دانلود و خرید کتاب مگنس چیس و کشتی مردگان ریک ریوردان ترجمه آرزو مقدس
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب مگنس چیس و کشتی مردگان

کتاب مگنس چیس و کشتی مردگان

معرفی کتاب مگنس چیس و کشتی مردگان

مگنس چیس و کشتی مردگان یکی از کتاب‌های مجموعه مگنس چیس نوشته ریک ریوردان است. مجموعه مگنس چیس را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است. این مجموعه در سال ۲۰۱۵ در لیست پرفروش‌های گودریدز بوده است.

درباره مجموعه مگنس چیس

مجموعه مگنس چیس که چهار جلد دارد داستان نوجوان شانزده ساله‌ای است که به دلیل از دست دادن مادرش مجبور شد دو سال کامل در خیابان بوستون زندگی کند با تمام سختی هایی که در زندگی خیابانی وجود داشت. او هیچ فکر نمی‌کرد زندگی در خیابان چنین سرنوشت پرمخاطره و پردردسری برایش رقم بزند.

مگنس در هر جلد از کتاب‌های این مجموعه با ماجراهایی تازه روبه‌رو می‌شود و خاطرات زیادی را مرور می‌کند.

 خواندن مجموعه مگنس چیس را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 نوجوانان بالای ۱۲ سال مخاطبان این کتاب‌اند.

درباره ریک ریوردان

ریچارد راسل ریوردان جونیور که بیشتر با نام ریک ریوردان شناخته می‌شود، نویسنده آمریکایی است. که با نوشتن داستان‌های فانتزی و تخیلی درباره یونان به شهرت رسید. او با خلق شخصیت‌هایی مثل پرسی جکسون نوجوانان زیادی را تحت تاثیبر نوشته‌هایش قرار داد. برخی از منتقدان نوشته‌های او را با آثار جی. کی. رولینگ مقایشه کرده‌اند. از آثار این نویسنده می‌توان به مجموعه مجازات آپولو، محموعه کراس اور جادوگران و دورگه‌ها و سی‌و نه سرنخ اشاره کرد.

بخشی از کتاب مگنس چیس و کشتی مردگان

وقتی به چشم‌های دوتا از دوستانتان نگاه می‌کنید که در آشپزخانهٔ یک غول توی قفس هستند، لحظهٔ خیلی عجیبی است. به‌خصوص وقتی یکی از آن‌ها شما را می‌شناسد و شروع می‌کند به فریاد زدن اسمتان؛ اما شما نمی‌خواهید کسی اسمتان را فریاد بزند.

بلیتزن تلوتلوخوران روی پاهایش ایستاد، میله‌های قفسش را گرفت و فریاد زد: «مَ...»

با صدایی بلندتر از او هوار کشیدم: «مَحشره! عجب موجوداتِ زیبایی!»

به طرف قفس‌ها دویدم و سم و الکس هم به دنبالم آمدند.

اِیجیر اخم کرد. «دخترها، به بقیهٔ مهمون‌هامون برسین!» با دستش طوری به سمت ملوری و تی. جِی ـ که تلاش می‌کردند نگذارند خرسینه‌پوش ما، با صورت به میان جلبک‌های دریایی بیفتد ـ اشاره کرد که انگار می‌گوید زباله‌ها را بیرون ببرند. سپس ایزد دریا پشت سرمان به آشپزخانه آمد.

همهٔ وسایل آشپزخانه دوبرابر ابعاد انسانی بودند. دستگیره‌های اجاق هر کدام به اندازهٔ یک بشقاب‌غذاخوری بودند. هارتستون و بلیتزن که سالم اما خجالت‌زده به نظر می‌رسیدند، بالای اجاق‌گاز چهارشعله‌ای آویزان بودند و قفس‌هایشان به دیوار کاشی‌کاری‌شده‌ای برخورد می‌کرد که با رنگ سرخ تند و دست‌خط شکسته‌ای روی آن نوشته شده بود بُن اَپِتیتو!

هارتستون لباس سیاه همیشگی‌اش را به تن داشت که شبیه لباس موتورسوارها بود و شال‌گردن راه‌راهش، تنها بخش رنگیِ آن بود. صورت رنگ‌پریده و موهای بوری که به سفیدی می‌زد، باعث می‌شد معلوم نباشد به کم‌خونی دچار است، یا ترسیده، یا فقط از آن تابلوی بُن اَپِتیتو! حالش بد شده.

بلیتزن کت سورمه‌ای‌اش را صاف کرد، سپس مطمئن شد پیراهن رسمی یاسی‌رنگش کاملاً توی شلوار جینش باشد. دستمال توی جیب و دستمال‌گردنش هم که هماهنگ بودند، کمی کج شده بود. اما به‌عنوان اسیری که جزو مِنوی شام امشب محسوب می‌شد، حسابی خوش‌لباس بود. موهای مجعد و ریش سیاهش کاملاً مرتب بود و پوست تیره‌اش خیلی به میله‌های آهنی قفسش می‌آمد.

اِیجیر باید دست‌کم به‌خاطر این‌که بلیتزن هم مثل خودش خوش‌لباس بود، او را رها می‌کرد.

به‌سرعت و بال‌بال‌زنان از زبان اشاره استفاده کردم تا به آن‌ها هشدار بدهم: اسمم رو نگو. ا... ی... ـج... ـی... ـر می‌کُشدَم.

چون نمی‌دانستم در زبان اشاره باید چه نامی برای ایزد به کار ببرم، اسمش را هِجی کردم. اخمالو، شربت‌خان یا ه به نشانهٔ هیپستر، همگی گزینه‌های منطقی‌ای بودند.

ایزد کنارم ایستاد و گفت: «موافقم. واقعاً هم نمونه‌های محشری هستن. ما همیشه سعی می‌کنیم چندتا شکارِ تازه داشته باشیم؛ شاید برامون مهمون بیاد.»

گفتم: «بله! بسیار هوشمندانه‌ست. ولی زیاد پیش می‌آد کوتوله‌ها و جن‌ها رو بخورین؟ من فکر نمی‌کردم ایزدان...»

اِیجیر خندهٔ بلندی سر داد. «ایزدان؟ خب، اشتباهت همین‌جاست، آدمیزاد کوچولو. من یکی از اون ایزدان تیتیش‌مامانیِ آسیر و وانیر نیستم! من یه ایزد یوتون و صددرصد غول هستم!»

Luna
۱۴۰۱/۰۲/۲۵

ترتیب کتاب هارو میگید؟

~YAS~
۱۴۰۰/۰۱/۳۱

به نظر من مجموعه مگنس چیس از بهترین آثار ریک ریوردان هست و خوندنشو ب همه ادمایی ک عاشق داستانای پر ماجرا و جذاب و صد البته تخیلی و هیجان انگیزن، پیشنهاد میکنم. ب نظرم تمام اجزای کتاب اونقدر خوب

- بیشتر
KAVİON
۱۴۰۳/۰۳/۲۴

خیلی مجموعه ی خوبی بود و واقعا ناراحتم که تموم شد. مثل جلدای قبلی هیچ مشکلی نداشت. در حین خوندن کتاب فقط آرزو می کردم که ای کاش تموم نشه، سعی می کردم تا جایی که می تونم آروم بخونم

- بیشتر
Taraneh
۱۴۰۱/۰۵/۲۷

این جلد هم مثل جلدای قبل فوق العادست👍🏻

𝓑𝓸𝓸𝓴
۱۴۰۱/۰۱/۰۵

باز هم مثل جلد های قبلی فوق العاده ...👌

orina
۱۴۰۱/۰۶/۰۸

واقعا عالی بود... این مجموعه جز بهترین‌هان_کلا داستان‌های جناب ریک ریواردن جزء بهترین‌ها هستن در ژانر فانتزی_ خاطرات خانواده کین و قهرمانان المپ و پرسی جکسون هم توصیه میشه بخونید

pouyan
۱۴۰۰/۰۶/۳۰

این کتاب هم مثل همیشه عالی بود

ARMIN
۱۴۰۳/۰۵/۱۱

خب دا خل این داستان مگنس چیس اینبار با خود لوکی رو در رو میشه و باید اونو شکست بده اون هم در مراسمی به نام هجو سرایی

yasin arab
۱۴۰۲/۰۹/۱۱

عالی بود

مگنس چیس هستم؛ استادِ توصیف کردن. قابل شما را نداشت!
Sara
زرخریدها طوق آهنی به گردن داشتند و بقیهٔ بدنشان، با پارچه‌ای که به کمر بسته بودند و یک‌عالمه ماهیچه پوشیده شده بود. از پوست آفتاب‌سوخته، موهای ژولیده و ریش‌هایشان عرق می‌چکید. با وجود قدرت و هیکلشان به نظر می‌رسید بریدن ساقه‌های گندم برایشان دشوار باشد. ساقه‌ها در برابر تیغهٔ داس‌هایشان خم می‌شدند، صدای خِش‌خِشی شبیه خنده از آن‌ها برمی‌خاست و دوباره راست می‌ایستادند.
n.k
آبشارِ جناغی‌شکل در آن‌سوی کشتزار سر برآورده بود و وسط صخره‌ای که از میان آن بیرون آمده بود، دو درِ آهنیِ عظیم دیده می‌شد.
n.k
چیز آزاردهنده‌ای در نگاهش بود... نوعی خشمِ شناور، مثل آتشی که از یک بام به بام دیگر می‌جهد و نمی‌شود حدس زد چه چیزی را می‌سوزاند و از کنار چه چیزی می‌گذرد.
ARMIN
گفتم: «تو نمی‌تونی از خودت پنهان بشی، لوکی. هر شکلی هم که بگیری، باز هم خودت خواهی بود... تنها، خوار، تلخ، خیانتکار. توهین‌هات توخالی و از سر درماندگیه. تو نمی‌تونی در برابر ما مقاومت کنی، چون تو مایی نداری. تو لوکی هستی و همیشه تنهایی.»
ARMIN

حجم

۴۲۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۶۴ صفحه

حجم

۴۲۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۶۴ صفحه

قیمت:
۱۳۱,۰۰۰
تومان