کتاب عشق نافرجام
معرفی کتاب عشق نافرجام
کتاب عشق نافرجام نوشتهٔ لوییجی پیراندلو و ترجمهٔ آزاده آل محمد است. انتشارات روشنگران و مطالعات زنان این رمان ایتالیایی را منتشر کرده است.
درباره کتاب عشق نافرجام
کتاب عشق نافرجام در سال ۱۸۹۵ میلادی نوشته و در سال ۱۹۰۲ در شهر کاتانیا چاپ شد. این رمان که برخی آن را اثری «شوخ و شاد» توصیف کردهاند، بهوسیلهٔ تصادفها و پیشامدها پیش میرود؛ تصادفهایی غیرقابلپیشبینی که میتواند نقشهٔ آدمی را هر چند عالی و بیعیب و معقول به نظر آید، بر هم بریزد و نقش بر آب کند. لوییجی پیراندلو رمان حاضر را در ۳۰ فصل نوشته است. طرح رمان «عشق نافرجام» را بر پایهٔ گفتوشنود دوگانه و تکسخنگویی دانستهاند که خود پیشدرآمد نمایشنامههای پیراندلوی سالیان بعد است. این رمان، داستان یک فرانسوی بیپول را روایت میکند که به آمریکا مهاجرت کرده است و در آنجا با مردی آشنا میشود که در ضمن یک قرارداد از او میخواهد نقش یک شاهزاده را بازی کند و بیوهای ثروتمند را شیفتهٔ خود بکند. شخصیت اصلی داستان که «موریس» نام دارد، موفق میشود با زن ثروتمند ازدواج کند. او طبق قرارداد باید قدری از ثروتش را به مردی که او را در ایفای این نقش دروغین کمک کرده است، بدهد. یک مشکل وجود دارد. این رمان را بخوانید تا مشکل را بدانید.
خواندن کتاب عشق نافرجام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایتالیا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره لوییجی پیراندلو
لوییجی پیراندلو در ۲۸ ژوئن ۱۸۶۷ در شهر جیرجینتی در جزیرهٔ سیسیل، در خانوادهای که به آزادیخواهی شناخته شده و خواهان وحدت سیاسی ایتالیا بود، متولد شد. او توانست در رشتهٔ ادبیات ادامهٔ تحصیل دهد. وارد دانشگاه رم شد و پس از آن برای تحصیل به بن رفت و تز دکترای خود را دربارهٔ گویش بومی سیسیلی تکمیل کرد. در نخستین کوشش خلاقش «مراثی رم» اثر گوته را ترجمه کرد و بعد از آن توجهش را بر ادبیات داستانی ناتورالیستی متمرکز کرد. در سال ۱۸۹۳، نخستین رمان خود را با عنوان «مطرود» نوشت. او که مدتها استاد سبکشناسی دانشگاه رم بود، تا بعد از جنگ جهانی اول در کارش ناشناخته ماند؛ تا اینکه نمایشنامهای با نام «شش شخصیت در جستوجوی یک نویسنده»، شهرتی ناگهانی برایش آورد. پیراندللو زندگی سختی را گذراند و دردهای بسیاری از جمله ورشکستگی پدر، زندگی در محلهای خشن و روانپریشی همسرش را متحمل شد. به درونیات افراد علاقهٔ بسیار داشت و شخصیتهای داستانیاش را بیشتر با قراردادن آنها در موقعیتهای خیالی خلق میکرد تا شرایط واقعی. امروزه پیراندلو بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین نمایشنامهنویسان قرن بیستم شناخته میشود. آثار مهم لوئیجی پیراندللو عبارت است از «درد مطبوع»، «عشق بدون دلبستگی»، «سفیدیها و سیاهیها»، «مسخرهٔ مرگ و زندگی»، «نوبت»، «زمان»، «زن مطرود»، «هانری چهارم»، «عشق نافرجام» و نمایشنامهٔ «شش شخصیت در جستوجوی یک نویسنده». لوییجی پیراندلو در سال ۱۹۳۴ برندهٔ جایزهٔ نوبل در ادبیات شد و دو سال بعد در ۱۰ دسامبر ۱۹۳۶ درگذشت.
بخشی از کتاب عشق نافرجام
«لاجرم، چیرو رفت و آمدش را به خانهٔ الکوزر از سرگرفت. سالووها و گاروفالوها هماکنون به آنجا راه یافته بودند. اما دُندیگو، پس از بیماریاش دیگر آن دُندیگوی سابق نبود. حالت اندوهبار پیری که سالیان سال در پسِ لبخندهای دوپهلو پنهان شده بود، اکنون طعم زهرآگینی به هر کلمهٔ او میداد و روح استلینا را که هر روز افسردهتر میگشت مسموم کرده بود.
پا درمیان نهادن کوپا نقشهٔ تدافعی مردک سالخورده را درهم فرو ریخته بود. از آنگاه که آن مرد به خانهٔ او راه پیدا کرده و آشکارا هرگونه حقی را که بر همسرش داشت مورد اعتراض قرار داده بود، پپه آلتو و ماروسالوو نسبت به او در ردهٔ دوم واقع شده بودند. آن مرد چنان وی را به انقیاد خویش درآورده و چنان وی را دستخوش ناامیدی و شرمساری ساخته بود، که برایش سابقه نداشت. از آن گذشته، هدفی را که در این سن و سال زیاد برای خود تعیین کرده و بدانسبب یک بار دیگر زن گرفته بود، داشت کاملاً از دست میداد: لذت بردن از شادی افراد دور و بَرش.
فکر میکرد: «جهنم زودرس؟ نه، نه، هرگز!»
معهذا، نمیتوانست سرانجام این وضع تازه را پیشبینی کند و نمیدانست چگونه خویشتن را از بلای این حصار خار که بر سر راه دراز پر از گُل او پدید آمده بود، نجات دهد.
در این میان، چیرو دزدکی مراقب استلینا بود؛ گهگاه او را نگاه میکرد و استلینا در آن نگاه جدی و پراراده، انتظاری شکیبا میخواند - و این بهرغم حضور و وراجی سبک مایهٔ آن جوانان بود که قاعدتاً نفرت و کجخُلقی وی را برمیانگیختند و همراه انتظار و در چشمانش پشتیبانی وی را احساس مینمود.
پپه هم احساس حمایت میکرد، گرچه ته دلش اندیشناک بود: آیا میبایست پشتیبانی باطنی راوی را بهکلی فراموش کند؟ بنیان آرزوهایش تا اندازهای تکان خورده بود و دیگر به استواری آن اعتماد زیادی نداشت. آیا مصلحت بود خودش را کاملاً در اختیار شوهرخواهرش بگذارد؟
«چیرو، حالا... خواهیم دید.»»
حجم
۱۲۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۳۵ صفحه
حجم
۱۲۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۳۵ صفحه