دانلود و خرید کتاب گربه ای که کتاب ها را نجات داد سوسوکه ناتسوکاوا ترجمه مژگان رنجبر
تصویر جلد کتاب گربه ای که کتاب ها را نجات داد

کتاب گربه ای که کتاب ها را نجات داد

ویراستار:شهین خاصی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۴۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب گربه ای که کتاب ها را نجات داد

کتاب گربه ای که کتاب ها را نجات داد نوشتهٔ سوسوکه ناتسوکاوا و ترجمهٔ مژگان رنجبر و ویراستهٔ شهین خاصی است و کتاب کوله پشتی آن را منتشر کرده است. این کتابْ ماجرای مأموریت هیجان‌انگیز یک پسربچه و گربهٔ سخنگویش است که می‌خواهند کتاب‌ها را از دست صاحبان بی‌لیاقتشان نجات دهند.

درباره کتاب گربه ای که کتاب ها را نجات داد

کتاب گربه ای که کتاب ها را نجات داد داستان پسر دانش‌آموزی به نام رینتارو ناتسوکی است که عاشق کتاب‌خواندن و البته بسیار معمولی است. وقتی رینتارو خیلی کوچک بود، پدرومادرش از هم جدا شدند. با مرگ مادرش حول‌وحوش زمانی‌که مدرسه را شروع کرد، رفت تا با پدربزرگش زندگی کند. از آن زمان به‌بعد، فقط خودشان دو نفر بودند. این زندگی برای دانش‌آموزی دبیرستانی و معمولی کمی غیرعادی بود؛ تااینکه پدربزرگ رینتارو از دنیا می‌رود و کتاب‌‌فروشی‌اش به رینتارو ارث می‌رسد؛ با این توضیح که کتاب‌فروشی در شرف تعطیلی است. هیچ‌کس دیگر کتاب نمی‌خرد و نمی‌خواند! 

یک شب ناگهان گربه‌ٔ سخنگویی به سراغ رینتارو می‌آید و از او می‌خواهد که کتاب‌ها را نجات دهند. گربه می‌گوید که دنیا پر است از کتاب‌های تنهایی که خوانده نشدند و بهشان بی‌مهری شده و حالا گربه و رینتارو باید آن‌ها را از دست صاحبان غافل خود آزاد کنند.

رینتارو درخواست گربه را قبول می‌کند و وارد این مأموریت می‌شود. در این مأموریت شگفت‌انگیز آن‌ها سراغ آدم‌هایی می‌روند که با کتاب‌ها رفتارهای عجیب‌غریبی انجام می‌دهند.

خواندن کتاب گربه ای که کتاب ها را نجات داد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌هایی «دربارهٔ کتاب‌ها» پیشنهاد می‌کنیم.

درباره سوسوکه ناتسوکاوا

سوسوکه ناتسوکاوا، پزشک و نویسندهٔ ژاپنی، سال ۱۹۷۸ در استان اُساکا به دنیا آمد. او فارغ‌التحصیل دانشگاه علوم پزشکی شینشو است و در بیمارستانی واقع در ناگانو طبابت می‌کند. نخستین رمان او که چندجلدی است، سال ۲۰۰۹ در ژاپن منتشر شد که علاوه‌بر کسب چند جایزه، بیش از سه میلیون نسخه از آن به فروش رسید. گربه‌ای که کتاب‌ها را نجات داد به بیش از بیست زبان در سرتاسر دنیا ترجمه و منتشر شده است.

بخشی از کتاب گربه ای که کتاب ها را نجات داد

«کتاب‌های ناتسوکی کتاب‌فروشی بسیار کوچکی بود که در خیابانی واقع در بخش قدیمی شهر، دور از انظار قرار داشت. آنجا دارای طرح‌بندی بسیار عجیبی بود.

از ورودیِ جلویی تا ته آن، فقط یک راهرو قرار داشت. هر دو سمت این راهرو پر از قفسه‌های روی هم قرارگرفته‌ای بود که تا سقف بالا می‌رفتند و هر قفسه کاملاً پر از کتاب بود. چراغ‌هایی به سبک قدیمی از سقف آویزان بودند که نور ملایمشان روی کف چوبی صیقل‌خورده منعکس می‌شد.

از نیمه‌های کتاب‌فروشی تا انتها، نیمکت چوبی ساده‌ای برای مدیریت خریدوفروش کتاب‌ها قرار داشت، اما به‌جز آن و چند چهارپایهٔ چوبی، هیچ مبلمان یا وسیلهٔ تزیینی‌ای وجود نداشت. ته کتاب‌فروشی، راهرو به یک دیوار ساده می‌رسید که از چوب بود، اما وقتی در روز روشن پا به کتاب‌فروشی می‌گذاشتی، دچار این احساس می‌شدی که عمق آنجا بیشتر از چیزی که در واقعیت است به‌نظر می‌رسد. محصور در دیوارهایی پر از کتاب، حس می‌کردی وارد دالانی بی‌پایان شده‌ای که در تاریکیِ فراسوی آن ناپدید می‌شود.

تصویر پدربزرگش که در سکوت زیر نور چراغی کتاب می‌خواند که روی میزتحریری کوچک قرار داشت، بر حافظهٔ رینتارو حک شده بود؛ خطوط این تصویر با سادگی اما دقت و باریک‌بینی رسم شده بودند؛ مثل یک نقاشی رنگ‌وروغن از استادی هنرمند.

«کتاب‌ها قدرت فوق‌العاده زیادی دارن.»

این مانترای پدربزرگش بود.

درحقیقت، پیرمرد آدم پرحرفی نبود، اما وقتی به موضوع کتاب‌ها می‌پرداخت، ناگهان سرزنده می‌شد. چشم‌های باریکش با لبخندی پرچین می‌شدند و واژه‌ها با انرژی پرشوری از دهانش بیرون می‌آمدند.

«داستان‌هایی وجود دارن که جاودانی‌ان، اون‌قدر قدرتمندن که سالیان سال زنده می‌مونن. از این کتاب‌ها زیاد بخون – می‌شن مثل دوست‌هات. الهام‌بخشت می‌شن و ازت پشتیبانی می‌کنن.»

رینتارو به دوروبر کتاب‌فروشی با دیوارهای پر از کتابش خیره شد. قفسه‌ها هیچ‌یک از آثار پرفروش فعلی را در خود نداشتند؛ بدون هیچ مانگای محبوب و مجله‌ای. آن روزها، کتاب‌ها دیگر مثل قبل به فروش نمی‌رسیدند. مشتری‌های همیشگی اغلب نگرانی خود را بابت بقای کتاب‌فروشی ناتسوکی ابراز می‌کردند، اما مغازه‌دار پیر و شکننده با مختصر سرتکان‌دادنی می‌گفت: «متشکرم.»

آثار کامل نیچه و مجموعه‌های حسابی ورق‌خوردهٔ اشعار تی.اس.الیوت در ویترین کنار درِ جلویی باقی ماندند.

این فضایی که پدربزرگش خلق کرده بود، پناهگاهی بی‌نقص بود برای پسری که به گوشه‌نشینی تمایل داشت. رینتارو که هرگز با مدرسه سازگار نبود، دچار عادتِ آمدن به کتاب‌فروشی و غرق‌کردن خود در کتاب‌ها شد و هرچه را در قفسه‌ها پیدا می‌کرد با ولع می‌خواند؛ به‌عبارت‌دیگر، اینجا فضای امن رینتارو بود؛ مکانی که می‌توانست در آن سرپناهی در برابر دنیای بیرون پیدا کند؛ اما حالا، تنها طی چند روز، ناچار بود کتاب‌های ناتسوکی را برای همیشه ترک کند.»

Jack Grealish
۱۴۰۱/۱۲/۱۷

"این دنیا انواع و اقسام موانع رو جلوی پاهامون قرار میده و اون حد از سختی که ناچاریم تحملش کنیم مسخره‌ست. بهترین سلاح ما برای جنگیدن با این همه درد و سختی توی دنیا، منطق یا خشونت نیست؛ شوخ طبعیه."

سوجین؛
۱۴۰۲/۰۳/۲۳

قصه‌ی دوستی نامتعارف یک گربه و پسربچه است. گربه‌ای که از پسر نوجوانی منزوی و تنها می‌خواهد در مأموریتی مهم به او کمک کند. رینتارو گرچه شگفت‌زده می‌شود و می‌ترسد ولی با گربه همراه می‌شود. کتاب قشنگی بود.

Moonlight
۱۴۰۲/۰۳/۱۴

این کتاب رو واقعا باید خوند🙃🤍 آدم رو به دنیای خودش هدایت می‌کنه و میتونید یه روزه بخونیدش از بس که جذابه!(خودم یه روزه تمومش کردم🥲)

کتاب خورهستم
۱۴۰۲/۰۲/۰۸

برای چه سنینی خوبه؟؟؟

Mohi:/
۱۴۰۲/۰۴/۲۵

به عاشقای گربه ها و کتابا توصیه میکنم:)

•نسرین‌طلا•
۱۴۰۲/۰۶/۱۳

کل داستان آرامش بخش بود و تونست یادآوری کنه،کتاب چقدر می‌تونه توی زندگی تاثیرگذار و مفید باشه. از خوندنش حس خوشی خواهید داشت و احساس می‌کنین وسط داستان هستین و دارین با شخصیت اصلی همراه می‌شید.🧡💙

B.A.H.A.R
۱۴۰۳/۰۲/۲۶

چاپیش رو خوندم واقعا بعضی جاهاش یه تلنگر واقعی برای کتاب خوناس که خیلی بیدار کنندس💁‍♀️

fatemeh norozi
۱۴۰۲/۰۳/۱۸

این کتاب داستان پردازی خیلی قشنگی داشت‌ و اون گربه خیلی شخصیت باحال و زیبایی رو ایفا کرده بود🐱 اما جاهایی که(اسپویل) کتاب ها پاره می‌کرد یا بهشون آسیب میرسید... واقعا حرصم‌میگرفتت🤦🏻‍♀️ اما در کل ارزش یکبار خوندن داره !. مطمئن نیستم خوشتون

- بیشتر
فران
۱۴۰۳/۰۷/۲۱

بنظرم کسی که عاشق کتاب ها باشه از خواندن این کتاب لذت خواهد برد

Yaasaman
۱۴۰۳/۰۶/۰۹

من این کتاب رو خوندم و حقیقتا چندان ازش لذت نبردم. یه ریتم اروم و حوصله سربری داره و جز چندتا جمله ی قشنگ چیز خاصی نداره که بشه ازش لذت برد. خودم زیاد خوشم نیومد :))

«این حقیقت نداره که هرچی بیشتر بخونی، چیزهای بیشتری از دنیا رو می‌بینی. مهم نیست که چقدر دانش و آگاهی فروکنی توی سرت، چون تا وقتی با ذهن خودت فکر نکنی و با پاهای خودت راه نری، آگاهی و دانشی که به‌دست می‌آری توخالی و قرضیه.»
paria
این دنیا انواع‌واقسام موانع رو جلوی پاهامون قرار می‌ده و اون حد از سختی که ناچاریم تحملش کنیم مسخره‌ست. بهترین سلاح ما برای جنگیدن با این‌همه درد و سختی توی دنیا، منطق یا خشونت نیست؛ شوخ‌طبعیه.
آوا
«داستان‌هایی وجود دارن که جاودانی‌ان، اون‌قدر قدرتمندن که سالیان سال زنده می‌مونن. از این کتاب‌ها زیاد بخون – می‌شن مثل دوست‌هات. الهام‌بخشت می‌شن و ازت پشتیبانی می‌کنن.»
Sophie
«این حقیقت نداره که هرچی بیشتر بخونی، چیزهای بیشتری از دنیا رو می‌بینی. مهم نیست که چقدر دانش و آگاهی فروکنی توی سرت، چون تا وقتی با ذهن خودت فکر نکنی و با پاهای خودت راه نری، آگاهی و دانشی که به‌دست می‌آری توخالی و قرضیه.»
kiana
«فروتن‌بودن خوبه؛ اما زیاده‌روی توی این کار اصلاً خوب نیست.»
B.A.H.A.R
«خوندن یه کتاب خیلی خوبه، اما وقتی تمومش کردی، وقتشه که وارد دنیا بشی.»
B.A.H.A.R
«کتاب‌ها قدرت فوق‌العاده زیادی دارن.»
آوا
درحقیقت، پیرمرد آدم پرحرفی نبود، اما وقتی به موضوع کتاب‌ها می‌پرداخت، ناگهان سرزنده می‌شد.
B.A.H.A.R
«داستان‌هایی وجود دارن که جاودانی‌ان، اون‌قدر قدرتمندن که سالیان سال زنده می‌مونن. از این کتاب‌ها زیاد بخون – می‌شن مثل دوست‌هات. الهام‌بخشت می‌شن و ازت پشتیبانی می‌کنن.»
kiana
کتاب‌ها از من مردی ساخته‌ن که الان هستم. اونها همراهان عزیز منن؛
paria
خشنودی و لبخندبرلب، یکی از کتاب‌های محبوبش را بارهاوبارها خواند تا اینکه صفحه‌های کتاب از هم باز شدند. او در هر داستانی کاملاً غرق می‌شد.
paria
«جامعه برای کدوم ارزش بیشتری قائله؟ آدمی که یه کتاب رو ده بار می‌خونه، یا کسی که ده تا کتاب رو یکی‌یکی می‌خونه؟
B.A.H.A.R
«شما فکر می‌کنین خیلی آدم پرابهتی هستین. این سالن نمایش مضحک و پرجلوه رو ساختین فقط برای اینکه همه بتونن ببینن که چقدر زیاد کتاب خوندین.»
B.A.H.A.R
اکثر مردم حقیقت واضح و مسلم رو درک نمی‌کنن. فقط به زندگی روزمره‌شون ادامه می‌دن و بااین‌حال، تنها با چشم دل است که می‌توان به‌درستی دید؛ آنچه ضروری است برای چشم نامرئی است.»
B.A.H.A.R
«حبس‌کردن خودت توی یه کتاب‌فروشی اشکالی نداره؛ چیزی که ما رو نگران می‌کرد این بود که به پوستهٔ خودت پناه برده بودی.» «پوستهٔ خودم...» «لطفاً ازش بیرون بیا.» گربه آرام حرف می‌زد، اما صدایش در جان رینتارو طنین می‌انداخت. «خودت رو تسلیم تنهایی نکن. تو تنها نیستی. کلی دوست داری که حواسشون بهت هست.»
Sophie
«کتاب‌ها قدرت فوق‌العاده زیادی دارن.»
Book
«کتاب‌ها قدرت فوق‌العاده زیادی دارن؛ اما مراقب باشین. این کتابه که قدرت رو در دست داره، نه شما.»
آنی در جست و جوی اینگلساید
«به کسی آسیب نزنین. هیچ‌وقت آدم‌های ضعیف‌تر از خودتون رو آزار ندین. به افراد نیازمند کمک کنین. بعضی‌ها می‌گن که اینها قوانین واضحی هستن، اما حقیقت اینه که توی دنیای امروز، مسائل واضح دیگه واضح نیستن. بدتر از اون اینه که مردم حتی دلیلش رو می‌پرسن. درک نمی‌کنن که نباید به آدم‌های دیگه آسیب بزنن. این موضوع ساده‌ای نیست که بخوای توضیحش بدی. چیزی نیست که منطقی باشه؛ اما اگه چنین افرادی کتاب بخونن این مسائل رو درک می‌کنن. این خیلی مهم‌تر از به‌کاربردن منطق برای توضیح‌دادن چیزیه. انسان‌ها تنها زندگی نمی‌کنن و کتاب راهیه برای نشون‌دادن این موضوع به اونها.»
silver moon
این دنیا انواع‌واقسام موانع رو جلوی پاهامون قرار می‌ده و اون حد از سختی که ناچاریم تحملش کنیم مسخره‌ست. بهترین سلاح ما برای جنگیدن با این‌همه درد و سختی توی دنیا، منطق یا خشونت نیست؛ شوخ‌طبعیه.
paria
«فهمیدن مسائل مهم همیشه کار سختیه آقای مالک. اکثر مردم حقیقت واضح و مسلم رو درک نمی‌کنن. فقط به زندگی روزمره‌شون ادامه می‌دن و بااین‌حال، تنها با چشم دل است که می‌توان به‌درستی دید؛ آنچه ضروری است برای چشم نامرئی است.»
paria

حجم

۱۵۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

حجم

۱۵۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

قیمت:
۴۱,۰۰۰
۲۸,۷۰۰
۳۰%
تومان