دانلود و خرید کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان جی. کی. رولینگ ترجمه آرزو مقدس
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان

کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان

معرفی کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان

کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان نوشتهٔ جی. کی. رولینگ و ترجمهٔ آرزو مقدس است و انتشارات پرتقال آن را منتشر کرده است. این کتاب سومین قسمت از هفت جلد کتاب‌های هری پاتر است. کتابی فانتزی و تخیلی که شخصیت اصلی آن پسری یازده‌ساله به نام هری است. این کتاب اولین بار در سال ۱۹۹۷ منتشر شد و پس از آن دنیا با نام هری پاتر و داستان‌هایش آشنا شد.

درباره کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان

چیزی نمانده سومین سال تحصیل هری پاتر و بهترین دوستانش، ران و هرماینی، در مدرسه‌ٔ جادوآموزی و افسونگری هاگوارتز آغاز شود. هری بی‌صبرانه منتظر است بعد از تعطیلات تابستان به مدرسه بازگردد. (هر کس دیگری هم که پیش خانواده‌ٔ خبیث درزلی زندگی می‌کرد، همین حس را داشت.) اما وقتی هری به هاگوارتز برمی‌گردد، حال و هوای مدرسه سرشار از وحشت و نگرانی است. آدمکشی که چندین نفر را به قتل رسانده، از زندان فراری است و نگهبانان هولناک زندان آزکابان دورتادور مدرسه نگهبانی می‌دهند.

خواندن کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای نوجوانان نوشته شده است، اما خواندن آن برای بزرگسالانی که هنوز هم دنیای جذاب فانتزی و تخیل برایشان زنده و پویاست خالی از لطف نیست. و اگر جزو افرادی هستید که نه دنیایی خیالی دارید و نه علاقه‌ای به داستان‌های تخیلی، باز هم پیشنهاد می‌کنیم این کتاب را بخوانید. همیشه برای اولین تجربه وقت هست. 

درباره جی کی رولینگ

جوان رولینگ متولد ۳۱ ژوئیه ۱۹۶۵ است. خودش می‌گوید در محاصره کتاب‌ها بزرگ شد. او از کودکی علاقه به نوشتن داشت. اولین کتابش را وقتی فقط ۶ سالش بود نوشت. داستانی درباره یک خرگوش با نام «خرگوش» .

در یازده‌سالگی اولین رمانش را نوشت. داستانی در مورد هفت الماس نفرین‌شده و افرادی که آنها را داشتند.

جی کی رولینگ در دانشگاه اکستر تحصیل کرد. بعد از این‌که مدرک خود را از پاریس گرفت به لندن برگشت و در مشاغل مختلفی کار کرد. اما بالاخره روز رسیدن به رولینگ واقعی فرا رسید. روز انفجار ایده‌‎ای که جهانی شد.

همه ما، تأخیر قطار و انتظار برای رسیدن را تجربه کرده‌ایم. اما فقط یکی از ما انسان‌ها از این تأخیر بهترین استفاده را برد. رولینگ در قطاری نشسته بود که از منچستر به سمت کینگز کراس در حرکت بود. قطاری که هیچ‌وقت تصور نمی‌کرد تأخیرش باعث به وجود آمدن ایده‌ای جهانی در مغز نویسنده‌ای شود.

رولینگ در ۵ سال بعد، روی هفت کتاب دیگر و موضوعاتش کار کرد. با تمام ایده‌ها و یادداشت‌هایش عازم پرتغال شد تا زبان انگلیسی را تدریس کند. در سال ۱۹۹۲ با خوخه آرانتیس ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دختری به نام جسیکا بود. اما ازدواج او در اواخر ۱۹۹۳ به پایان رسید و رولینگ به ریتانیا بازگشت.

زندگی او در بریتانیا به عنوان معلمی در ادینبورگ ادامه پیدا کرد. در کنار تدریس، به نوشتن داستان خود هم پرداخت و وقتی توانست آن را به سرانجام مطلوب برساند سه فصل را برای چند انتشارات فرستاد.

فقط یکی از آنها بود که در نامه‌ای خواست تا باقی داستان را هم بخواند. رولینگ می‌گوید این بهترین نامه‌ای بود که در زندگی‌ام دریافت کردم.

نام جی کی رولینگ هم ماجرای جالبی دارد. انتشارات از او خواست تا نام اصلی خود را از روی کتاب بردارد. به عقیده آنان پسران جوان و نوجوانی که مخاطب این کتاب بودند با دیدن نام یک زن ممکن بود اشتیاقی به خواندن کتاب پیدا نکنند.

(K) مخفف کاتلین، نام مادربزرگ پدری جوان بود. او این کلمه را به نام خود اضافه کرد و عنوان جی کی رولینگ روی کتاب‌های هری پاتر نقش بست.

جالب است بدانید که در سال ۲۰۰۷ نام رولینگ در بین پولدارترین زنان انگلیس نوشته شد. او رتبه سیزدهم را از آن خود کرد. رتبه‌ای که با نوشتن و خلق هری پاتر به دست آورده بود.

بخشی از کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان

«هری پاتر از خیلی نظرها پسری بسیار غیرعادی بود، مثلاً از تعطیلات تابستان بیشتر از هر وقت دیگری از سال بدش می‌آمد. اخلاق عجیب دیگرش هم این بود که خیلی دلش می‌خواست تکلیف‌هایش را بنویسد، اما ناچار بود نصفه‌شب‌ها پنهانی این کار را بکند. از قضا، هری جادوگر هم بود.

نزدیک نیمه‌شب بود. هری دمر روی تختش دراز کشیده و پتوهایش را مثل خیمه روی سرش کشیده بود. در یک دستش چراغ‌قوه‌ای را نگه داشته بود و کتاب جلدچرمی بزرگی (جادو به روایت تاریخ نوشتهٔ باتیلدا بَگ‌شات) را باز کرده و به بالشش تکیه داده بود. نوک قلمش را که از جنس پر عقاب بود، روی صفحه می‌کشید و پایین می‌برد و با سگرمه‌های درهم دنبال نکته‌ای می‌گشت که بتواند مقاله‌اش را بنویسد. موضوع مقاله این بود: «جادوگرسوزی در قرن چهاردهم کاری کاملاً بی‌فایده بود. نظر خود را در این باره بنویسید.»

قلم‌پر هری روی بندی از کتاب که انگار اطلاعات مفیدی داشت بی‌حرکت ماند. هری عینک گِردش را روی دماغش بالا داد، چراغ‌قوه‌اش را به صفحهٔ کتاب نزدیک‌تر کرد و خواند:

در قرون وسطا، افراد بی‌بهره از نیروهای جادویی (که اغلب ماگل نامیده می‌شوند) از جادو بسیار می‌هراسیدند، اما در تشخیص آن چندان ماهر نبودند. کم پیش می‌آمد که بتوانند جادوگری واقعی را به دام بیندازند و اگر چنین می‌شد، آتش بر این جادوگران مطلقاً بی‌اثر بود. جادوگران واقعی افسون آتش‌سردکن انجام می‌دادند و وانمود می‌کردند از درد جیغ می‌کشند، اما در واقع فقط کمی قلقلکشان می‌آمد. حقیقت این است که وِندلینِ عجیب‌غریب آن‌قدر از سوزانده شدن کیف می‌کرد که نه یک بار و دو بار، بلکه چهل‌وهفت بار با قیافه‌های مختلف خودش را گیر انداخت.»

Zeinab
۱۴۰۲/۰۵/۰۷

ترجمه خانم آرزو مقدس بی نظیره.

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۳/۱۰

معرکه هست

Ali Rahimi r
۱۴۰۲/۰۵/۲۸

همه چیز عالی. وردنامه و نام نامه هم داره.

امیرحسین رئوف نیا
۱۴۰۲/۱۱/۱۴

از هر نظر که بگی عالیه

علی
۱۴۰۲/۰۷/۰۶

بهترین ترجمه موجود.

hasti.heydari
۱۴۰۲/۱۲/۱۵

ترجمه‌ی‌خوب

محمد
۱۴۰۳/۰۱/۰۴

عالیه، ترجمه کامل از ویرایش آخر هری پاتر به همراه توضیحات اضافه.

Fatima
۱۴۰۲/۰۷/۰۶

این ترجمه از یکی خانم ویدا اسلامیه هم بهتره؟

🌱 آونـב
۱۴۰۳/۰۲/۱۵

بخونید و لذت ببرید.

Aydin
۱۴۰۳/۰۷/۰۱

چقدر مهمه که یاد بگیریم با ترس‌های زندگیمون روبرو بشیم و باهاشون مقابله کنیم، وگرنه همشون توی ذهنمون انباشته میشن و تبدیل به هیولاهای وحشتناکی میشن که فکر کردن و رو در رو شدن باهاشون ممکنه فلجمون کنه و ما

- بیشتر
هرماینی به داخل صندوق اشاره کرد و نفس‌نفس‌زنان گفت: «پ... پ... پروفسور مک‌گانگال! گ... گفت همهٔ درس‌ها رو رفوزه شده‌ام!»
roshana
اسنیپ سکندری خورد. ناگهان پیراهنی بلند با حاشیهٔ تورتوری به تن داشت، کلاهی با یک کرکس بیدخورده روی سرش بود و کیف سرخ گنده‌ای در دستش تاب می‌خورد.
roshana
دامبلدور یواش گفت: «این‌طور نیست. یعنی از تجربه‌ای که با زمان‌برگردون داشتی، چیزی یاد نگرفتی هری؟ عواقب کارهای ما همیشه چنان پیچیده و گوناگون هستن که پیش‌بینی آینده کار بسیار بسیار دشواریه...
Sahanaghai_d
«فکر می‌کنی رفتگانی که دوستشون داشتیم واقعاً از ما جدا می‌شن؟ فکر نمی‌کنی هنگام رویارویی با مشکلات بزرگ، دقیق‌تر از هر زمان دیگه‌ای اون‌ها رو به یاد می‌آریم؟ پدرت در وجود تو زنده‌ست هری و وقتی به حضورش نیاز داری، آشکارتر از هر زمان دیگه‌ای خودش رو نشون می‌ده.
Sahanaghai_d
دامبلدور با صدایی آرام گفت: «نه بابا تعادل داره، فقط بدجوری ناامید شده.»
roshana
پرسی با نگرانی در گوش هری گفت: «هری، حتماً بازی رو برنده بشین ها. من ده گالیون ندارم.
roshana
هگرید خندید و گفت: «نمی‌دونم ها، من که می‌گم باس بیان وردست فرِد و جرج ویزلی شاگردی کنن.»
roshana
«وقتی که باگرت از توی گنجه می‌آد بیرون و چشمش به تو می‌افته، شکل پروفسور اسنیپ رو به خودش می‌گیره. اون‌وقت تو چوب‌جادوت رو این‌طوری می‌آری بالا، بلند می‌گی ریدیکولوس و حسابی روی لباس‌های مادربزرگت تمرکز می‌کنی. اگه همه‌چیز خوب پیش بره، پروفسور اسنیپِ باگرت مجبور می‌شه کلاه کرکس‌دار بذاره سرش، پیراهن سبز تنش کنه و کیف قرمز بگیره دستش.» بچه‌ها از خنده ترکیدند
roshana
فرِد، طوری که انگار تازه مادرش را دیده باشد، دست او را هم گرفت و گفت: «مادر! واقعاً از دیدنت مسرور شدم...»
roshana
اصلاً دلم نمی‌خواد ببینم اگه من بزنم عمه‌م رو باد کنم وزارتخونه چه بلایی سرم می‌آره. البته باید اول بیان از توی قبر بیارنم بیرون، چون مامانم قبل از اون‌ها می‌کشدم. بگذریم،
roshana
وِندلینِ عجیب‌غریب آن‌قدر از سوزانده شدن کیف می‌کرد که نه یک بار و دو بار، بلکه چهل‌وهفت بار با قیافه‌های مختلف خودش را گیر انداخت.
امیر مهدی دشتی

حجم

۴۷۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

حجم

۴۷۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

قیمت:
۹۲,۰۰۰
۴۶,۰۰۰
۵۰%
تومان