دانلود و خرید کتاب زمان سوار ضحی کاظمی
تصویر جلد کتاب زمان سوار

کتاب زمان سوار

معرفی کتاب زمان سوار

کتاب زمان سوار نوشته‌ٔ ضحی کاظمی است و کتابسرای تندیس آن را منتشر کرده است. این کتابْ مجموعه داستان کوتاه گمانه زن است.

درباره کتاب زمان سوار

می‌گویند در زمان انوشیروان طاعونی فراگیر شد که عرصهٔ شاهنشاهی را درنوردید. پیر و جوان، دهقان و بازرگان را کشت؛ کسی از داس مرگش در امان نماند. این‌طور می‌گویند که خود پادشاه هم به وجه سختی از این بیماری دچار شد و به سختی از آن برخاست. بعدها قدر پزشکان را دانست و بیمارستان و دانشگاه ساخت. چه می‌شد اگر گردن‌آویزی از آن دوران سیاه در روزگار ما کشف می‌شد و همراه خودش سلول‌های زندهٔ بیماری را دوباره در بین‌مان شایع می‌کرد. چه بلایی بر سر ما می‌آورد؟

نیازی نیست نگران این مسئله باشیم؛‌ کسی نمی‌تواند در زمان سفر کند. تا بوده زمان سوارِ بر انسان‌ها بوده است. در مشت زمان اسیر بوده‌ایم و ارابه‌رانش بر سر و سرنوشت آحاد بشر رانده است. در این میان اما ما آدم‌ها قادر به تخیلیم؛ تخیل انسان تنها چیزی‌ است که بر زمان سوار خواهد شد. می‌تواند برود به گذشته و با خودش گردن‌آویزی زیبا از ملکهٔ ساسانی برگیرد و به روزگارِ اینک بیاورد و از اینک ما هم در گذرد؛ برود به آینده. تخیل می‌تواند بر همه‌چیز سوار شود، بر زمان و مکان.

ادبیات گمانه‌زن گونه‌ای از داستان‌هاست که تخیل را به غایت خود رها می‌کند تا همه‌چیز را بیازماید. موضوع داستان گمانه‌زن تردید دربارهٔ متقن‌ترین قوانین جهان است؛ گمانه‌زنی دربارهٔ زمان، مکان، سیارات، قوانین فیزیکی و البته روابط انسان‌ها در شرایطی که جهان جور دیگری بود. نویسندهٔ داستان گمانه‌زن جهانی دگرگونه را در تخیل می‌آورد، موقعیتی که قوانین شناخته‌شدهٔ فیزیک دچار تغییر شده است، به جایی دیگری در فضا می‌رود، به گاه دیگری در زمان و آن وقت در آن وضعیت عجیبْ آدم‌ها را کنار هم می‌گذارد. عشق را بررسی می‌کند، ترس را، مرگ را و تکاپوی انسان را برای زنده ماندن و زندگی کردن به نمایش می‌گذارد.

آنچه به قلم ضحی کاظمی در مجموعه داستان‌های زمان‌سوار خلق شده است، داستان‌هایی در گونهٔ گمانه‌زن هستند که بیشتر در زیرگونهٔ پاد آرمان‌شهری قرار می‌گیرند. جایی در آینده که تلاش بشری برای ساخت آرمان‌شهر با شکست روبه‌رو شده است. داستان‌ها این عطش بشر به همکاری برای برقراری بهشتی موعود بر زمین را در بوتهٔ آزمون قرار می‌دهد. تخیل نویسنده مختصات دنیای آتی را به دقت ترسیم می‌کند و آن وقت آدم‌ها را، با تمام کشش‌های انسانی و ضعف‌هایشان، در آنجا قرار می‌دهد.

هر کدام از داستان‌ها خلق زیبایی از تخیل نویسنده هستند که پیچیدگی‌های تکنولوژیک و فیوچریستیک را کنار مضامین آشنا و سادهٔ انسانی قرار می‌دهد. در خلال خواندن نوشته‌ها به شهود جوهر انسان می‌رسیم؛ که چه در هزاران سال پیش چه هزاران سال بعد، چه در زمین، چه در مریخ، انگار همیشه چیزی مشترک در آن است. داستان‌ها از این منظر بی‌نهایت انسانی هستند؛ انسانی‌ترین‌اند. موضوع اصلی آن‌ها آدم‌هاست و شکستن خط زمان و مکان، به جهت برجسته‌سازی موضوعیت «آدم» است در موقعیت‌هایی غیرممکن که تجربه ناپذیرند.

