کتاب آدم نما
معرفی کتاب آدم نما
کتاب آدم نما نوشته ضحی کاظمی است. این کتاب را گروه انتشاراتی ققنوس منتشر کرده است. ضحی کاظمی، نویسندهٔ رمان آدمنما، سراغ زیرژانر «پادآرمانشهر»، یکی از پرطرفدارترین زیرژانرهای علمیتخیلی، رفته است.
درباره کتاب آدم نما
آدمنما دنیای خودبسندهای را در آینده تصویر میکند که در آن انسانها با پیشرفت تکنولوژی سلولهای بنیادی از مرگ رها شدهاند. کاظمی، با تلفیق ژانر علمیتخیلی با ژانرهای تریلر و معمایی، توانسته است برخی از مسائل امروز ایران را در جهان آینده بکاود و خوانندهٔ این روزگار را هم با آن درگیر کند.
این کتاب در بیمارستانی در آینده شروع میشود، زمانی که خانم اتوود بعد از یک جراحی باید کمکم چشمهایش را باز کند و صحبت کند اما دلش نمیخواهد، او بالاخره چشمهایش را باز میکند و متوجه میشود در این عمل جراحی بخشی از سلولهای خاکستری و خاطراتش را از دست داده است. او حداقل ۱۵ روز از زندگیاش را کامل فراموش کرده است و حالا باید آن را بهخاطر بیاورد.
خواندن کتاب آدم نما را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات علمیتخیلی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب آدم نما
اتاقْ پنجرهای ندارد. دیوارهای آبی کمرنگش درست همرنگ بلوز و شلوار نخیای است که به تن دارم. به غیر از تخت بیمارستانی من، چیزی در اتاق نیست. سه در به اتاق باز میشوند، آنها هم همرنگ دیوارها هستند. روبات گرد و کوچک پرستار از در روباترو وارد میشود. نور اتاق را بیشتر میکند. کمکم میکند بنشینم. مینشینم روی تخت. ملافههای تخت را جمع میکند و آن قسمتی را که زیر من قرار دارد با فشار کمی از زیرم میکشد. از روی تخت بلند میشوم تا راحت بتواند ملافهها را تعویض کند. با دستهای بلند فلزیاش، خیلی سریع، ملافهٔ سفید تمیزی از مخزنش بیرون میکشد و روی تخت پهن میکند. به من اشاره میکند به حمام بروم و دوش بگیرم. اما به اشارهٔ روبات توجهی نمیکنم. روبات مجبور میشود حرف بزند. میگوید باید دوش بگیرم و لباس تمیز بپوشم. وقتی میبیند دستدست میکنم میپرسد به کمک او احتیاج دارم یا نه. برای اینکه از دستش خلاص شوم به سمت حمام میروم وگرنه یکبند دستورش را تکرار میکند.
جلوی آینهٔ سرتاسری حمام میایستم. سرم را به آینه نزدیک میکنم. پلک میزنم. چهرهام فرقی با قبل نکرده. دست میکشم به پشت سرم. لابهلای ریشهٔ موها دنبال جایی میگردم که سرم از آنجا شکافته شده. جای شکاف کاملاً خوب شده. هیچ اثری از آن زیر انگشتانم احساس نمیکنم. شاید اصلاً عمل سلولهای خاکستری مغز انجام نشده باشد. تاریخ مشخص میکند. تاریخ را بلند میپرسم و روی صفحهٔ آینه ظاهر میشود: ۷۲/بهار/۲۳۸ اسب. پانزده روز نبودهام. پانزده روز از حافظهام پاک شده. خیلی بیشتر از پانزده روز. اما این پانزده روز را مطمئنم، بقیه را نه. دلم میخواهد به خاطر بیاورم. دستکم بدانم چه زمانهایی همراه سلولهای خاکستری از مغزم حذف شدهاند. جاهای خالی حافظهام را پیدا کنم. هرچند پر کردن جاهای خالی محال است. مگر کس دیگری برایم بگوید، مثلاً پولیتزر، آرین یا مایسا یا دوستان دیگرم. اما آنها که همیشه با من نبودهاند و همهچیز را نمیدانند. در ضمن حتی اگر قانون را زیر پا بگذارند و حاضر شوند از گذشتهٔ من چیزی بگویند هر کدام روایت متفاوتی از اتفاقاتی که از سر گذراندهام برایم تعریف میکنند و من میمانم کدام به واقعیت نزدیکتر است.
حجم
۲۴۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
حجم
۲۴۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
نظرات کاربران
کتاب فراتر از تصور خوبه. نگارش در حد نویسندگان بزرگ جهانه و موضوع هرچند اوریجینال نیست ولی پرداخت بینهایت زیرکانهای داره. ضحی کاظمی خوب میتونه بنویسه و خوب بلده از قدرتش استفاده کنه. کتاب عالی بود. منتظر قسمت بعدیش میمونم.
ایدهی داستان بشدت خلاقانه و قوی بود، همراه با یک روند رازآلود و هیجان انگیز. یکی از دقیقترین و محتملترین نماهای ممکن از آیندهی بشر رو نشون میداد که در عمق واقعا غم انگیز بود. گرچه دوست داشتم درکنار داستان
یک کتاب خواندنی ،اما ترسناک درباره اینده تممام دنیا..آینده ای که دلت برای ساده ترین روتین های زندگی جمعی و فردی تنگ می شود