دانلود و خرید کتاب جادوهای همیشگی؛ جلد دوم کریس کالفر ترجمه الهام فیاضی
تصویر جلد کتاب جادوهای همیشگی؛ جلد دوم

کتاب جادوهای همیشگی؛ جلد دوم

معرفی کتاب جادوهای همیشگی؛ جلد دوم

کتاب جادوهای همیشگی؛ جلد دوم (انجمن مخوف) اثر کریس کالفر و ترجمهٔ الهام فیاضی است. مجموعهٔ جادوهای همیشگی را انتشارات پرتقال منتشر کرده است. این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب جادوهای همیشگی؛ جلد دوم (انجمن مخوف)

بریستال اورگرین، دختر قاضی سخت‌گیر و قانون‌مدار شهر، عاشق کتاب‌خواندن است؛ ولی در سرزمین او کتاب‌خواندن برای زنان جرم است. بریستال روزی با دیدن آگهی استخدام خدمتکار در سردر کتابخانه‌ٔ شهر با نام مستعار و دور از چشم خانواده‌اش در آنجا مشغول کار می‌شود تا بتواند پنهانی کتاب بخواند. کنجکاوی‌اش او را به اتاقی مخفی می‌کشاند که کتاب‌هایی با برچسب ممنوعه در آن نگهداری می‌شوند. با خواندن یکی از این کتاب‌ها که دربارهٔ سحر و جادو است می‌فهمد که خودش هم پری است؛ آن هم در زمانه‌ای که جادو جرم بزرگی است و قاضی‌های شهر برای جادوگران حکم‌های سنگین می‌بُرند و این تازه آغاز ماجراست!

سرنوشت اتفاقات کوچک و بزرگ بسیاری برای بریستال نوشته و دنیای جادو قرار است با پری جدیدش دنیای ما را زیرورو کند.

در کتاب انجمن مخوف، بریستال اورگرین، پری مهربان، حالا بین مردم بسیار محبوب است. همه‌جا حرف اوست. برای دیدنش صف می‌کشند و او مشکلات سرزمین‌ها را، هرچه که باشد، حل می‌کند؛ اما در همیشه روی یک پاشنه نخواهد چرخید. رازها برملا می‌شوند. آنان که قرن‌ها در خفا بودند،‌ باز می‌گردند. دشمن لباس دوست می‌پوشد و در کمین می‌نشیند. جادوی سیاه، چهره‌ها را دگرگون می‌کند. دختر مرگ می‌تازد و ارتش مردگان سر از گور برمی‌دارند. طلسم گریبان بسیاری را خواهد گرفت و آنچه فکرش را نمی‌کنید اتفاق خواهد افتاد.

خواندن کتاب جادوهای همیشگی؛ جلد دوم (انجمن مخوف) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 نوجوانان بالای ۱۴ سال مخاطبان این کتاب‌اند.

بخشی از کتاب جادوهای همیشگی؛ جلد دوم (انجمن مخوف)

«بعد از روزی طولانی از رویارویی با جمعیتی پرشور، کارهای خیریهٔ جادویی و حوادثی نه‌چندان طبیعی، بریستال فقط دلش می‌خواست غروب را در تنهایی و سکوت بگذراند. شوربختانه، همین‌که شورای پریان به مدرسهٔ جادو برگشت، بریستال فهمید که آن روز از تنهایی خبری نیست.

لوسی پرسید: «بریستال، می‌شه لطفاً دربارهٔ این موضوع باهم حرف بزنیم؟ از وقتی از سرزمین غربی برگشته‌ایم اصلاً با من حرف نزده‌ای.»

بریستال واقعاً از دست او عصبانی بود، اما دلیل سکوتش به رفتار او کنار سد غربی ربطی نداشت. فقط به افکار عجیبی فکر می‌کرد که موقع رژه به سراغش آمده بودند. هرچه بیشتر روی این تجربه تمرکز می‌کرد، افکارش گیج‌کننده‌تر و ناراحت‌کننده‌تر می‌شدند. امیدوار بود در خلوت و آسایش بتواند توضیحی برایش پیدا کند، ولی انگار لوسی قرار نبود بگذارد کمی تنها باشد.

لوسی نالید: «کوتاااه بیا، بریستال! چند بار بگم متأسفم؟»

بریستال گفت: «تا وقتی باورم بشه.»

با عجله از پله‌های ورودی مدرسه بالا رفت و به پلکان شناور سالن ورودی پا گذاشت، اما لوسی ول‌کن نبود.

تعظیم بلندبالایی کرد و گفت: «یه بار دیگه بابت رفتار امروزم از صمیم قلب معذرت می‌خوام. کارم بچگانه، از روی بی‌فکری و خیلی خطرناک بود... امااااا قبول کن که آخرش به درد همه‌مون خورد.»

بریستال از انتخاب کلمات لوسی بهت‌زده شد. «به دردمون خورد؟ شوخی می‌کنی؟»

لوسی گفت: «شوخی کدومه؟ مردم خیلی خوششون اومده بود! نمایشی براشون اجرا کردیم که هیچ‌وقت یادشون نمی‌ره... و این بهونه‌ای شد که تا ابد از جادو خوششون بیاد!»

«چیزی نمونده بود که همه‌مون رو به کشتن بدی و کل شهر رو نابود کنی!»

«آره، ولی بعدش نجاتتون دادم!»

«این دردسر رو خودت درست کرده بودی! این‌جوری قهرمان نمی‌شی!»

«من که گفتم، اصلاً قصد نداشتم سد رو خراب کنم. راستش نمی‌دونستم جادوم می‌خواد چی‌کار کنه؛ فقط می‌خواستم برای مردم سرزمین غربی نمایش اجرا کنم. اگه به حرفم گوش می‌کردی، هیچ‌کدوم از این اتفاق‌ها نمی‌افتاد!»

طرز فکرش بریستال را خیلی عصبانی کرد. وسط پلکان شناور ایستاد و با اخمی ترسناک به‌سمت لوسی چرخید.

گفت: «چه رویی داری که این رو می‌ندازی گردن من! تو جون هزاران نفر رو به خطر انداختی! تو داشتی یکی از بزرگ‌ترین شهرهای دنیا رو نابود می‌کردی! تو داشتی روابط جامعهٔ جادو و انسان‌ها رو از بین می‌بردی! لوسی، متأسفم، ولی تا وقتی این توی مُخت فرونرفته، دیگه عضو شورای پریان نیستی!»

لوسی آن‌قدر جا خورد که نزدیک بود فکش به زمین برسد.

«چی؟! نمی‌تونی من رو از شورای پریان بندازی بیرون!»

بریستال خودش هم مطمئن نبود که می‌تواند این کار را بکند یا نه. شورای پریان تا آن‌موقع دستورالعملی برای برخورد با رفتار نامناسب لازم نداشت.

بریستال با اطمینان سر تکان داد و گفت: «ولی... همین الان این کار رو کردم. تا وقتی به اندازهٔ کافی بالغ نشده‌ای که مسئولیت کارهات رو بپذیری، رسماً تمام امتیازات شورا رو از دست می‌دی. حالا اگه اجازه بدی، باید برم به کارهام برسم.»

بریستال لوسی را مات‌ومبهوت روی پلکان شناور رها کرد و به دفتر کارش در طبقهٔ دوم رفت. در دولنگهٔ سنگین را هُل داد و باز کرد و با دیدن اتاق خالی، نفسی راحت کشید.

دفترش تالاری گِرد و بزرگ بود پر از قفسهٔ کتاب و کمد اکسیر با مبلمان شیشه‌ای. پنجره‌هایش از سقف تا زمین بود و منظره‌ای خیره‌کننده از زمین‌های مدرسه و اقیانوس درخشان پشتش نمایان بود. ابرهای سفید نرم زیر سقف بلندش حرکت می‌کردند و از شومینه‌اش حباب بیرون می‌آمد و به هوا می‌رفت.»