ضحی کاظمی در مجموعهٔ زمان‌سوار نُه داستان را چیده است؛ ظاهراً پیرنگ داستان‌ها از هم مستقل است و خواندن یکی بر دیگری تأثیر روایی ندارد. با این وجود مضامین داستان‌ها بسیار در هم تنیده و همنشین‌اند. می‌شود قصه‌ها را خواند و برداشت نمادینی از هر کدام کرد. می‌شود گردن‌آویز شومی را که بابت عشقی خالص از روزگار گذشته به آینده سفر می‌کند نماد نفرین مکرّر تاریخی دانست که بر ساکنان سرزمین ما می‌رود. می‌شود روزگار نفس‌تنگی و کپسول‌های اکسیژن را نماد خفگی ذهنی مردمان جامعه دانست و داستان را آن‌طور خواند. شاید پوست‌کنان فضایی که بر زمین ظاهر می‌شوند، بلایای حاضری بوده‌اند که چشمان کور جامعه از دیدنشان سر باز می‌زده است. آری می‌شود قصه‌ها را نمادین خواند، اما اگر چنین کنیم بسیاری از زیبایی و عمق داستانی را از دست خواهیم داد چراکه این قصه‌ها نمادین نیستند. خصلت ادبیات گمانه‌زن، یک گمانه‌زنی صادقانه است بدون هیچ پیش‌داوری و شعار. قصه‌های ضحی کاظمی نمادین نیستند، نه بیشتر از آنچه جهان واقعی نمادین است. قصه‌ها صادقانه شهود تخیلی نویسنده هستند از بسط الگوهای نامرئی جهان کنونی و تصویر سرنوشت آدم‌ها در آن موقعیت. موقعیت‌هایی که جامعهٔ انسانی ما به سرعت تمام به سویش می‌رود بی‌هیچ درنگی برای دیدن مقصد شومش.

این نُه داستان را باید نُه میوهٔ یک درخت دانست؛ هر کدامشان در ظاهر متفاوتند، اما جوهر و مزهٔ داستان‌ها شباهتی خوشایند با یکدیگر دارند. اگرچه داستان‌ها در موقعیت‌هایی ناممکن و تخیلی روایت می‌شوند، اما قلم ضحی کاظمی صحنه‌ها را چنان به تصویر کشیده که خواننده به راحتی بتواند خودش را به جای آدم‌های داستان بگذارد؛ از مظاهر شگفت‌انگیز دنیای تخیلی لذت ببرد و همان وقت رقّت مصائب زیست بشر را در همان دنیا تصور کند.

به این تعبیر، تجربهٔ خواندن مجموعهٔ زمان‌سوار به تجربهٔ سفری اعجاب‌انگیز می‌ماند. منزل به منزل از قصه‌های تخیلی گذر می‌کنیم و در هر گذر انگار چیزی از مضامین اصلی می‌فهمیم؛ سفری که منجر به درک برداشت شهودی نویسنده از جهان زیسته‌اش خواهد شد.

ایده دادن برای آیندهٔ بهتر و ساختن آرمان‌شهر، کار نویسنده‌ها نیست؛ ارائهٔ راه‌حل‌های سریع و فوری برای مشکلات روزمره بر عهدهٔ نویسنده نیست؛ مشاغل بسیاری در جامعهٔ بشری به این امر می‌رسند. نویسنده کارش طرح سؤال است؛ تخیل حالت بسط یافتهٔ وضعیت کنونی‌ست؛ کار نویسنده جنباندن ذهن مخاطب است. داستان‌های زمان‌سوار در ولولهٔ شلوغ روزمرگی مخاطب را لختی در خلسه‌ای آرام فرومی‌برند. به او جهانی را می‌نمایند که هیچ‌وقت تجربه نکرده است و باعث می‌شود مخاطب بتواند به همه‌چیز از فراسوی قوانین صلب و جبّار شناخته شده نگاه کند. لذتی که این تخیل در ذهن مخاطب می‌شکند بسیار یکتا و دلپذیر است.

قصه‌های مجموعهٔ زمان‌سوار بیشترشان تلخ تمام می‌شود؛ فضای داستان‌ها در خفگی و بستگی است؛ آدم‌های قصه‌ها در بند قوانین و مقرّرات غیرانسانی به دام افتاده‌اند. این اما همهٔ ماجرا نیست. در پسِ سیاهی نمایش داستان‌ها استغاثه‌ای‌ست برای آینده‌ای به جز این تصاویر. شوم نگاری تصویر تخیلی قصه‌ها جنبشی‌ است در ذهن مخاطب برای دیدن دردهای راهی که جهان بر آن گام می‌زند؛ خواهشی‌ است برای تغییر این حرکت به هر مسیر دیگری.

