اگر بخواهیم اثری از زندگی خلق کنیم، نباید حکایت بگوییم؛ بلکه بایستی تنها گفتنی را ارائه دهیم.»
کاربر ۹۱۱۷۵۹۴

حجم

۳۱۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۴۱۴ صفحه

حجم

۳۱۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۴۱۴ صفحه

قیمت:
۱۸۷,۰۰۰
تومان