کتاب ائوریپیدس
معرفی کتاب ائوریپیدس
کتاب ائوریپیدس نوشتهٔ اوریپید و ترجمهٔ عبدالله کوثری است. نشر نی این پنج نمایشنامهٔ یونان باستانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب ائوریپیدس
کتاب ائوریپیدس حاوی پنج نمایشنامه به قلم یکی از بزرگترین نمایشنامهنویسان یونان باستان و جهان است؛ اوریپید. عنوان این نمایشنامهها عبارت است از «مدئا» (مدهآ)، «ایپولیتوس»، «زنان تروا»، «باکخانتها» (زنان باکخوسی) و «الکترا». این اثر که با مقدمهای به قلم «گیلبرت ماری» آغاز شده، حاوی مجموعهای از مهمترین نمایشنامههای جهان و برابر با شعری باشکوه و در اوج قدرت تأثیرگذاری است. بهگفتهٔ عبدالله کوثری، مترجم این اثر، هر خوانندهای که به ادبیات اصیل و بهویژه ادبیات دوران باستان علاقه دارد، مخاطب این کتاب است.
میدانیم که نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب ائوریپیدس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی یونان باستان و قالب نمایشنامه پیشنهاد میکنیم.
درباره اوریپید
اوریپید در سال ۴۸۰ ق.م. (یا ۴۸۴ و نیز به قولی ۴۸۵) به دنیا آمد. پدرش از ثروتمندان شهر و مادرش از خاندانی بزرگ بود. او زیر نظر آناکساگوراس و پرودیکوس تعلیم دید. به مطالعۀ فلسفه علاقهمند بود؛ با وجود این به شعر و تئاتر روی آورد. ویل دورانت دربارهٔ او اینگونه گفته است: او «اولین شارمندی بود که در یونان کتابخانۀ بزرگی برای خود فراهم کرد.» اوریپید در ۲۵سالگی نویسندگی را آغاز کرد. او مدت ۵۰ سال به حرفهٔ نویسندگی ادامه داد. در عرصۀ تراژدی با سوفوکلس و آخائیوس به رقابت میپرداخت. این عصر را عصر طلایی تراژدی میدانند. اوریپید در ۴۰۷ پیش از میلاد مسیح، در مقدونیه درگذشت. پس از او عصر طلایی تراژدی رو به زوال گذاشت. اوریپید را شاعر و نمایشنامهنویسی شورشی میدانند. او در دولتشهر آتن بسیاری از قواعد سفت و سخت درامنویسی را زیر پا گذاشت؛ ازاینرو اوریپید را نویسندهای انقلابی میدانند؛ این در حالی است که یکی از همتایان او یعنی اِشیل (آیسخولوس)، بسیار مذهبی مینوشت و همتای دیگرش سوفوکلِس، مفاهیم روانشناسانه را وارد دنیای درام میکرد. حتی امروزه نیز این شاعر یونانی در ساختارشکنی مفاهیمی چون الهیات و مسائل زنان، مورد توجه پژوهشگران حوزهٔ علوم اجتماعی است. تراژدیهای «مدهآ»، «فرزندان هراکلس»، «هراکلس»، «زنان فریادخواه»، «اورستس»، «سیکلوپس»، «زنان فنیقی»، «زنان تروا» و «الکترا» از برجستهترین آثار این نویسنده هستند.
درباره عبدالله کوثری
عبدالله کوثری در سال ۱۳۲۵ در همدان به دنیا آمد. او مترجم، ویراستار و شاعری ایرانی است که آموزش دبستانی و دبیرستانی خویش را در همدان انجام داد؛ سپس در رشتهٔ اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی مشغول به تحصیل شد. این مترجم و نویسندهٔ معاصر ایرانی، هنگام تحصیلات دانشگاهی، سرودههایش را در سبک نو و در هفتهنامهٔ «خوشه» بهسردبیری احمد شاملو و نیز در ماهنامهٔ «نگین» بهسردبیری محمود عنایت منتشر میکرد؛ همچنین در شبهای شعر «خوشه»، در کنار شاعرانی همچون احمد شاملو، اخوان ثالث، مصدق، نصرت رحمانی، م. آزاد و دیگران شعرهای خود را میخواند. پس از پایان آموزش دانشگاهی، رهسپار لندن شد و پس از بازگشت، گام در راه ترجمهٔ کارهای داستانی نویسندگان آمریکای لاتین نهاد. عبدالله کوثری بیش از ۵۰ کتاب در سه حوزهٔ ادبیات، ادبیات نمایشی (تراژدیهای یونان باستان) و اقتصاد ترجمه کرده است.
بخشی از کتاب ائوریپیدس
«(الکترا، کوزهٔ آبی بر سر، وارد میشود.)
الکترا: سلامبر تو ای شب تاریک
که پرستار اختران زرینی
و هر سپیده مرا میبینی
که این کوزه بر خسته سری فرو اوفتاده
به این چشمه میآرم و باز
آن راه پیموده با پای فرسوده بازمیگردم.
باری، اگر این رنج بر خود هموار کردهام
نه از آن روست که از آب آوردن ناچارم
بل بدین تدبیر قصد آن دارم
که چشم خدایان بر ستم آیگیستوس باز کنم
و زیر این گنبد رخشان آسمان
یاد پدر را فریادها از جگر سوخته بر آرم
باشد که از هزارانش یکی به گوش او برسد.
مادرم، آن دختر زشتکار تینداروس
به دلجویی از شویش مرا از کاخ رانده است
و آیگیستوس را فرزندانی دیگر زاده است.
چنین است که اورستس و من
حالیا دستی کوتاه داریم و کس به چیزیمان برنمیگیرد.
کشاورز: ایدخترک مسکین
این رنج و تعب چرا بر خود هموار میکنی از بهر من
که بارها تو را باز داشتهام از این محنت که میبری.
که تو ناز پروردِ تبار شاهانی
و این کار نه سزاوار توست.
الکترا: ای دوست من
بدان که تو را چنان مینگرم که خدایی را.
که تو این شوربختی میبینی و به این درماندگی که منام
دست بر من نمییازی.
خوشا بختِ آن میرایان
که در سختی و نامرادی طبیبی چون تو به تیمار خویش دارند.
اما بدان که من بایای خود میدانم
که چندان که میتوانم باری از دوش تو بردارم
که آن کار که تو در کشتزار میورزی
مردانِ مرد را کفایت میکند.
پس نه دور از انصاف است
که سامان دادن به این خانه کار من باشد.
چه شیرین است روزگار آن مرد
که چون از کار روزانه به خانه باز آید
دیوار و در و آنچه در آن است
به لبخند مهرآمیز چهره بر او بگشاید.
کشاورز: پس چنان کن که خود میپسندی
این کلبه، باری، نه چندان دور از چشمه افتادهست.
و اکنون سپیده است که رخ مینماید
باید که گلّه را به چرا برم و کشتزار را دانه بیفشانم.
دور باد کاهلی از مرد
که هزاران دعا گرده نانی در کفاش نمیگذارد.
(کشاورز بهسوی کشتزار میرود و الکترا به خانه باز میگردد.
در همین دم دو جوان از راه میرسند. اورستس و پولادس
جامهٔ مسافران به تن دارند.)
اورستس: پولادس، بدان که در دوستی و وفاداری
تو را یگانه میشمارم و به جان دوستت میدارم.
که از جمله یاران اورستس
تویی که در گذار از مصائب
پای پس نکشیدی.
هم از آن روز که آیگیستوس و مادر نابکارم
تیغ بر پدرم کشیدند.
اکنون به فرمان نهانبینِ آپولون
پوشیدهوار به آرگوس بازگشتهام
تا کشندگان پدر را به پاداش خود رسانم.
دیشب، پنهان از چشم این و آن به گور پدر شتافتم
و نالان و اشکریزان بافهای از موی خود بر آن خاک نهادم.
نیز خون گوسفندی بر مزارش ریختم.
و این جمله دور از نگاه حاکمان این شهر.
بدان که هرگز پای به درون حصار نخواهم نهاد
و در پیرامن شهر پرسه خواهم زد.
که اگر نشانی از من بیابند
راه گریزم باز است و دستیابی بر من نه آسان.
دیگر اینکه خواهر خود میجویم
و مردمان گفتهاند که حالیا به خانهٔ شوی است
و مسکن در این کوهپایه دارد.
باری، باید بیابمش و در این کینخواهی
از او یاری بجویم.
پس، نخست میباید خبر شوم
که در این حصار چه میگذرد.
اما اینک رخسار رنگ باختهٔ سپیدهدم آشکار میشود
بیا تا از این راهکوره کنار بگیریم.
باشد که مردی خیش به دست یا کنیزکی از راه بگذرد
و خانهٔ خواهر را از او جویا شویم.
هاه! اینک کنیزکی که میآید
کوزهای کلان بر سر دارد و مویی به اُستُره چیده.
پولادس پنهان شو
باشد که از این خدمتگار بشنویم
نشانی از آنچه میجوییم.»
حجم
۳۷۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۵۵ صفحه
حجم
۳۷۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۵۵ صفحه