کتاب راهنمای عملی درمان رفتاری شناختی مبتنی بر شواهد
معرفی کتاب راهنمای عملی درمان رفتاری شناختی مبتنی بر شواهد
کتاب راهنمای عملی درمان رفتاری شناختی مبتنی بر شواهد نوشتهٔ دبورا دابسون و کیت س. دابسون و ترجمهٔ کتایون حلمی و محمداحسان تقی زاده است. انتشارات ارجمند این کتاب در حوزهٔ روانشناسی را منتشر کرده است.
درباره کتاب راهنمای عملی درمان رفتاری شناختی مبتنی بر شواهد
دبورا دابسون و کیت س. دابسون در کتاب راهنمای عملی درمان رفتاری شناختی مبتنی بر شواهد، شواهدی تجربی و پژوهشی را برای درمانی علمی و کاربردی، یعنی درمان شناختی - رفتاری، به خوانندگان ارائه کردهاند. کیت و دبورا دابسون با داشتن تجربهای طولانی در عرصهٔ بالینی و دانشگاهی در این کتاب تلاش کردهاند تا درمان شناختی رفتاری را بهشکلی جامع و کامل و با بیانی ساده از لحظهٔ شروع تا پایان به تمامی درمانگران و کسانی که خواهان آشنایی عمیق با این درمان هستند، معرفی کنند. خواننده همگام با فصلهای کتاب جو حاکم بر جلسات را احساس نموده و همپای آن پیش خواهد رفت. بهعلاوه درمانگران بالینی با مطالعهٔ این کتاب قادر خواهند شد که از یافتههای پژوهشی برای هدایت بهتر درمان در دنیای واقعی استفاده کنند. در چارچوبی از فرمولبندی مورد، تئوریها و تکنیکهای شناختی و رفتاری به زبانی ساده و آشنا بیان شده و برای درک بهتر موضوع کیسهای واقعی مطرح شدهاند. نویسندگان، همچنین نحوهٔ مدیریت چالشهای متداول در درمان، جداسازی افسانههای غیرواقعی از واقعیت و نحوهٔ ارائهٔ موفق درمان شناختی رفتاری و ارتقای کیفیت آن را مورد بررسی قرار دادهاند.
خواندن کتاب راهنمای عملی درمان رفتاری شناختی مبتنی بر شواهد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به روانشناسان درمانگران و علاقهمندان به حوزهٔ روانشناسی پیشنهاد میکنیم.
درباره دبورا دابسون
دبورا دابسون روانشناس در حوزهٔ سلامت کالیاری و دستیار معاون پروفسور در دپارتمان روانشناسی و روانپزشکی دانشگاه کالیاری است. او در درمانگاه خصوصی خود جهت ارزیابی و ارائهٔ درمان شناختی ـ رفتاری به بزرگسالان فعالیت داشته و مدیریت آموزش بالینی در کنسرسیوم کالیاری را در روانشناسی بالینی بر عهده دارد. دابسون رئیس هیئتمدیرهٔ انجمن سلامت روان کانادا ـ بخش کالیاری بوده و از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۸ رئیس بخش بالینی انجمن روانشناسی کانادا بوده است. علایق حرفهای او شامل دستیابی مراجعان به درمانهای دارای حمایت تجربی، آموزش بالینی، دفاع از منافع مراجعان و درمانهای شناختی ـ رفتاری است.
درباره کیت س. دابسون
کیت س. دابسون پروفسور روانشناسی بالینی در دانشگاه کالیاری است که در این دانشگاه سمتهای متعددی همچون ریاست سابق روانشناسی بالینی و ریاست فعلی روانشناسی و مدیریت مشترک مؤسسهٔ «هاچکیس برین» در برنامهٔ تحقیقات افسردگی را عهدهدار بوده است. تحقیق کیت س. دابسون بر مدلهای شناختی و مکانیسمهای افسردگی و درمان آن متمرکز بوده که از درمانهای شناختی ـ رفتاری سود جسته است. تحقیقات او با انتشار بیشاز ۱۵۰ مقاله، هشت کتاب و کنفرانسها و کارگاههای متعددی در بسیاری از کشورها همراه بوده است. علاوهبر تحقیقات در زمینهٔ افسردگی، در رابطه با پیشرفتهای حرفهای روانشناسی و اخلاق مطالبی نوشته و شرکت فعال در برنامهریزی روانشناسی در کانادا داشته است. کیت س. دابسون دریافتکنندهٔ جایزهٔ انجمن روانشناسی کانادا برای کمکهای درخشان به حرفهٔ روانشناسی بوده است.