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۲/۰۷

بی قرار جلد سومتمممممم....... فکر کنم داشت تیکه مینداخت به محدودیت هایی که توی دنیا هستش.😐😶 راجبع دختری بودکه کتابخوندن توی شهرشون جرمه😕😕😯😯😯 یاد قانون رانندگی نکردن خانم ها توی عربستان افتادم😤😤😤 ولی داستانش مثل همه ی کتابای پرتقال محشر بود. ولی کاش محدودیت

- بیشتر
•𝒷‌𝓪𝓻𝓪𝓃 ִֶָ🤍🌿
۱۴۰۲/۰۴/۱۷

بی نظیر بود، نمیدونید وقتی پیداش کردم چه قدر ذووقق کردم🥺❤ همه عاشق پری مهربون و دوستاشن و مدام تحسینش می کنن. به نظر میاد همه چی خوبه تا این که سر و کله ی مشکلات جدید پیدا میشه.. فکرای دیوونه

- بیشتر
yuzu
۱۴۰۲/۰۱/۲۹

انقدر قلم نویسنده روونه که من با این سنم هنوزم که هنوزه کتابای پریانش رو میخونم😂 جلد ۳ رو هم تقریبا فسیل شدیم برای ترجمش:))))

Setayes writer
۱۴۰۲/۰۱/۱۰

مثل جلد اولش و همچنین کتاب های دیگه کریس کالفر قشنگ و جذاب بود. ادامه ش توی جلد سومه و من بی صبرانه منتظر انتشار جلد بعدی هستم. اگر جلد اول رو نخوندید حتما بخونید و لذت ببرید. قصه های همیشگی رو هم

- بیشتر
mahdishaker
۱۴۰۲/۰۱/۰۶

کتاب انجمن مخوف یک کتاب هیجان انگیز و جالبی است که به شیوه ای نوشته شده که دو ماجرا دارن در یک زمان اتفاق می افتند و از هر ماجرا که کمی گفته میشه به ماجرای دیگر می رود که

- بیشتر
رضا
۱۴۰۲/۰۱/۲۸

عالی بود و پر از ماجراجویی. منتظر جلد سوم هستیم..ممنون از طاقچه 🎖🌺❤️🥇🌹

شاهدخت کتاب ها
۱۴۰۲/۰۵/۱۱

خیلی عالیه کتاب های کریس کالفر همه شون عالیه این کتاب یه جلد قبلی داره( جادو ممنوع) و یه جلد بعدی هم فکر کنم داره و بعد هم شش جلد قصه های همیشگی، فانتزی هست و. درمورد دختری به نام

- بیشتر
Ariana
۱۴۰۲/۰۸/۱۱

خببببب میایم سراغ جلد دومممممممم شورای پریان حالا بین مردم مشهور میشن و همینطور که خیلی از مردم از قانونی شدن جادو و تحصیلات زنان راضی ان ، خیلی های دیگه هم راضی نیستن کههههه: یه انجمن به اسم سه و سی

- بیشتر
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
۱۴۰۲/۰۶/۲۸

مثل فصل اولش عالی بود،اما متوجه نمیشم چرا داستان نیمه تموم بود و توی فصل جدیدش ادامه داره..... لطفا فصل بعدیش رو هم بزارید.(اومده)

★shahrzad:)
۱۴۰۲/۰۶/۱۳

ادامه ی این کتاب به مجموعه ی قصه های همیشکی میرسه و خیلی جذابه که به هم ربط دارن

بدبختی مثل یه حیوونه، برای زنده موندن به غذا احتیاج داره، پس بهش غذا نده
KAVİON
«تغییر دادن دل و ذهن هیچ‌وقت کار راحتی نیست، بخصوص دل و ذهن خود آدم. گاهی تغییر افکار و احساسات سخت‌ترین تغییریه که کسی می‌تونه ایجاد کنه. هیچی مثل این، وقت و نیرو نمی‌بره. باید قبل از اینکه افکارت حس و حالت رو مشخص کنن، بهشون سروسامون بدی. باید قبل از اینکه واکنش‌هات تو رو در اختیار خودشون بگیرن، خودت اون‌ها رو مهار کنی. از همه مهم‌تر، وقتی کمک لازم داری باید کمک بخوای، مهم نیست اگه از این کار احساس ضعف و آسیب‌پذیری می‌کنی. از من به تو نصیحت، اگه من یاد گرفته بودم احساساتم رو مهار کنم و اگه اون‌قدر برای کمک گرفتن خجالت نمی‌کشیدم، ملکهٔ برفی به وجود نمی‌اومد.»
avina\hermayni
تسلیم شدن به معنی ناامیدی نیست... تسلیم شدن یه راه‌حله... نذار غرورت چیز دیگه‌ای بهت بگه...
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
گل ادریسی شاید زیبا باشه، خوشبو باشه، ولی اگه بخوری‌ش سَمّیه
KAVİON
کسی نمی‌تونه سربازی رو که قبلاً مرده، دوباره بکشه!»
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
«شاید اون‌ها هنوز همون حیوون‌های درنده باشن، ولی تو دیگه طعمه‌شون نیستی... تو اون دختر کوچولویی نیستی که توی خاطرشون مونده... تو از جنبه‌هایی رشد کرده‌ای که اون‌ها هرگز نمی‌تونن از عهده‌ش بربیان... از پُل‌هایی گذشته‌ای که اون‌ها به خواب هم نمی‌بینن بتونن روش قدم بذارن...
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
همه‌چیز از دل نیمه‌شب، وقتی دنیا در خواب بود، شروع شد. همین‌که چراغ خیابان‌ها خاموش شد و نور فانوس‌های سرزمین جنوبی رنگ باخت، ناگهان صدها مرد از سرتاسر کشور، دقیقاً ۳۳۳ نفر، درست در یک‌لحظه، از خانه‌هایشان بیرون آمدند. این حرکت عجیب از قبل برنامه‌ریزی و تمرین نشده بود. قبلاً درباره‌اش باهم حرف نزده بودند و حتی همراهانشان را هم نمی‌شناختند. اهل روستاها و خانواده‌های متفاوتی بودند،
فرزند قصه‌ها
بیشتر بچه‌ها توی سن کم دوست دارن از والدینشون سرپیچی کنن... و برای مرگ، چه بچه‌ای گستاخ‌تر از دختری که عاشق زندگیه؟»
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
ترس باعث بی‌اعتمادی می‌شه، بی‌اعتمادی باعث اشتباه می‌شه، اشتباه باعث نارضایتی می‌شه و نارضایتی باعث نفرت.
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
مادام ودربری گفت: «فقط این واقعیت همیشه توی دنیا برقراره که هیچی تا ابد پایدار نیست. آدم‌ها هم مثل آب‌وهوا فصل دارن... همه‌مون توی زندگی روزهای بارونی و آفتابی داریم... ولی نباید اجازه بدیم یه زمستون سخت ایمان ما رو به بهار از بین ببره، وگرنه همیشه توی برف گیر می‌افتیم.»
parisa
«با ابزارهای سنجش اشتباه، همه‌چی غیرمنصفانه به نظر می‌رسه. قرار نیست زندگی با زمان، شانس یا رفاه سنجیده بشه. زندگی با هدف سنجیده می‌شه. هرکس با یه هدفی به دنیا می‌آد...
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
صبر رو با شکست اشتباه نگیر
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
به نظرم مهم نیست تو توی چه جمعی به دنیا اومده‌ای، گاهی خانواده کسانی هستن که به انتخاب خودمون کنارشون هستیم
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵

حجم

۶۲۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

حجم

۶۲۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

قیمت:
۹۶,۰۰۰
۴۸,۰۰۰
۵۰%
تومان