کتاب آسیب پذیری شناختی به اختلال های هیجانی
معرفی کتاب آسیب پذیری شناختی به اختلال های هیجانی
کتاب آسیب پذیری شناختی به اختلال های هیجانی نوشتهٔ لارن آلوی و جان ریسکایند با ترجمهٔ دکتر رحیم یوسفی (دانشیار گروه روانشناسی دانشگاه شهید مدنی آذربایجان) و دکتر عذرا محمدپناه اردکان (عضو هیئتعلمی گروه روانشناسی دانشگاه اردکان) در نشر ارجمند منتشر شده است.
درباره کتاب آسیب پذیری شناختی به اختلال های هیجانی
اختلالهای هیجانی، مانند اضطراب، افسردگی و الگوهای ناکارآمد خوردن از مخربترین و رایجترین اختلالهایی هستند که رواندرمانگران با آنها مواجه هستند. این دسته از اختلالها، توجه زیادی را از سوی متخصصان و پژوهشگران حوزهٔ روانشناسی شخصیت، روانشناسی اجتماعی، روانشناسی شناختی، روانشناسی تحولی و همچنین روانشناسی بالینی و روانپزشکی دریافت کرده است. تمرکز عمدهٔ اخیر روی آسیبپذیری شناختی بوده است که به نظر میرسد زمینه را برای عود مجدد علائم و دورههای اختلال آماده میسازد. مطالعات مربوط به آسیبپذیری شناختی در سالهای اخیر توسعهٔ زیادی داشته است.
در کتاب آسیب پذیری شناختی به اختلال های هیجانی، متخصصان برجستهٔ هر حوزه، اطلاعات جامعی را دربارهٔ ماهیت عوامل شناختی که نقش اساسی در ایجاد و تداوم آسیبپذیری در طیف اختلالهای هیجانی دارند، گردآوری و تلفیق کردهاند. فصول این کتاب در ۳ بخش؛ شامل اختلالهای خلقی، اختلالهای اضطرابی و اختلالهای خوردن سازمان یافته است. هر بخش با یک فصل مروری یکپارچه به پایان میرسد که پیشنهادهای روشنگرانهای را برای پژوهشهای آینده ارائه میدهد. کتاب آسیبپذیری شناختی به اختلالهای هیجانی، یک منبع غنی برای آن دسته از متخصصان و درمانگران بالینی است که با این مشکلات روبهرو هستند.
خواندن کتاب آسیب پذیری شناختی به اختلال های هیجانی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دانشجویان و پژوهشگران روانشناسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آسیب پذیری شناختی به اختلال های هیجانی
«اختلالهای هیجانی از ابتدای تاریخ، تأثیر نامطلوبی بر زندگی انسان داشتهاند. از چهارصد سال قبل از میلاد، بقراط «مالیخولیا و شیدایی» را تشخیص داد. امروزه در جوامع غربی، اختلالهای هیجانی در رأس اختلالهای روانی مخرب قرار دارند (رونر، ۱۹۹۳). بهطوریکه تنها در حدود ۴۶ میلیون نفر در ایالت متحده از افسردگی و اختلالهای اضطرابی رنج میبرند (کسلر و همکاران، ۱۹۹۴). تأثیر زیاد این اختلالها بر جامعه (مانند هزینههای مربوط بهسلامتی، ناتوانی، از دست دادن شغل، مشکلات سلامتی) باعث میشود تا به دنبال علل آنها بگردیم. این جستجو در پارادایمهای مفهومی مختلف مانند روان تحلیلگری (فروید، ۱۹۶۴)، زیستشناختی (میل، ۱۹۶۲)، دلبستگی (اینثورت، ۱۹۸۲؛ بالبی، ۱۹۶۹)، استرسهای محیطی زندگی (مونرو و سیمونز، ۱۹۹۱) و رویکردهای یادگیری (لوینسون، ۱۹۷۴؛ ماورر، ۱۹۳۹) ترغیب شده است.
انقلاب شناختی در سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰ تبدیل به یک رویکرد قدرتمند در روانشناسی شد. یکی از نتایج آن معرفی الگوی شناختی برای درک علل اختلالهای هیجانی بود. نظریهپردازان شناختی تأکید کردهاند که شناخت و یا بهطور اختصاصیتر، شناختهای ناسازگارانه نقش اساسی در سببشناسی اختلالهای هیجانی ایفا میکنند (بک، ۱۹۶۷؛ کلی، ۱۹۵۵؛ سلیگمن، ۱۹۷۵). ظهور دیدگاه شناختی و پیشگامان آن (الیس، ۱۹۷۰؛ کلی؛ ۱۹۵۵؛ راتر، ۱۹۵۴)، منجر به رویگردانی قابلتوجه از الگوهای مفهومی دیگر در مفهوم بندی و درمان اختلالهای هیجانی شد. بهعنوان یک نمونه بارز، تغییرات چشمگیری را که در اواخر دهه ۱۹۶۰ متون علمی موجود درباره افسردگی را متحول کرد، مورد توجه قرار دهید. با رد مفروضههای سنتی، مبنی بر اینکه افسردگی، اختلالی عاطفی و زیستی است، مدل شناختی بک بر این اساس استوار شد که تحریفهای شناختی نظامدار در تفکر مرتبط با خود، جهان و آینده، به تسریع و حفظ افسردگی و سایر اختلالهای هیجانی کمک میکنند. کارهای سلیگمن (۱۹۷۵) در مورد پدیده درماندگی آموختهشده، سرانجام منجر به این شد که مشاهدات بالینی شناختی بک با یک عقیده مرسوم تجربی در مطالعه افسردگی ترکیب شود (آبرامسون، سلیگمن و تیزدل، ۱۹۷۸). در طول ۳ دهه گذشته، روشهای شناختی تجربی که با توجه، حافظه و پردازش اطلاعات سروکار داشتند، به افسردگی، اضطراب و سایر اختلالها تعمیم داده شدند (متیوز و مک لئود، ۱۹۹۴؛ جی. ام. جی. ویلیامز، واتز، مک لئود و متیوز، ۱۹۸۸).»
حجم
۲٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۶۴ صفحه
حجم
۲٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۶۴ صفحه