خواندن کتاب زمان سوار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران و طرفداران ادبیات گمانه زن پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب زمان سوار

«دهانش ترش شده بود. یک قدم دیگر جلو رفت، کف دست‌هایش را گذاشت روی دیوار و پیشانی‌اش را چسباند به شیشهٔ خنک آن. هر پنج نفر پرسنل آزمایشگاه مثل او خودشان را به شیشهٔ ضخیم سلول‌های ایزوله‌شان چسبانده و زل زده بودند به دو راهروی شیشه‌ای موازی که به اتاقک آزمایش منتهی می‌شد. دختر و پسر جوان قدم‌به‌قدم به‌موازات هم، طول راهرو را به سمت اتاقک طی می‌کردند، با گام‌های سنگین و کند. سایه به آن‌ها حق می‌داد. قدم برداشتن به سمت قتلگاه راحت نبود. حتماً دختر و پسر نمونهٔ آزمایش آن روز، می‌دانستند احتمال زنده ماندنشان بسیار کم است، نیازی نبود به اعداد و ارقام. تا نه روز پیش، هر زوجی که پا به راهروهای طولانی منتهی به اتاقک آزمایش گذاشته بودند، از همان‌جا یک‌راست با روبات‌های انهدام به بیرون از شهرک‌های شیشه‌ای منتقل شده بودند. حتماً این دختر و پسر که نگاهشان به پایین دوخته شده بود و حتی از چشم انداختن به سایه‌های هم وحشت داشتند، همهٔ این‌ها را به‌خوبی می‌دانستند. از پایان هجده‌سالگی‌شان، هر روز شاهد رفتنِ بی‌بازگشت دوستانشان بودند. حتی هجده نفر قبلی هم که از آزمایش زنده ماندند، به جای دیگری منتقل شده بودند. معلوم بود راه بی‌بازگشت، قدم برداشتن را برایشان سخت و سنگین کرده است.

سایه مثل این دختر و پسر جوان، با ژن مستعد اصلاح به دنیا نیامده بود. همهٔ نوزادان پرورش‌یافته در انکوباتورها از لحاظ ژنتیکی دست‌کاری می‌شدند اما تا لحظهٔ تولد مشخص نمی‌شد ژن اصلاح در آن‌ها فعال شده یا نه. نوزادانی را که استعداد اصلاح داشتند، در خوابگاه‌های ایزولهٔ شیشه‌ای نگه‌داری می‌کردند و از همان بدو تولد آزمایش‌های مختلف روی آن‌ها آغاز می‌شد. مابقی به پرورشگاه‌های عمومی فرستاده می‌شدند تا پس از گذراندن دوران کودکی و نوجوانی خود در سلول‌های ایزوله، برای حرفهٔ خاصی آموزش ببینند و به سلول‌های ایزولهٔ شخصی نقل‌مکان کنند. حرفه‌ها بر اساس ژن‌های مستعد دیگر انتخاب می‌شد و هیچ‌کس دقیقاً نمی‌دانست به چه دلیلی برای حرفه‌ای مشخص تعلیم می‌بیند.

نوزادان مستعدی که مثل این دختر و پسر جوان، از آزمایش‌های کودکی و نوجوانی عبور می‌کردند و تا هجده‌سالگی دوام می‌آوردند برای آزمایش نهایی به اتاقک شیشه‌ای که سایه سرش را به دیوارهٔ بیرونی آن تکیه داده بود، رهسپار می‌شدند. تا نه روز پیش مطمئن بود خوش‌شانس بوده که با ژن غیرفعال به دنیا آمده، اما این نه روز، بااینکه همچنان مطمئن نبود نتیجهٔ آزمایش‌ها قطعاً مثبت بوده، حسرتی در دل داشت. تابه‌حال همهٔ آرزویش، مثل سایر انسان‌های شهرک شیشه‌ای این بود که آزمایش‌ها بالاخره نتیجه دهند و نسل آیندهٔ بشر از حصار شیشه‌ها رهایی یابد. سهم داشتن در بزرگ‌ترین نقطه عطف تاریخ چیز کمی نبود. حتماً در صورت تأیید نهایی آزمایش‌ها، پاداش بزرگی دریافت می‌کردند. اما معنی این موفقیت برای سایه انگار چیزی نبود جز حسرتی که مثل بغض گلویش را می‌فشرد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
تعداد تبریک‌های دسته‌جمعی مردم از سرتاسر جهان زیاد بود. همه با هم فریاد می‌زدند!Happy Birthday Sahar برای تولد همهٔ ما این کار را می‌کردند. بخشی از کمپین تبلیغاتی پروژهٔ افق سرخ بود برای تشویق مردم به داوطلب شدن و زندگی در سیارهٔ مریخ. قرار بود تیم هشت‌نفرهٔ ما، اولین انسان‌هایی باشیم که زندگی را روی مریخ آغاز می‌کنیم و بعد هر چهار سال یک‌بار تعداد بیشتری اعزام شوند... حالا من مانده‌ام و لارس. و لارس هم می‌خواهد برود.
BookishFateme

حجم

۶۱۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۶۱۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۳۱,۰۰۰
تومان