بخشی از کتاب راهنمای عملی درمان رفتاری شناختی مبتنی بر شواهد
«جایگزینی علائم، مفهومی است از درمان سایکوداینامیک که در زبان رایج درمانی گسترش یافته است (یاتس، ۱۹۵۸). اعتقاد به جایگزینی علائم در رابطه با این باور انحرافی است که درمان شناختی ـ رفتاری سطحی بوده و قادر به حل مشکلات زیربنایی نیست. براساس یک مدل سایکوداینامیک درون روانی، در صورت عدم حل دلایل و علتهای زیربنایی، مشکل نیز حل نخواهد شد. در نتیجه، برای درمانگران این مدل، درمان شناختی ـ رفتاری (با احتمال استثنا قائل شدن برای درمان طرحواره ـ محور) منجر به تغییر واقعی نمیشود. این انحراف به راحتی با بررسی اطلاعات مربوط به نتایج، به چالش کشیده میشود (فصل ۱۱ را ملاحظه نمایید). مخالفت با نتایج مثبت درمان شناختی ـ رفتاری بهطور روزافزونی دشوار میشود. اگر با وجود جایگزینی علائم تغییر واقعی رخ ندهد، پس دلیل مثبت بودن نتایج تحقیقی چیست؟ چرا برخی تحقیقات نشان دادهاند که نرخ عود کمتر از درمان دارویی است؟ (برای مثال، هولون و همکاران، ۲۰۰۶) عموماً، مراجعان درصدی از احتمال عود را دارند (فصل ۹ را ملاحظه نمایید)؛ البته، بیشتر احتمال دارد که همان مشکلات رخ دهند تا مشکلات متفاوت. هیچگونه شواهدی برای جایگزینی علائم در دست نبوده و شواهد وسیع برخلاف آن موجود است. در نتیجه، این افسانه هیچ پایه و اساسی ندارد. آیا درمان شناختی ـ رفتاری به زمینه اجتماعی مشکلات بیتوجه بوده و مراجع را به دلیل طرز تفکر غلط وی «سرزنش» میکند؟ برخی تئوریسینهای فمینیست ممکن است به این سؤال پاسخ مثبت دهند، بخصوص در مورد افسردگی زنان (ستوپارد، ۱۹۸۹). مدل فمینیستی اینطور ادعا میکند که افسردگی زنان میتواند پاسخی طبیعی به ابعادی از جامعه ما باشد که زنان را ضعیف نموده و قربانی میکند. برای مثال، تعداد زنانی که قربانی فقر و بیحرمتی یا خشونت جنسی میشوند بیش از مردان بوده و فرصتهای پیشرفت شغلی برای آنها کمتر از مردان است. یک مدل درمانی که در درجه اول بر آن تأکید دارد که «چه چیز در خود فرد اشتباه است»، و نه اینکه «چه چیز در ساختار اجتماعی اشتباه است»، میتواند این دیدگاه را در جنس مؤنث ایجاد کند که وی دارای انحرافی در طرز تفکر خود است. اگر اشتباهاً به این خانم کمک کنیم که افکار منفی خود را تغییر دهد باید آشکارا وی را تشویق نماییم که مشکل را بپذیرد نه آنکه تغییرش دهد. در اینجا نقل قولی است از یکی از این نظریهپردازانی که درمان شناختی ـ رفتاری را نقد نمودهاند:
آشکار میشود که نظریهها محصولی از دیدگاههای مردانه در سلامت روان بوده و در خدمت اشاعه آن میباشند. چنین نظریههایی به نظر نمیرسد که قصد هدایت نمودن تحقیقات در جهت درک درست افسردگی داشته باشند که بالقوه باعث تقویت زنان برای تغییر موقعیت خود جهت کاهش نرخ افسردگی شود (ستوپارد، ۱۹۸۹).»
حجم
۴٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۴٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه