کتاب پیاده روی مرگ
معرفی کتاب پیاده روی مرگ
کتاب پیاده روی مرگ از مجموعهٔ مشاهیر مرگ نوشتهٔ هارولد شکتر و ترجمهٔ بابک طهماسبی است و انتشارات خوب آن را منتشر کرده است. در مجموعهٔ مشاهیر مرگ مسیر قتلهای فجیع به شیوهای ژورنالیستی روایت شده است. هر ماجرا در هریک از این کتابها میتواند نفس را در سینه حبس کند و فضایی را برایتان ترسیم کند تا کتاب را تمام نکردهاید آن را زمین نگذارید. این مجموعه شش جلد دارد که در هریک قتلی فجیع رخ میدهد.
درباره کتاب پیاده روی مرگ
در سالنامهٔ دبیرستان وودرو ویلسون شهر کمدِن در نیوجرسی، عکسی از جوانکی تروتمیز با ظاهری عجیب و غیرعادی و عینکی گرد و قابفلزی دیده میشود. نامش هاوارد آنرو است. گردن دراز و لاغرش از یقهٔ آهارخورده و سفید پیراهنش بیرون زده و پیشانی بلندی دارد که کمی توی چشم میزند. زیر عکس نوشته شده: «هاو بچهٔ ساکتی است. برخلاف رفتار بهظاهر خجالتیاش، دوستان بسیاری در دورهٔ فنیوحرفهای پیدا کرد.»
باتوجهبه ظاهرش، که تمام ویژگیهای منتسب به خرخوانها را داشت، عجیب نبود که تنها فعالیت فوقبرنامهاش عضویت در انجمن علمی بوده است. تنها کارنامهای که از او باقی مانده نشان میدهد چندان هم شاگرد قابلی نبوده؛ حداقل از لحاظ تواناییهای شخصی. بالاترین نمرهاش شانزده بود که در زمینههای «همکاری»، «ادب» و «قابلاعتماد بودن» گرفته بود و یک نمرهٔ سیزده هم در «تأثیرگذاری شخصی» و «هوشیاری ذهنی» داشت.
هاوارد ۲۱ ژانویهٔ ۱۹۲۱ به دنیا آمد. نخستین فرزند پدر و مادرش بود و بعدها نیز صاحب برادری کوچکتر شد. والدینش، سَم و فرِدا آنرو، اهل کمدن در نیوجرسی و از طبقهٔ کارگر بودند. قاتلان زنجیرهای و قتلعامکنندگان معمولاً در کودکی قربانی بدرفتاری و خشونت والدین شدهاند، ولی در کودکی هاوارد اصلاً چنین مسائلی مشاهده نمیشود.
فقط یک عامل اندوه عاطفی در سالهای نخستین زندگی آنرو وجود داشت. در آن روزگار که جدایی و طلاق والدین هنوز امری نسبتاً نادر بود، هاوارد خانوادهای ناکام داشت. زندگی مشترک پدر و مادرش از همان آغاز تلخ و ناشاد بود. وقتی آنرو تقریباً نهساله بود، والدینش از هم جدا شدند و سرپرستی او و جیمز به مادرشان رسید که با کار در بخش بستهبندی شرکت صابونسازی اوانستون زندگیشان را اداره میکرد.
برخلاف ادعای خوشبینانهٔ سالنامهٔ مدرسه مبنیبر اینکه هاوارد «دوستان بسیاری» داشته، آنرو خجالتی و گوشهگیر بود، ورزش نمیکرد و کودکی و نوجوانیاش را در تنهایی گذراند. علاقهٔ بسیاری به جمعآوری تمبر و ساختن قطارهای اسباببازی داشت. اهل کلیسا بود و همیشه به مراسم مذهبی کلیسای سنتپُل میرفت که از کلیساهای انجیلی لوتری بود.
آنرو پس از فارغالتحصیلی در سال ۱۹۳۹، به چندین شغل یَدی و کمدرآمد، ازجمله شاگردی چاپخانه و کار با دستگاه پرس، مشغول شد. سال ۱۹۴۲، یعنی یک سال پس از ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم، هاوارد آنرو شغل ورقکاری در کارخانهٔ کشتیسازی نیروی دریایی فیلادلفیا را کنار گذاشت و در ارتش نامنویسی کرد.
در کتاب پیاده روی مرگ میخوانید که چطور آنرو به قاتلی حرفهای تبدیل میشود.
خواندن کتاب پیاده روی مرگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به داستانهای جنایی علاقه دارید و سرنخها را دنبال میکنید تا انگیزهٔ قتل را پیدا کنید مجموعهٔ مشاهر مرگ برای شما نوشته شده است.
درباره هارولد شِکتِر
هارولد شِکتِر نویسندهٔ آمریکایی است که در نوشتن داستانهای مستند جنایی تخصص دارد. دو بار نامزد دریافت جایزهٔ اِدگار شده و نویسندهٔ کتابهای ناداستان مرگبار، اهریمن، درندهخو، منحرف، مجنون، هرزه، پروندههای قاتلین زنجیرهای، پیکرتراش دیوانه، آدمخوار، و شاهزادهٔ جهنم است. شکتر در دانشگاه ایالتی نیویورک در بوفالو تحصیل کرد و مدرک دکترای خود را تحت راهنمایی لزلی فیدلِر کسب کرد. استاد ادبیات آمریکا و فرهنگ عمومی در دانشکدهٔ کوئینز دانشگاه نیویورک است. همسرش کیمیکو هان شاعر است و دو دختر دارد، لارن الیور نویسنده، و استاد فلسفه، الیزابت شِکتِر.
بخشی از کتاب پیاده روی مرگ
«کمدن در نیوجرسی، شرق رودخانهٔ دلِوِر و روبهروی فیلادلفیا، گذشتهای پرماجرا دارد. کمدن که از قدیمیترین مستعمرهنشینهای کشور است، بهدلیل مجاورت با فیلادلفیا «در چهارراه حوادث انقلاب آمریکا» قرار گرفت، چراکه در آن روزگاران، فیلادلفیا پایتخت موقت کشور بود. شصتوپنج سال پس از پایان جنگ استقلال، در سال ۱۸۴۸، شهر کمدن رسمیت یافت و مرکز شهرستان شد.
صنعتی شدن سریع پس از جنگ داخلی، منجر به ورود فوج مهاجران و البته شروع دههها رفاه و فراوانی در شهر شد. والت ویتمن که سالهای پایانی عمرش را در کمدن گذراند، زندگی در این شهر را نعمت میدانست. اواخر قرن نوزدهم میلادی، دو بلای طبیعی در کمدن رخ داد؛ پیچند ویرانگری در ۱۸۷۸ و چرخندی در ۱۸۸۵ که صدها خانه را تخریب و شرکت لایروبی آمریکا را ویران کرد و دهها نفر کشته و زخمی به جا گذاشت. ولی این اتفاقات هم نتوانستند مانع رشد سریع شهر کمدن شوند.
کمدن که میزبان «برخی از بزرگترین کارخانههای صنایع نساجی، شیمیایی، کشتیسازی، خودنویسسازی، فراوری مواد غذایی و صنایع الکترونیکی آمریکا» (کارخانههای آمریکایی شناختهشدهای مثل کَمپبل سوپ و آرسیاِی ویکتور) بود، در نیمهٔ نخست قرن بیستم بالید و شکوفا شد. این شهر که پنجمین شهر بزرگ ایالت و معروف به «کلانشهر نیوجرسی غربی» بود، قلب تپندهٔ آن منطقه شد. جفری دوروارتِ تاریخنگار مینویسد: «همه یا برای خرید و کارهای تجاری و بانکی به کمدن میآمدند یا برای رفتن به سینما یا شرکت در رویدادهای اجتماعی و فرهنگی که در بخش ساحلی این شهر برگزار میشد.»
نمای هوایی از شهر کمدن در نیوجرسی و پلی که آن را به فیلادلفیا وصل میکند، سال ۱۹۳۸.
گرچه در دههٔ ۱۹۵۰ زوال ناگزیر و تلخ کمدن و تبدیل آن به برهوتی شهری آغاز شد، هنوز هم در سالهای پس از جنگ جهانی دوم مکانی آرام و مرفه بود؛ شهری با ساکنانی عمدتاً سفیدپوست و همسایگانی خونگرم که کمتر اتفاقی در آن میافتاد که توجه جهانیان را جلب کند. در تمام سال ۱۹۴۸، فقط چند بار نام کمدن در اخبار روزنامهٔ نیویورک تایمز آمد. مهیجترین اخبار مربوط به شهر اینها بودند: هاوارد آلد بیستوهفتساله، عضو سابق پیادهنظام، به جرم تجاوز و قتل پیشخدمتی فیلادلفیایی، به نام مارگارت «ریتا» مکدِید، در روز پیروزی بر ژاپن محکوم به اعدام با صندلی الکتریکی شد؛ فردی به نام جورج توماس در پیادهرو راه میرفت که یک بمب دودزای پنجکیلویی جلوی پایش افتاد و چیزی نمانده بود او را به کشتن بدهد. بمب از هواپیمایی افتاده بود که به پایگاهی هوایی در پنسیلوانیا بازمیگشت؛ بری وین لافِیوِ هشتساله، برندهٔ مسابقهٔ «سالمترین پسربچهٔ» ایالت در سال ۱۹۴۱، هنگام بازی «گاوچرانها و اسبدزدها» اتفاقی خودش را با طناب دار زد.
سال بعد، وضعی کاملاً متفاوت حکمفرما شد و بهقول یکی از روزنامهنگاران محلی، از اسپوکن تا بوئنوسآیرس و از لندن تا کِیپتاون، شهر کمدن در صدر اخبار نشست. هرچند مدتش کوتاه بود، اما «چشم دنیا به کمدن دوخته شد.»»
حجم
۱۵۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۱۵۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
نظرات کاربران
دوستان این کتاب داستان جنایی نیست بلکه کتابی ه حاوی روایتی مستند از یک کشتار جمعی که در یکی از شهرهای آمریکا اتفاق افتاده و نویسنده مطالبی رو درباره قاتل ، چگونگی ارتکاب قتل ، دستگیری ، اعتراف و سرانجامِ
رمان جنایی نیست روایتی مستند از جنایت و محاکمه جانی هست
گزارشِ اولین قتل عام مدرن قشنگ بود
کتاب با نشون دادن یه عکس شروع میشه عکس پسری جوان به نام هاوارد آنرو که در نگاه اول دانشجو هنر به نظر میاد اما در ادامه میبینیم که این پسر نماد قتل عام نوین میشه. نمیدونستم حتا قتل عام
رعشه به تمام اندامم افتاد😍
داستان واقعی مردی که یک روز ناگهانی راه میفته و تعدادی از اهالی شهرو که می شناخته میکشه،این یک داستان جنایی ومعمایی نیست صرفا یک گزارش از این قتله.اگه میدونستم نمیخوندم.