کتاب اتود در قرمز لاکی
معرفی کتاب اتود در قرمز لاکی
کتاب اتود در قرمز لاکی نوشتهٔ آرتور کانن دویل و ترجمهٔ مژده دقیقی است و انتشارات شرکت کتاب هرمس آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب اتود در قرمز لاکی
دکتر واتسن که به تازگی از جنگهای افغانستان بازگشته و به دلیل وخامت حال به لندن سفر کرده، به دنبال همخانهای میگردد، شرلوک هولمز از طرف دوستش به واتسن پیشنهاد میشود و دکتر نیز به شرلوک علاقهمند میشود و در این میان قتلی عجیب به وقوع میپیوندد که کسی توانایی حل کردن این راز را ندارد، سرانجام قاتل که انگیزه او انتقام از مقتولهای افراطی مسیحی که زمانی مظلوم بوده و سپس ظالم گشته و باعث مرگ معشوقه قاتل شدهاند توسط شرلوک هولمز دستگیر میشود و پس از شرح داستان زندگی خود بر اساس بیماری قلبی قبل از جلسه دادگاه مرگ به سراغ او میآید.
اتود در قرمز لاکی نخستین بار در ۱۸۸۷ در سالنامه کریسمس بیتن منتشر شد و در ژوییه ۱۸۸۸ بهصورت کتاب مستقل از سوی ناشران همان سالنامه به چاپ رسید. این نخستین داستان از مجموعه داستانهای شرلوک هولمز و نخستین اثری بود که از آرتور کانن دویل منتشر میشد. شرلوک هولمز و دکتر واتسن، که از مشهورترین شخصیتهای داستانی همه اعصار به شمار میروند، در این کتاب قدم به عرصه وجود میگذارند؛ خالق آنها در این زمان بیست وپنج سال دارد. اتود در قرمز لاکی بهویژه به دلیل توصیف دقیق اولین ملاقات هولمز و واتسن و بنیان نهادن رابطه حرفهای و شخصی طولانی آنها درخور توجه است؛ رابطهای که با این جملات معروف هولمز خطاب به واتسن در بیمارستان سنت بارتولومیو آغاز میشود: «حالتان چطور است؟ تصور میکنم شما در افغانستان بودهاید».
داستان دو بخش دارد. بخش اول: «رونوشت چاپی خاطرات دکتر جان. اچ. واتسن»؛ و بخش دوم: «سرزمین قدیسین». بخش اول را دکتر واتسن روایت میکند و یکی از مهمترین و جالبترین قطعات در مجموعه داستانهای شرلوک هولمز است. شرحی است درباره حرفه پزشکی دکتر واتسن در ارتش و ملاقاتش با شرلوک هولمز، و سپس به تحقیقات هولمز در زمینه قتل اِناک دربر و پس از او جوزف استنگرسن کشیده میشود. قتل دربر هم اسرارآمیز است هم تکاندهنده، و فرصت مناسبی در اختیار هولمز قرار میدهد تا تواناییهای خود را بهعنوان کارآگاه به نمایش بگذارد.
راهحلّ کارآگاه زبردست برای معمای این جنایتها به بخش دوم داستان منتهی میشود. این بخش وقایعنامهای است به روایت سوم شخص درباره ماجراها و مصائبی که برای جان فری یر، دخترخواندهاش لوسی، و دوست نزدیکشان جفرسن هوپ روی میدهد؛ جامعه مورمون ایالت یوتا پسزمینه این روایت است. در دو فصل پایانی این بخش، هولمز امکان مییابد که راهحلّ خود را شرح دهد و آخرین جزئیات این پرونده را روشن کند. او این تحقیق را «اتودی در قرمز لاکی» میخواند، زیرا «رشته سرخ قتل در کلاف بیرنگ زندگی میدود». هولمز در نشانه چهار واتسن را به جهت آنکه به این پرونده حیات ادبی بخشیده ملامت میکند: «راستش را بخواهی، نمیتوانم بهخاطر نوشتن آن به تو تبریک بگویم. کشف و پیگیری جرم و جنایت یک علم دقیق است ــ یا باید این گونه باشد ــ و باید به همان شیوه خشک و غیرعاطفی با آن برخورد کرد. تو سعی کردهای به آن رنگ رمانتیسم بزنی، و تأثیرش کم وبیش مثل آن است که بخواهی یک داستان عاشقانه یا یک فرار مخفیانه با معشوق را در قضیه پنجم اقلیدس بگنجانی.»
خواندن کتاب اتود در قرمز لاکی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای جنایی و معمایی پیشنهاد میکنیم.
درباره آرتور کانن دویل
سر آرتور ایگناتیوس کانن دویل در سال ۱۸۵۹ در شهر ادینبورگ در اسکاتلند متولد شد. پدرش، چارلز آلتمتون دویل در انگلستان زاده شد. پدر و مادر دویل هر دو از نژاد کاتولیک ایرلندی بودند و در سال ۱۸۵۵ ازدواج کردند. در سال ۱۸۶۴، خانواده دویل به دلیل اعتیاد به الکل پراکنده شدند و کودکان به طور موقت در ادینبورگ ساکن شدند. در سال ۱۸۶۷ خانواده توانست دوباره جمع شود زندگی را از سر بگیرد. دویل پدر خود را در سال ۱۸۹۳ از دست داد.
سر آرتور نویسنده، پدیدآور و پزشک اسکاتلندی بود. او در ابتدا به حرفه پزشکی میپرداخت اما آوازه خود را مدیون خلق شخصیت شرلوک هولمز، کارآگاه خصوصی است. او چهار رمان و بیش از ۵۰ داستان کوتاه از شرلوک هولمز نوشته است. بهطورکلی داستانهای شرلوک هولمز نقطه عطفی در ادبیات جنایی محسوب میشود.
او در زمان خود نویسندهای پرکار بوده و علاوهبر داستانهای شرلوک هولمز، اشعار، نمایشنامهها و رمانهای بسیار دیگری نوشته است. او همچنین از اعضای فراماسونری بود. دویل با کمک عموی ثروتمند خود در ۹سالگی به مدرسه فرستاده شد و در سال ۱۸۷۵ به دانشگاه Stonyhurst رفت. از سال ۱۸۷۵ تا ۱۸۷۶ در مدرسه یسوایت استلا ماتینا در اتریش تحصیل کرد. او بعدها دین کاتولیک را رد کرد و به یک ندانمگرا تبدیل شد و پس از مدتی عارف شد.
دویل در ابتدای خلق اثر شرلوک هولمز با مشکل پیداکردن ناشر برای داستانش مواجه شد. در ابتدا خوانندگان زیادی حاضر نبودند که برای خواندن چنین داستانی پول خرج کنند، به همین دلیل او برای چاپ داستان اتود در قرمز لاکی مجبور شد به مجلاتی روی آورد که داستانهای مختلف و کمفروش را در کاغذهای ارزانقیمت چاپ میکردند.
او در سال ۱۸۹۲، نامهای به معلم سابق دانشگاهش جوزف بل نوشت و در آن گفت: «من شرلوک هولمز را مدیون شما هستم… و سعی کردم با استفاده از شخصیت و قدرت مشاهده و استنتاج شما یک انسان جدید بسازم». در فوریه ۱۸۹۰، او داستان «نشانه چهار» را نوشت. او داستانهای کوتاه دیگری هم از شرلوک هولمز نوشته که در مجله استرند به چاپ رسیده است. نگرش ویژه دویل نسبت به شخصیت خلقکردهاش باعث بادوامشدن آن شخصیت شده بود. اما او در سال ۱۸۹۳ و در داستان «مشکل نهایی» شرلوک هولمز را توسط پروفسور جیمز موریارتی از بین برد. پس از آن ناشران زیادی درخواست دادند تا دویل دوباره شرلوک هولمز را زنده کند، ناشران حاضر بودند مبالغ بسیار زیادی را پرداخت کنند که این کار باعث شهرت بیشتر شرلوک هولمز شد.
دویل در سال ۱۹۰۳ و بعد از ۱۰ سال بالاخره شرلوک هولمز را زنده کرد. او از زبان شرلوک هولمز توضیح داد که فقط جیمز موریارتی از آبشار سقوط کرده و مرده است، اما ازآنجاکه هولمز دشمنان خطرناک دیگری مانند سرهنگ سباستین موران داشت، تصمیم گرفته بود خود را مرده نشان بدهد تا بتواند تمام همدستان موریارتی را دستگیر کند. پس از زندهشدن دوباره شرلوک هولمز، دویل در سال ۱۹۱۴ داستان «دره وحشت» را نوشت که با واکنش مثبت خوانندگان روبهرو شد. در نهایت هولمز در ۵۶ داستان کوتاه و چهار رمان ظاهر شد.
آرتور کانن دویل در سال ۱۹۳۰ از دنیا رفت.
بخشی از کتاب اتود در قرمز لاکی
«من در سال ۱۸۷۸ با درجه دکتری در رشته پزشکی از دانشگاه لندن فارغالتحصیل شدم و برای گذراندن دورهای که برای پزشکان ارتش الزامی بود به نِتلی رفتم. پس از تکمیل تحصیلاتم در آنجا، براساس مقررات، با سمت پزشک دستیار به هنگ پنجم تفنگداران نورتامبرلند پیوستم. در آن زمان، این هنگ در هندوستان مستقر بود و هنوز خودم را به آن نرسانده بودم که دومین جنگ افغان درگرفت. وقتی در بمبئی از کشتی پیاده شدم، فهمیدم که هنگ من از گذرگاههای کوهستانی گذشته و دیگر تا قلب سرزمین دشمن پیش رفته است. با این حال، من هم به همراه تعداد زیادی افسرِ دیگر، که همان موقعیت مرا داشتند، به دنبال آنها به راه افتادم و موفق شدم در قندهار خودم را به سلامت به هنگ برسانم، و فوراً به انجام وظایف جدیدم مشغول شدم.
این عملیات برای خیلیها افتخار و درجات عالی به ارمغان آورد، ولی برای من جز بدبختی و مصیبت ثمری نداشت. مرا از تیپ خودم به تیپ برکشایر منتقل کردند و همراه این گروه در نبرد خطرناک مِیوَند.
شرکت کردم. آنجا بود که یک گلوله جزیل به شانهام اصابت کرد و استخوان شانه را خُرد کرد و به شریان زیر ترقوه آسیب رساند. اگر به خاطر فداکاری و شجاعت گماشتهام مورِی نبود، که مرا پشت یابویی انداخت و به سلامت به نیروهای بریتانیا رساند، حتماً به چنگ غزهای خونخوار افتاده بودم.
مرا که سخت درد میکشیدم و بر اثر تحمل مشقتهای طولانی ضعیف شده بودم، با قطار بزرگی پر از مجروح به بیمارستان اصلی پیشاور منتقل کردند. در آنجا دوران نقاهت را میگذراندم و دیگر آنقدر بهبود یافته بودم که بتوانم داخل بخشها قدم بزنم و حتی گاهی روی ایوان دراز بکشم که تب روده، یعنی همان آفت مایملک ما در هندوستان، به جانم افتاد. تا چندین ماه هیچ امیدی به زنده ماندنم نبود و زمانی که عاقبت هشیاری خود را بازیافتم و از بستر برخاستم، چنان ضعیف و رنجور شده بودم که هیئتی از پزشکان مقرر کردند حتی یک روز هم نباید در بازگرداندن من به انگلستان تعلل شود. به همین دلیل، مرا سوار کشتی نفربرِ اورونتس کردند و یک ماه بعد در بندر پورتزماوت پیاده شدم؛ سلامتیام لطمه جبرانناپذیری دیده بود، ولی با مجوز حکومت میتوانستم نه ماه ِ پس از آن را صرف بهبود خود کنم.
در انگلستان هیچ خویشاوندی نداشتم و درنتیجه از هفت دولت آزاد بودم ــ یا، بهتر بگویم، همانقدر آزاد بودم که با یازده شیلینگ و شش پنی در روز امکان دارد. در چنین اوضاع و احوالی، طبعاً در لندن رسوب کردم، در همان گندابی که همه آدمهای بیکاره و علّاف این امپراتوری ناگزیر به آن سرازیر میشوند. در لندن، مدتی در یک هتل اختصاصی در خیابان استرند اقامت داشتم، زندگی آزارنده و بیهدفی را میگذراندم و هرچه پول داشتم خرج میکردم؛ به مراتب بیش از استطاعتم ولخرجی میکردم. وضعیت مالیام چنان وخیم شد که خیلی زود فهمیدم یا باید از پایتخت بروم و موقتاً جایی بیرون ِ شهر اقامت کنم، یا اینکه در شیوه زندگیام کاملا تجدید نظر کنم. از آنجا که راهحل دوم را انتخاب کرده بودم، ابتدا تصمیم گرفتم هتل را ترک کنم و در خانهای ساکن شوم که اینقدر مجلل و پرهزینه نباشد.»
حجم
۱۸۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
حجم
۱۸۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
نظرات کاربران
این اولین رمان سر آرتور کانن دویل هست که شرلوک هلمز و دکتر واتسون با هم آشنا میشن و داستان دو بخش اصلی داره اولیش که نحوه ی آشنایی ه با روایت دکتر واتسون و دومین بخش با روایت دانای
مثل همیشه عالی شرلوک هلمز همیشه غافلگیر کننده است.
وجود انسان باهوشی مثل شرلوک هولمز آدمو به وجد میاره،عالی بود👍
یکی از بهترین کتاب هایی بود که تا به حال خوانده ام. طوری که زمان داستان نوشته شده است خیلی جالب بود اول کتاب زمان حال بود بعد شد گذشنه و بعد از گذشته رسید به زمان حال.
این کتاب اولین کتاب از سری مجموعه ی شرلوک هلمز هست که با آشنایی دکتر جان واتسن با شرلوک هلمز شروع میشه. کتاب به دو بخش تقسیم میشه، در بخش اول به سیر وقایع آشنایی شرلوک و جان اختصاص داره و
کتاب بسیار زیبایی بود. این نویسنده توانسته بود به زمان ساده نوع فکر کردن و عمل کردن یک کارآگاه رو در مواجهه با یک پرونده ی پیچیده رو بیان کند.
کتاب خیلی خوبی بود