کتاب ابابیل نقد
معرفی کتاب ابابیل نقد
کتاب ابابیل نقد نوشتهٔ محمدرضا سرگلزایی است. نشر قطره این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی مصاحبههایی در حوزههای گوناگون که نویسنده با مطبوعات انجام داده است.
درباره کتاب ابابیل نقد
کتاب ابابیل نقد مجموعهای است از مصاحبههایی که محمدرضا سرگلزایی با مطبوعات داشته است (۱۱ گفتوشنود). با وجود تنوع موضوعی، وجه مشترک این مصاحبهها نقد سبک زندگی، فرهنگ عمومی و رسانه است. محمدرضا سرگلزایی در این کتاب بیان میکند که نقد نهادهای قدرت وظیفهٔ روشنفکران است و همین روشنفکران، مهمترین نهادهای قدرت فرهنگ عمومی و نظام سیاسی هستند؛ سرگلزایی همچنین به نقد فرهنگِ عمومی میپردازد و معتقد است که میان نظام سیاسی حاکم و فرهنگ عمومی دادوستدی مستمر وجود دارد و هر یک در بازتولید دیگری اثرگذار است.
خواندن کتاب ابابیل نقد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران حوزهٔ فرهنگ و دانشجویان مطالعات فرهنگی و جامعهشناسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ابابیل نقد
«خب اگر همین فلسفه وارد رواندرمانی و روانشناسی شود، آیا به آن ایدهی ارادهی فردی منجر نمیشود که تو اگر بخواهی میتوانی بر این محدودیتها غلبه کنی؛ یعنی محدودیتهایت را بشناس و میتوانی از این محدودیتها فراتر روی، میتوانی جنسیتت را رد کنی، موقعیت اجتماعی را رد کنی و تصمیم بگیری این موقعیت اجتماعی را کنار بگذاری. تصمیم بگیری آن قالبهایی که فرهنگ به تو میدهد و بهواسطهی جنسیت باید این رفتارها را داشته باشی، کنار بگذاری. رفتاری را که خودت میخواهی داشته باشی. به این معنا آیا همان ارادهی آزاد که از آن نام برده میشود نیست؟
خیر، آگاهی از جبر برای رهایی از جبر کافی نیست. آگاهی شرط لازم تغییر است ولی شرط کافی نیست. اولاً تغییر علاوه بر آگاهی از جبر، نیاز به ابزار و تکنیک دارد، ثانیاً جبرهای جمعی را تنها ارادهی جمعی میتواند رفع کند. من شخصاً نمیتوانم از جبرهای سیاسی ـ اقتصادی رها شوم، این کار نیاز به تشکیلات و سازمان اجتماعی دارد. یکسری جبرها جبرهای اجتماعی است، یعنی قوانین یکسری جبرها را برای ما گذاشتهاند، هر چند که بدانیم این قوانین را انسانها نهادهاند و بدانیم حکمت و قدرت الهی پشت این قوانین نیست، تردید من که جبر و قدرتِ این قوانین را برطرف نمیکند. انسان بهعنوان یک گونهی بشری باید به این آگاهی برسد که همهی این قوانین انساننهاد است و هیچ قانون ماورای بشری وجود ندارد. اینگونه میتواند به این آگاهی برسد، این «آگاهی گونه» منجر به «آزادی گونه» خواهد شد، یعنی یک اتفاق جمعی است که در طول تاریخ رخ خواهد داد ولی در فضای روانشناسی بالینی نمیتوان از آگاهی به رهایی رسید! دربارهی جبرهای زیستی هم همین داستان صادق است. من به تنهایی نمیتوانم جبرهای زیستی را تغییر دهم، این تغییر نیاز به کمک تکنولوژی تشخیصی، تکنولوژی دارویی و سیستم درمانی دارد. مثلاً همین تجربهی عاشقانه را چگونه میتوانیم با آگاهی صرف تغییر دهیم؟ مثلاً من آگاه شوم بعضی از عواطف من تحت تأثیر پرولاکتین است. آگاه شدن که تغییرش نمیدهد. آگاه شوم که این خشم من تحت تأثیر نورآدرنالین است. این آگاه شدن که تغییرش نمیدهد. تغییر نیاز به ابزار دارد. حتی آگاه شدن از جبر زیستی هم تحت تأثیر جبر تاریخی قرار دارد. همین که ما الان داریم محبت مادری را به پرولاکتین نسبت میدهیم، صد سال پیش چنین چیزی غیر قابل تصور بود؛ یعنی جبر تاریخ این است که امروزه من میتوانم بفهمم که محبت مادری به پرولاکتین همبستگی دارد؛ اما آن موقع کسی نمیتوانست بفهمد؛ بنابراین جبر تاریخی حتی این را هم تعیین میکند که ما کی به جبر زیستی آگاه شویم. همین جبر تاریخی هم تعیین میکند که آیا گونهی بشر میتواند این بتهایی را که تراشیده، بشکند و از آنها عبور کند یا نه. در واقع خودآگاهی در روانشناسی فردی و بالینی منجر به این میشود که ما جبرها را ببینیم و با دانستن جبرها، تراژیک بودن زندگی را درک کنیم و متوجه شویم که با اینهمه جبری که وجود دارد جستجوی ما برای رفاه و رستگاری و خوشبختی یک جستجوی ناکامکننده است و این وضعیت بشری ما یک وضعیت تراژیک است و اگر در درون یک تراژدی قرار داریم ما مقصر نیستیم. بنابراین به نظر من اگزیستانسیالیسم در روانشناسی فردی و کار بالینی آنقدر که به آن نسبت داده میشود کارکرد ندارد.»
حجم
۱۵۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱۵۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه