دانلود و خرید کتاب صوتی گربه ای که کتاب ها را نجات داد
معرفی کتاب صوتی گربه ای که کتاب ها را نجات داد
کتاب صوتی گربه ای که کتاب ها را نجات داد نوشتهٔ سوسوکه ناتسوکاوا و ترجمهٔ مژگان رنجبر است. گویندگی این کتاب صوتی را اعظم حبیبی انجام داده و کتاب کوله پشتی آن را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی یک رمان فانتزی درمورد کتابها.
درباره کتاب صوتی گربه ای که کتاب ها را نجات داد
رمان صوتی، فانتزی و ژاپنیِ گربه ای که کتاب ها را نجات داد حاوی ماجرای مأموریت هیجانانگیز یک پسربچه و گربهٔ سخنگویش است که میخواهند کتابها را از دست صاحبان بیلیاقتشان نجات دهند. این پسر، دانشآموزی به نام «رینتارو ناتسوکی» است که عاشق کتابخواندن است. وقتی رینتارو خیلی کوچک بود، پدر و مادرش از هم جدا شدند. با مرگ مادرش حولوحوش زمانیکه مدرسه را شروع کرد، رفت تا با پدربزرگش زندگی کند. از آن زمان به بعد فقط خودشان دو نفر بودند. این زندگی برای دانشآموزی دبیرستانی و معمولی، کمی غیرعادی بود؛ تا اینکه پدربزرگ رینتارو از دنیا میرود و کتابفروشیاش به رینتارو ارث میرسد؛ با این توضیح که کتابفروشی در شرف تعطیلی است و هیچکس دیگر کتاب نمیخرد و نمیخواند! یک شب ناگهان گربهٔ سخنگویی بهسراغ رینتارو میآید و از او میخواهد که کتابها را نجات دهند. گربه میگوید که دنیا پر است از کتابهای تنهایی که خوانده نشدهاند و بهشان بیمهری شده است. حالا گربه و رینتارو باید آنها را از دست صاحبان غافل خود آزاد کنند. رینتارو درخواست گربه را قبول میکند؟ این رمان صوتی، فانتزی و ژاپنی را بشنوید تا بدانید.
شنیدن کتاب صوتی گربه ای که کتاب ها را نجات داد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ژاپن و قالب رمان فانتزی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب صوتی گربه ای که کتاب ها را نجات داد
«از نیمههای کتابفروشی تا انتها، نیمکت چوبی سادهای برای مدیریت خریدوفروش کتابها قرار داشت، اما بهجز آن و چند چهارپایهٔ چوبی، هیچ مبلمان یا وسیلهٔ تزیینیای وجود نداشت. ته کتابفروشی، راهرو به یک دیوار ساده میرسید که از چوب بود، اما وقتی در روز روشن پا به کتابفروشی میگذاشتی، دچار این احساس میشدی که عمق آنجا بیشتر از چیزی که در واقعیت است بهنظر میرسد. محصور در دیوارهایی پر از کتاب، حس میکردی وارد دالانی بیپایان شدهای که در تاریکیِ فراسوی آن ناپدید میشود.
تصویر پدربزرگش که در سکوت زیر نور چراغی کتاب میخواند که روی میزتحریری کوچک قرار داشت، بر حافظهٔ رینتارو حک شده بود؛ خطوط این تصویر با سادگی اما دقت و باریکبینی رسم شده بودند؛ مثل یک نقاشی رنگوروغن از استادی هنرمند.
«کتابها قدرت فوقالعاده زیادی دارن.»
این مانترای پدربزرگش بود.
درحقیقت، پیرمرد آدم پرحرفی نبود، اما وقتی به موضوع کتابها میپرداخت، ناگهان سرزنده میشد. چشمهای باریکش با لبخندی پرچین میشدند و واژهها با انرژی پرشوری از دهانش بیرون میآمدند.
«داستانهایی وجود دارن که جاودانیان، اونقدر قدرتمندن که سالیان سال زنده میمونن. از این کتابها زیاد بخون – میشن مثل دوستهات. الهامبخشت میشن و ازت پشتیبانی میکنن.»
رینتارو به دوروبر کتابفروشی با دیوارهای پر از کتابش خیره شد. قفسهها هیچیک از آثار پرفروش فعلی را در خود نداشتند؛ بدون هیچ مانگای محبوب و مجلهای. آن روزها، کتابها دیگر مثل قبل به فروش نمیرسیدند. مشتریهای همیشگی اغلب نگرانی خود را بابت بقای کتابفروشی ناتسوکی ابراز میکردند، اما مغازهدار پیر و شکننده با مختصر سرتکاندادنی میگفت: «متشکرم.»
آثار کامل نیچه و مجموعههای حسابی ورقخوردهٔ اشعار تی.اس.الیوت در ویترین کنار درِ جلویی باقی ماندند.
این فضایی که پدربزرگش خلق کرده بود، پناهگاهی بینقص بود برای پسری که به گوشهنشینی تمایل داشت. رینتارو که هرگز با مدرسه سازگار نبود، دچار عادتِ آمدن به کتابفروشی و غرقکردن خود در کتابها شد و هرچه را در قفسهها پیدا میکرد با ولع میخواند؛ بهعبارتدیگر، اینجا فضای امن رینتارو بود؛ مکانی که میتوانست در آن سرپناهی در برابر دنیای بیرون پیدا کند؛ اما حالا، تنها طی چند روز، ناچار بود کتابهای ناتسوکی را برای همیشه ترک کند.»
زمان
۷ ساعت و ۷ دقیقه
حجم
۳۹۱٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۷ ساعت و ۷ دقیقه
حجم
۳۹۱٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد