کتاب شش درنای سرخ (کتاب اول)
معرفی کتاب شش درنای سرخ (کتاب اول)
کتاب شش درنای سرخ (کتاب اول) نوشتهٔ الیزابت لیم و ترجمهٔ اطلسی خرامانی است. انتشارات آذرباد این رمان معاصر انگلیسی را برای نوجوانان منتشر کرده است.
درباره کتاب شش درنای سرخ (کتاب اول)
کتاب شش درنای سرخ (کتاب اول) [Six Crimson Cranes] برابر با یک رمان معاصر و انگلیسی برای نوجوانان است. داستان چیست؟ «شیوری»، شاهدخت «کیاتا» رازی پنهان دارد؛ جادویی در رگهایش جریان گرفته که تابهحال آن را بهخوبی پنهان کرده است، اما صبح روز نامزدیاش کنترل خود را از دست میدهد. اول به نظر میرسد اشتباهش موجب خوششانسی و مانع از ازدواجی شده است که او هرگز نمیخواست اتفاق بیفتد، اما همین باعث جلبتوجه نامادریاش «رایکاما» میشود. این نامادری هم جادوی سیاهی ویژهٔ خودش دارد؛ پس شاهدخت جوان را از قصر طرد میکند، برادرانش را به درنا تبدیل کرده و به شیوری هشدار میدهد که نباید در این مورد به کسی چیزی بگوید؛ چراکه با هر کلمه که از دهانش خارج شود یکی از برادرانش خواهد مرد. شیوری بیپول، ناتوان در حرفزدن و تنها بهدنبال برادرانش میگردد و در این بین پرده از توطئهای برای به چنگآوردن تاجوتخت برمیدارد؛ توطئهای که حتی از خیانت رایکاما هم عجیبتر، حیلهگرانهتر، فریبدهندهتر و پیچیدهتر است. حالا فقط شیوری است که میتواند اوضاع پادشاهی را مرتب کند.
خواندن کتاب شش درنای سرخ (کتاب اول) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به نوجوانان دوستدارِ ادبیات داستانی معاصر انگلستان و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شش درنای سرخ (کتاب اول)
«پوشیده در خاکستر بیدار شدم، لباسهایم سوخته و سیاه شده بودند. تور روی پاهایم افتاده، میدرخشید و نورش ستونهای دود را روشن میکرد. هوا چنان سنگین و دنیا چنان در تاریکی فرورفته بود که نمیدانستم هنوز روی کرهٔ خاکی هستم یا نه... تا اینکه چشمانم کمکم چیزهایی را در میان خاکستر دیدند. رشته پرندههایی که مگاری برایم درست کرده و آنچه از آویز محافظتیاش بر جا مانده بود. به جلو غلتیدم تا برش دارم، سرفهای کردم و نتوانستم از ورود دود به ریههایم جلوگیری کنم.
کیکی از میان دود پیش آمده و روی شکمم نشست. خدا رو شکر. همهجا اونقدر تاریک شده بود که فکر کردم مردیم!
نشستم، تمام بدنم میلرزید. تور را به کناری پرت کردم. کاسهٔ گردوی دوتکه شدهام در کنارم افتاده بود. انگشتانم به سمت صورتم رفتند و بالای سرم قرار گرفتند. برای اولین بار در طی ماهها موهایم را لمس کردم. بهجای کاسه موهایی پرپشت و ضخیم داشتم.
دستانم که هنوز میلرزیدند به سمت گلویم رفتند. لعنت بر شیطان. حرف زده بودم! برخاستم و وحشت به سینهام چنگ انداخت.
کیکی که فکرم را خوانده بود، گفت برادرهات زندهان؛ اما هنوز درنا هستن. احتمالاً اون بخشی از نفرین رو شکستی که به خودت مربوط میشده.
حق با او بود. تکهای از کاسهٔ چوبی را برداشتم. آنقدر به وزنش بر روی سرم عادت کرده بودم که حالا احساس سبکی عجیبی داشتم.
در سکوت اندیشیدم این یه نفرین نبوده؛ و کاسه در میان دستانم به خاکستر تبدیل شد. سپر بوده. سپری که جادوم رو از کل دنیا مخفی میکرده و... درعینحال از من محافظت میکرده.
کیکی روی دستم نشست که از تو در برابر جادوی خودت محافظت کنه؟
سری به تأیید تکان دادم. جادوی خودم و جادوی دیگران. کاسه شکست تا از من در برابر آتش اهریمنی گویا محافظت کنه. در غیر این صورت من الان یه کپه خاکستر بودم.
پس اگه این نفرین نبوده، در تموم این مدت میتونستی حرف بزنی؟ برادرهات نمیمردن؟
از این مورد مطمئن نبودم. لازم بود منو بترسونه تا به خونه برنگردم و به پدرم یا هرکسی که میدیدمش بگم کی هستم. نیاز بود من ازش متنفر بشم تا اون بتونه از من در برابر ولف محافظت کنه.
آب دهانم را قورت دادم و بالاخره صدایم را پیدا کردم.
«تاکان کجاست؟»»
حجم
۴۴۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۳۱ صفحه
حجم
۴۴۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۳۱ صفحه