کتاب سایبان مقدس
معرفی کتاب سایبان مقدس
کتاب سایبان مقدس؛ عناصر نظریه جامعه شناختی دین نوشتهٔ پیتر برگر و ترجمهٔ ابوالفضل مرشدی است و نشر ثالث آن را منتشر کرده است. کتاب پیش رو تمرینی است در نظریهٔ جامعهشناسی. این کتاب به دنبال آن است که چشمانداز نظری عامی را که از جامعهشناسی معرفت به دست آمده، دربارهٔ پدیدهٔ دین به کار گیرد.
درباره کتاب سایبان مقدس
پیتر برگر (۱۹۲۹-۲۰۱۷) یکی از جامعهشناسان برجستهٔ نیمهٔ دوم قرن بیستم و از پرآوازهترین نظریهپردازان در حوزهٔ جامعهشناسی معرفت است. نوع نگرش برگر به دین یکی از نافذترین نگاههاست، به طوری که علاوه بر جامعهشناسان دین، بسیاری از محققان در حوزهٔ مطالعات مسیحیت نیز از آرای او بهره میگیرند. او از معدود جامعهشناسان بنامی است که به صراحت خود را مسیحی پروتستان میداند و از امکان داشتن ایمان در عصر مدرن دفاع میکند.
دغدغهٔ ایمان و دین باعث شده برگر در همان حال که به الزامات جامعهشناسی به عنوان حرفهٔ خویش کاملاً آگاه و پایبند است، در مقام «متألهی غیرحرفهای» نیز در زمینهٔ امکان ایمان داشتن در وضعیت مدرن و الزامات جامعهشناسی برای الهیات قلم بزند. در واقع، او که خود را «بیخانمانِ» بین جامعهشناسی و الهیات میداند، کوشیده است در زندگی حرفهای خود دغدغهها و ایدههای جامعهشناختی و الهیاتی را پا به پای هم پیش ببرد.
برگر کتاب مهم خود در حوزهٔ جامعهشناسی دین با عنوان سایبان مقدس را سال ۱۹۶۷ منتشر کرد که به سرعت مورد توجه بسیاری از جامعهشناسان دین قرار گرفت و فرصت کمنظیری را برای رشد جامعهشناسی دین به وجود آورد. این کتاب در واقع، بسط نتایج کتاب برساخت اجتماعی واقعیت در حوزهٔ دین بود و برگر در آن کوشید «فهم از دین به عنوان فرآوردهای تاریخی را به نتیجهٔ نهایی جامعهشناختی برساند.»
این کتاب از دو بخش تشکیل شده است. در بخش اول، برگر میکوشد چشمانداز نظری عامی را که از جامعهشناسی معرفت به دست آمده، در مورد پدیدهٔ دین به کار گیرد و نظریهای عام در این باره ارائه دهد. در بخش دوم، بیشترین تمرکز برگر بر مفهوم سکولارشدن است و میکوشد با مروری بر تجربهٔ مسیحیت به ویژه تجربهٔ پروتستانتیسم در عصر مدرن، مدلی عام برای تبیین مواجههٔ همهٔ سنتهای دینی با مدرنیته ارائه کند.
برگر که در زمان نوشتن این کتاب همچنان به اهمیت نظم جامعه به معنای بنیادین آن توجه دارد، نقش دین در نظمدهی به جامعه را اساسی میداند و کارکرد حیاتی دین را نظم معنادار بخشیدن به واقعیت یا «نوموسسازی» میداند. در واقع، از نگاه برگر دین حد اعلای فرافکنی معانی ذهنی بشری است که سایبانی محافظ از نظم معنادار و مشروعیت متعالی بر برساختهای متزلزلی قرار میدهد که جامعه آنها را «واقعیت» میخواند. در تعبیری دیگر، برگر دین را تلاشی انسانی میداند که با آن «کیهان مقدس» ایجاد میشود. امر قدسی هر چند در یک سطح، مقابل امر دنیایی و روالهای عادی زندگی روزمره قرار دارد، اما در سطحی عمیقتر، مقابل «آشوب» و «آنومی» قرار میگیرد و مانند حفاظ نهایی انسان در برابر وحشتِ ناشی از آنها عمل میکند.
خواندن کتاب سایبان مقدس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران رشتههای جامعهشناسی و فلسفه پیشنهاد میکنیم.
درباره پیتر برگر
مروری بر زندگینامهٔ فردی، علمی و شغلی پیتر برگر نشان از آن دارد که ایمان و دین همواره یکی از دغدغههای اصلی وی بوده است. برگر در سال ۱۹۲۹ در خانوادهای با میراث لوتری در وین متولد شد و تا اواسط نوجوانی در آنجا زیست. اندکی پس از جنگ جهانی دوم، سال ۱۹۴۶، همراه خانوادهاش به نیویورک مهاجرت کرد. به گفتهٔ خود برگر، فلاکت ناشی از جنگ جهانی دوم احساسات اجتماعی و دینی او را به منزلهٔ جوانی اروپایی و لوتریِ بسیار فقیر شکل داد. با ورود به آمریکا، در رشتهٔ هنر مشغول به تحصیل شد و همزمان یک سال را با هدف انتخاب شغل کشیشی در دانشکدهٔ الهیاتی لوتری در فیلادلفیا گذراند. در این زمان رویکرد تاریخی _ انتقادی به کتاب مقدس و الهیات نظر او را جلب کرده بود، اما این چیزی نبود که بتواند در دانشکدهٔ الهیات دنبال کند. او مسیحیت ارتودوکس قدیمی را بیاعتبار و در عین حال، متألهان لیبرال را جایگزینهای ضعیفی برای ایمان ازدسترفتهٔ خود یافت. از این رو، به این نتیجه رسید که نمیتواند از باورهای سنتی کلیسا دفاع کند و مبلغی برای لیبرالیسم الهیاتی باشد، بنابراین تصمیم گرفت از دنبال کردن کسب سلسله مراتب کلیسا دست بکشد. در همین زمان، او که رشتهٔ جامعهشناسی را رهایی روششناختی جالبی برای برونرفت از مشکلات الهیات یافته بود، وارد مدرسهٔ جدید تحقیقات اجتماعی شد و زیر نظر افرادی چون کارل مایر، آلبرت سالمون و آلفرد شوتس ادامهٔ تحصیل داد. در این دوره به ویژه جامعهشناسی پدیدارشناختی توجه او را جلب کرده بود. برگر دکترای خود را در سال ۱۹۵۴ به پایان رساند و از سال ۱۹۵۵ تا ۱۹۸۵ در آکادمی کلیسای انجیلی شهر بادبول آلمان، دانشگاه کارولینای شمالی و دانشکدهٔ الهیاتی شهر هارتفورد به تدریس پرداخت. در سال ۱۹۸۵ مؤسسهای را در دانشگاه بوستون با نام مؤسسهٔ پژوهش فرهنگ اقتصادی تأسیس کرد که بعدها به مؤسسهٔ دین، فرهنگ و مسائل جهانی تغییر نام داد.
کتابهای او از این قرار هستند:
ساخت اجتماعی واقعیت (رسالهای در جامعهشناسی شناخت)- همراه با توماس لاکمن
مدرنیته تکثرگرایی و بحران معنا (جهتگیری انسان مدرن)- همراه با توماس لاکمن
شایعه فرشتگان (جامعه مدرن و کشف دوباره فراطبیعت)
سایبان مقدس
بخشی از کتاب سایبان مقدس
«وجود هر جامعهٔ انسانی تلاشی برای جهانسازی است. در این تلاش دین جایگاه ممتازی دارد. هدف عمدهٔ ما در اینجا ارائه گزارههایی عام در بارهٔ رابطهٔ دینِ انسان و جهانسازی انسان است. اما قبل از آنکه بتوان چنین کاری را به صورت قابلفهمی انجام داد، باید گزارهٔ بالا در بارهٔ تأثیر جامعه در جهانسازی را تشریح کرد. برای این تشریح، مهم است که جامعه را در وضعیتی دیالکتیکی بفهمیم.
جامعه پدیدهای دیالکتیکی است، یعنی فقط و فقط فرآوردهای بشری است که پیوسته بر تولیدکنندهاش تأثیر میگذارد. جامعه فرآوردهٔ انسان است. جامعه جز هستیای که از سوی فعالیت و آگاهی انسان به آن اعطا شده است، هیچ هستی دیگری ندارد. هیچ واقعیت اجتماعیای جدا از انسان نمیتواند وجود داشته باشد، اما این را نیز میتوان گفت که انسان فرآوردهای از جامعه است. هر سرگذشت فردی رخدادی درون تاریخ جامعه است که هم مقدم بر آن است و هم پابرجاتر از آن. جامعه آنجاست، قبل از اینکه فرد به دنیا بیاید و آنجا خواهد بود، بعد از اینکه او بمیرد. مهمتر اینکه، فرد درون جامعه است و در نتیجهٔ فرایندهای اجتماعی است که فرد به یک شخص تبدیل میشود، یک هویت کسب میکند و آن را حفظ میکند، و پروژههای متعددی را اجرا میکند که به زندگی او شکل میدهد. انسان نمیتواند جدا از جامعه وجود داشته باشد. این دو گزاره که جامعه فرآوردهٔ انسان است و انسان فرآوردهٔ جامعه است، متناقض نیستند. آنها تقریباً ویژگی ذاتاً دیالکتیکی پدیدهٔ اجتماعی را منعکس میکنند. تنها اگر این ویژگی بازشناخته شود، جامعه به گونهای درک میشود که برای واقعیت تجربیاش کفایت میکند.
فرایند دیالکتیکی اساسی جامعه شامل سه لحظه یا سه گام میشود که عبارتند از بیرونی شدن، عینی شدن و درونی شدن. تنها اگر این سه لحظه با هم فهمیده شوند، میتوان به لحاظ تجربی نگرشی مناسب از جامعه داشت. بیرونی شدن عبارت است از بیرون ریختن دائم هستی انسان به درون جهان، هم از طریق فعالیت فیزیکی و هم از طریق فعالیت ذهنی. عینی شدن عبارت است از دستیابی فرآوردههای این فعالیت (باز، هم فیزیکی و هم ذهنی) به واقعیتی که در برابر تولیدکنندگان اصلیاش (انسانها) به عنوان واقعیتمندیای خارجی و فراتر از خودشان ظاهر میشود. درونی شدن عبارت است از اختصاص دوبارهٔ این واقعیت به انسان، یعنی انتقال دوبارهٔ آن از ساختارهای جهان عینی به درون ساختارهای آگاهی ذهنی. به واسطهٔ بیرونی شدن است که جامعه فرآوردهٔ انسان است. به واسطهٔ عینی شدن است که جامعه واقعیتی بیهمتا میشود. به واسطهٔ درونی شدن است که انسان فرآوردهٔ جامعه است.
بیرونی شدن ضرورتی انسانشناختی است. انسان، آنطور که او را به طور تجربی میشناسیم، نمیتواند جدا از بیرونی شدن خودش به درون جهانی درک شود که خود را در آن مییابد. هستی انسان نمیتواند همچون هستیای درک شود که در دایرهٔ تقریباً بستهٔ حیات درونی به نحوی درون خودش باقی میماند و آنگاه اقدام به بیان خودش در جهان اطراف میکند. هستی انسان در ذات خودش و از همان آغاز در حال بیرونی شدن است. این واقعیت اساسی انسانشناختی به احتمال بسیار زیاد ریشه در نهاد بیولوژیکی انسان دارد. انسانِ هوشمند جایگاهی خاص در قلمروی حیوانی اشغال کرده است. این خاصبودگی در رابطهٔ انسان با بدن و جهانش نمایان میشود. بر خلاف دیگر پستاندارانِ برتر که با ارگانیسمی اساساً کاملتر به دنیا میآیند، انسان به طور عجیبی در بدو تولد «ناتمام است». گامهای اساسی فرایندِ «تمام شدنِ» رشد انسان که در واقع برای دیگر پستانداران برتر در دورهٔ جنینی اتفاق میافتد، در مورد انسان در سال اول بعد از تولد رخ میدهد. یعنی فرایند زیستی «انسان شدن» در زمانی اتفاق میافتد که نوزاد انسان در تعامل با محیط ارگانیسمی بیرونی، شامل هم جهان فیزیکی و هم جهان انسانیِ نوزاد، قرار میگیرد. بنابراین، در فرایند «انسان شدن» به معنای رشد شخصیت و تخصیص فرهنگ به خود، مبنایی زیستی وجود دارد. این رشدهای اخیر، چیزهایی نیستند که چونان دگرگونیهایی نامربوط، به رشد زیستشناختی انسان افزوده شوند، بلکه بر اساس آن رشد زیستشناختی بنا شدهاند.
ویژگی «ناتمام بودن» ارگانیسم انسان در بدو تولد ارتباط نزدیکی دارد به ویژگی نسبتاً غیرتخصصی ساختار غریزی او. حیوانات با سائقهای بسیار تخصصی و با جهتگیری مشخص وارد جهان میشوند. در نتیجه، آنها در جهانی زندگی میکنند که کموبیش به طور کامل از طریق ساختار غریزیشان تعین یافته است. این جهان از نظر امکانات بسته و به واسطهٔ سرشت حیوان برنامهریزیشده است. در نتیجه، هر حیوان در محیطی زندگی میکند که مخصوص نوع خاصش است. یک جهان موش، یک جهان سگ، یک جهان اسب، و امثال اینها وجود دارد. در مقابل، ساختار غریزی انسان در بدو تولد هم غیرتخصصی است و هم به سمت محیط خاص یک گونه جهتگیری نشده است. هیچ جهان انسانی به معنای بالا وجود ندارد. جهان انسان به صورت غیرکامل به واسطه سرشت انسان برنامهریزی شده است. این جهان جهانی باز است، یعنی جهانی است که باید با فعالیت انسان شکل بگیرد. بنابراین، در مقایسه با دیگر پستانداران برتر، انسان رابطهای دوگانه با جهان دارد. مانند دیگر پستانداران، انسان درون جهانی است که پیش از او وجود داشته است. اما بر خلاف دیگر پستانداران این جهان برای انسان صرفاً فرضشده و پیشساخته نیست. انسان باید برای خودش جهانی بسازد. از این رو، فعالیت انسان برای ساخت جهان به لحاظ زیستی پدیدهای بیربط نیست، بلکه نتیجهٔ مستقیم سرشت زیستی اوست.»
حجم
۲۹۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۹۰ صفحه
حجم
۲۹۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۹۰ صفحه