کتاب جادوهای‌ همیشگی؛ جلد سوم

کتاب جادوهای‌ همیشگی؛ جلد سوم (معبد اسرارآمیز) نوشتهٔ کریس کالفر و ترجمهٔ الهام فیاضی است. مجموعهٔ «جادوهای همیشگی» را انتشارات پرتقال منتشر کرده است. این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تأسیس شده است. «پرتقال» بخشی از انتشارات «خیلی سبز» است.

درباره کتاب جادوهای همیشگی؛ جلد سوم

کتاب جادوهای همیشگی؛ جلد سوم با عنوان «معبد اسرارآمیز» دربارهٔ چیست؟ «بریستال اورگرین»، دختر قاضی سخت‌گیر و قانون‌مدار شهر، عاشق خواندن کتاب است، ولی در سرزمین او کتاب‌خواندن برای زنان جرم است. بریستال روزی با دیدن آگهی استخدام خدمتکار در سردر کتابخانهٔ شهر با نام مستعار و دور از چشم خانواده‌اش در آنجا مشغول به کار می‌شود؛ تا بتواند پنهانی کتاب بخواند. کنجکاوی‌اش او را به اتاقی مخفی می‌کشاند که کتاب‌هایی با برچسب ممنوعه در آن نگهداری می‌شود. با خواندن یکی از این کتاب‌ها که دربارهٔ سحر و جادو است، او می‌فهمد که خودش هم پری است؛ آن هم در زمانه‌ای که جادو جرم بزرگی است و قاضی‌های شهر برای جادوگران حکم‌های سنگین می‌برند. این تازه آغاز ماجرا است! سرنوشت اتفاقات کوچک و بزرگ بسیاری برای بریستال نوشته و دنیای جادو قرار است با پری جدیدش دنیای ما را زیرورو کند.

خواندن کتاب جادوهای همیشگی؛ جلد سوم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

نوجوانان بالای ۱۴ سال مخاطب این کتابند.

بخشی از کتاب جادوهای همیشگی؛ جلد سوم

«در دل معبد دانش، بریستال و نماینده‌ها با احتیاط فراوان، در دالانی که به چالش بعدی می‌رفت، قدم برمی‌داشتند. در انتهای راهرو تالار مربعی کشف کردند که به‌اندازهٔ تالار مهمانی بود. در انتهای اتاق پلکان سنگی‌ای قرار داشت که به دری دولنگه می‌رسید؛ در با زنجیرهای کلفت و قفلی فولادی بسته شده بود. یک قلب شیشه‌ای بزرگ بالای سرشان در هوا شناور بود. قلب توخالی بود و داخل آن کلید طلایی‌ای بود که درخشش آن تمام اتاق را روشن می‌کرد. پنج رد دود سفید مثل دنبالهٔ شهاب به دور قلب می‌چرخید.

لوسی گفت: «از این قلب بزرگ معلومه که نوبت چالش عاطفیه.»

رایدر حدس زد: «به نظرم اون در دولنگه راه خروج از اینجاست.»

اسپنکی گفت: «نمی‌دونم چطوری باید کلید رو برداریم.»

گابزلا فریاد زد: «این فقط از یه کوتوله برمی‌آد! اسپنکی، بزن برو کلید رو بردار!»

تا کوتوله به خودش بیاید، گابزلا کمرش را چسبید و او را به هوا بلند کرد. اسپنکی سعی کرد قلب را بگیرد، ولی دستش از آن رد شد، طوری که گویی قلب و کلید از هوا ساخته شده بود. گابزلا کوتوله را پایین آورد.

اسپنکی گفت: «فایده‌ای نداره. قلب و کلید جسم جامد نیستن. چطور می‌تونیم بدون کلید واقعی در رو باز کنیم؟»

بریستال گفت: «مطمئنم بیشتر نمادین هستن و قرار نیست جسم واقعی باشن. یادتون باشه که این چالش عاطفیه. با چالش‌های دیگه فرق داره. این چالش عواطف و شخصیت ما رو آزمایش می‌کنه، ممکنه ما رو با ترس یا سؤال‌های بنیادی آزار بده یا سعی کنه به اعتمادبه‌نفس یا نظام اعتقادی‌مون حمله کنه.»

لوسی با خنده گفت: «یاد یکی از کارگردان‌هایی افتادم که باهاش کار می‌کردم.»

رایدر پرسید: «خب، چالش چطور شروع می‌شه؟»»